✍آیدا قهرمان زاده | ? دانشجوی مهندسی شیمی | ? ویژه نامه «زنان»
? یک زن تشکل های سیاسی دانشگاه را باز تولید کننده همان روابط نابرابری که در جامعه حاکم است می داند. او در مواجهه اول قادر به تمایز قائل شدن بین این نهاد و دیگر نهادهای جامعه نیست و تشکلها را فاقد نیروهای مترقی می بیند. به این دلیل که تصویر تشکل ها از بیرون بسیار شبیه به دیگر نهادهای جامعه است؛ نهادی در سیطره مردان با حضور تعداد اندکی از زنان که لابد استثنا هستند و جایگاه بالایی هم در آن سلسله مراتب ندارند.
شاید برای شما هم این پرسش پیش آمده باشد که چرا تعداد فعالان دانشجویی زن کمتر از مردان است؟ بسیاری از افراد حتی کسانی که خودشان در حال حاضر فعال هستند یا تجربه فعالیت داشته اند جواب ساده ای برای این پرسش دارند؛ چون زنها کمتر سیاسی هستند. پاسخی به غایت کوتهنظرانه. در مطلب پیش رو من قصد دارم به بررسی عوامل و شرایطی بپردازم که باعث شده میزان فعالیت سیاسی دانشجویی زنان کمتر باشد.
به عقیده من ریشه این مسئله را باید در ساختار تشکل های دانشجویی و جامعه جستجو کرد. ابتدا به جامعه می پردازم. یک زن در جامعه ما از همان ابتدای تولد با نقش های جنسیتی رو به روست. بر اساس این کلیشه ها زنان عموما در قالب مادران و همسران خانه دار به تصویر کشیده می شوند و یا اگر قرار است شاغل باشند نهایتا شغل هایی مثل معلمی یا پرستاری برای زنان مناسب نشان داده می شود. شغل های مرتبط با مهندسی، خلبانی، افسر پلیس، مدیر عامل و ... در این فرهنگ مردانه تلقی میشوند اما در این میان سیاست موقعیت ویژه ای دارد. فعالیت سیاسی حوزه ای کاملا مردانه تلقی میشود که به دلیل خطرات بالقوهاش به هیچ وجه مناسب زنان نیست. یک زن در جامعه ما زنان زیادی را در جایگاه های مهم سیاسی کشور نمی بیند در نتیجه هنگام ورود به دانشگاه و در مواجهه با تشکل های سیاسی احساس میکند این حوزه مربوط به اون نیست و زمین بازی مردان است. چیزی که از کودکی و توسط خانواده، جامعه و رسانه به او دیکته شده است.
اما در کنار جامعه، در ساختار این تشکل ها هم عواملی وجود دارد که رغبت زنان به فعالیت را کاهش می دهد. در ادامه سعی میکنم با توجه به تجربه شخصی خودم و اطرافیانم به مهم ترین این عوامل بپردازم.
تشکل های دانشجویی، به مثابه ابزار باز تولید روابط نابرابر جامعه
یک زن در بدو مواجهه با تشکل های سیاسی احساس میکند این هم یکی دیگر از نهادهایی است که در آن مردان جایگاه فرادست و زنان جایگاه فرودست را دارند. در واقع او تشکل های سیاسی دانشگاه را باز تولید کننده همان روابط نابرابری که در جامعه حاکم است می داند.او در مواجهه اول قادر به تمایز قائل شدن بین این نهاد و دیگر نهادهای جامعه نیست و تشکلها را فاقد نیروهای مترقی می بیند.به این دلیل که تصویر تشکل ها از بیرون بسیار شبیه به دیگر نهادهای جامعه است؛ نهادی در سیطره مردان با حضور تعداد اندکی از زنان که لابد استثنا هستند و جایگاه بالایی هم در آن سلسله مراتب ندارند. حتی گاهی ممکن است برداشت شود حضور آنها زینتی است.
خشونت کلامی و ادبیات مرد سالار، خشونتی هویت بخش
مردان دانشجویی که عضو تشکلهای دانشجویی می شوند از قاطبه هم جنسان خود مستثنی نیستند و به دفعات در صحبت های خود از ادبیات مردسالار و جنسیت زدهای که در جامعه رواج دارد استفاده می کنند. استفاده از توهین های جنسیتی، شوخی های جنسیتزده و مواردی از این قبیل که به صورت خشونتی هویتساز برای آنها در آمده، به طوریکه اگر پسری از این ادبیات استفاده نکند او را به اندازه کافی مرد نمی دانند، یکی دیگر از عواملی است که باعث دفع فعالان زن می شود.
عدم اعتماد به مدیریت و توانایی های زنان
تعداد کم دبیران زن در تشکلهای کشور نشاندهندهی این است که حتی در تشکل ها که انتظار می رود با جمعی از نیروهای مترقی سر و کار داشته باشیم میزان اعتماد به توانایی مدیریت زنان اندک است. حتی در تشکلهایی که تجربه دبیر زن را دارند شاهد این هستیم که در صورت به وجود آمدن مشکل آن را سریعا به زن بودن دبیر ربط میدهند و با جمله دختر است دیگر حرف شان را به پایان می برند.در صورتی که درباره پسران کسی مشکل را به جنسیت آنها ربط نمی دهد. نمونه دیگری از این نگاه را وقتی شاهد هستیم که در زمان انتخابات تشکل ها اگر یک زن بیشترین رای را بیاورد می گویند: معلوم است دیگر، چون دختر بوده به او رای دادهاند یا معلوم است چرا رای اول شده. در صورتی که درباره پسران اینطور نیست، آنها اگر رای اول شوند گفته می شود حتما به دلیل شایستگیهایشان بوده است.
دید منفی نسبت به فعالیت زنان و هدف زنان از فعالیت
زنی که وارد فعالیت میشود غالبا بازخورد مثبتی از اطرافیان و حتی همتشکلیهایش دریافت نمیکند.از نظر بقیه او لابد برای پیدا کردن همسر وارد فعالیت شده (!) یا در بهترین حالت به دنبال جلب توجه است. قضاوت هایی که مطلقا درباره مردان انجام نمی شود و در عوض از آنها به عنوان افراد شجاع و دغدغه مند یاد می شود.
درون تشکل هم یک زن تازه وارد برای اثبات توانایی و دانشش باید زمان و انرژی بیشتری صرف کند. در واقع انگار او باید از نوعی آزمون ورودی عبور کند. او مدام در معرض قضاوت قرار میگیرد. در حالیکه مردان تازه وارد معمولا به سرعت پذیرفته می شوند و سریعتر به مراتب بالا راه می یابد.
مسائل حوزه زنان، فقط مربوط به زنهاست
معمولا فعالین مرد درک درست و کاملی از مسائل حوزه زنان ندارند. آنها تصور می کنند این مسائل فقط مربوط به زنان می شود و آنها خودشان باید به تنهایی برای حقوق شان مبارزه کنند.از نظر آنها این مبارزه ربطی به مردها ندارد و مسئله آنها محسوب نمی شود.
در نتیجه فعالین زن احساس می کنند برای مبارزاتشان از همراهی همتشکلیهای خود که همفکرانشان محسوب میشوند برخوردار نیستند و حقوق آنها برایشان اهمیتی ندارد.این یکی دیگر از عواملی است که باعث دلسردی زنان از فعالیت می شود.
در صورتی که حقوق زنان، حقوق انسان هاست و برای دست یابی به آن نیاز به همراهی همه مردان و زنان برابری خواه است. درست مانند مسئله حقوق رنگین پوستان.
? برای دسترسی به فایل تمامی مطالب این پرونده، می توانید به لینک فایل سی و دوم آرمان شهر مراجعه کنید.