زنان و جنبشها
جنبشهای اجتماعی همواره با فراهم آوردن زمینههای بروز کنشهای جمعی در فضاهای عمومی، بستری مناسب برای مشارکت زنان در امور سیاسی که اغلب از آن بیبهرهاند را شکل میدهند.
از جنبش مشروطه به بعد، زنان از نیروهای موثر دخیل در جنبشهای ایران به شمار میآیند. با این وجود، معمولا این گونه بوده است که پس از گذر از تحولات، مجددا حقوق زنان به عناوین مختلف نادیده انگاشته و از مشارکت در امور عمومی باز داشته شدهاند. نمونهی بارز این مورد را میتوان در انقلاب مشروطه مشاهده کرد. زنان که تاریخ، حضورشان در اغلب رویدادهای کلیدی منجمله بستنشینیهای تهران، تظاهرات تبریز، تاسیس بانک ملی را ثبت کرده است، در قانون اساسی مشروطه از حق انتخاب کردن و انتخاب شدن محروم ماندند.
انقلاب اسلامی
در فرایندهای سیاسی منتهی به انقلاب 57 نیز نقش زنان چنان چشمگیر بود که به تصریح بسیاری از اسلامگرایان، انقلاب بدون حضور زنان انجامپذیر نبود.
اقتضائات شرایط انقلابی برای زنان از خانوادههای مدرن و سنتی فرصتی فراهم آورد تا به دور از هنجارهای محدودکنندهی رایج آن دوران و با شکستن بسیاری از ممنوعیتها از جمله عدم جواز ورود به محیطهای غیرزنانه، در کنار مردان و به صورت برابر فعالیت کنند.
در پس پوشش رایج زنان در این مقطع (اغلب، چادر یا مانتوهای گشاد و بلند و روسریهای گره کرده) و حجاب مطلوب اسلامگرایان تفاوتی عمیق نهفته بود. هدف از لباسهای پوشیدهی زنان انقلاب ایران آن بود که با کمرنگ کردن بعد جنسی، زمینه را برای مشارکت در امور اجتماعی آماده سازد و کارکردی برابریطلبانه به نمایش بگذارد؛ در حالیکه در پوشش مد نظر اسلامگرایان هدف از حجاب حفظ عفت مردان در جامعه است نه ضرورتا گسترش دامنهی فعالیت زنان.
جمهوری اسلامی
پس از استقرار جمهوری اسلامی لایحه خانواده که در دوره پهلوی به تصویب رسیده بود ملغی و حجاب نیز به تدریج اجباری شد. زنان در واکنش به این اقدامات با استفاده از فضای نسبتا باز سیاسی پس از انقلاب، در مدت شش ماه با سازماندهی چندین تظاهرات به مبارزه با اجبار حجاب پرداختند و توانستند اجرای این قانون را برای دو سال به تعویق بیندازند. اما جنبش نوپای زنان با شروع جنگ میان ایران و عراق و بسته شدن فضای سیاسی و شروع سرکوب مخالفین رو به افول رفت.
اعتراض خاموش
در شرایط جدید که به واسطهی سرکوب و خفقان امکان اعتراضات جمعی سازمانیافته مهیا نبود، مهمترین ابزار زنان برای مقاومت در برابر رویههای تبعیضآمیز اسلامگرا، روی آوردن به اعتراضات خاموش بود. منظور از اعتراض خاموش آن دسته از کنشهای فردی اعتراضی است که افراد از طریق مراجعه به نهادهای رسمی، دادخواهی در رسانهها، مذاکره با مقامات و نظایر آنها برای بهبود وضع تلاش میکنند. یکی از معروفترین نمونههای اعتراض خاموش، نامهنگاری همسران شهدا برای اخذ حضانت فرزندان خود با آیتالله خمینی بود که به سرانجام رسید.
سیاست حضور
سیاست حضور به معنای اتخاذ یک استراتژی نیمهآگاهانه است که در پی آن افراد بیآنکه با یکدیگر هماهنگ کرده باشند، در عرصههای مختلف اجتماعی همچون سیاست، فرهنگ، آموزش و اقتصاد حضور دارند و شهروندانی فعالاند اما هدف آنها در وهله نخست نه یک کنش سیاسی بلکه بهبود زندگی فردیست. سیاست حضور با آن که معطوف به زندگی فردیست اما میتواند در اثر تکرارشوندگی و کثرت کسانی که به آن مبادرت میورزند منجر به تغییر شود.
از نمونههای سیاست حضور، ظاهر شدن با پوششی غیر از پوشش ایدهآل اسلامگرایان در عرصهی عمومی و زیر سوال بردن قواعد تحمیلی برای کنترل بر بدن زنان است. این کنش که از سوی گفتار رسمی «بدحجابی» خوانده میشود در گذر زمان و استمرار روزمرهی زنان با پیشروی تدریجی، گفتار رسمی را وادار به عقب نشینی کرده است.
اما شاید مهمترین مصداق سیاست حضور را بتوان ورود گستردهی زنان به دانشگاهها دانست. به تدریج اسلامگرایان به این تحلیل رسیدند که با حضور زن در دانشگاه، او به تبعیض آگاه شده و در نتیجه به ساز و کار سنتی و هنجارهای فقه پشت میکند. در مقابل طغیان زنان، اسلامگرایان دست به اجرای طرحهایی از قبیل سهمیهبندیهای جنسیتی و گزینشهای عقیدتی برای دشوارتر کردن ورود آنان به محیطهای آموزشی زدند. آنها همچنین بودجهی هنگفتی در راستای فعالیتهای فرهنگی مانند تبلیغ الگوی ایدهآل اسلامگرایان (ازدواج زودرس، چندهمسری، خانهنشینی، حجاب و...) از یک سو و سیاستهای قهرآمیز از قبیل گشت ارشاد و سرکوب زنان در خیابان از سوی دیگر هزینه کردند.
نواندیشی دینی
نواندیشی دینی به آن دسته از تلاشهای فکریای اطلاق میشود که در اواخر دههی 60 و اوایل دههی 70 با استفاده از رویکردهای نوین تفسیری، تسلط گفتار فقهی اسلامگرا بر حوزهی سیاسی و اجتماعی را نقد میکرد.
درحالیکه نواندیشان دینی در ایران آن چنان به نقد جدی مناسبات جنسیتی اسلامگرا نپرداختهاند، اما با فراهم کردن زمینههای نقد فکری اسلامگرایی در بیاعتبار شدن آن نقش داشتهاند. رویکردهای نواندیشی دینی الهامبخش دریافتهای جدیدی از شریعت و عبور از اسلامگرایی به عنوان تنها خوانش مشروع بود. در این راستا بسیاری از رویههای رایج اسلامگرایی از جمله تعدد زوجات و صیغه، سنگسار، حق کمتر زنان نسبت به مردان برای مشارکت در سیاست، حجاب اجباری و نداشتن حق طلاق با درک جدیدی جایگزین شدند که بر مشی مساواتطلبانه تاکید داشت.
با این وجود، دیدگاه مذکور از اقبال ناچیزی میان زنان ایرانی برخوردار شد که به نظر میآید دو عامل اصلی در این موضوع دخیلاند: اول، رشد روند سکولاریزاسیون و بیاعتنایی نسلهای جدید به تلاشهای فکری دروندینی و دوم، ناتوانی این روند از ارایه گفتاری پیشرو به عنوان محرک کنش جمعی. درواقع «مساواتطلبی دینی» در عرصه عمل بیشتر به نوعی اعتراض خاموش تمایل داشته که کمتر توانسته به نقد زیربنایی مناسبات قدرت بیانجامد.
فمینیسم
پس از انقلاب 57، اسلامگرایان تلاش زیادی کردند تا نقد فمینیستی را منحرف و بیگانه معرفی کنند. مشارکت زنان در انقلاب باعث به حاشیه راندن افکار فمینیستی بود زیرا آنان توانسته بودند بدون مراجعه به این افکار، برابری مقطعی را تجربه کنند.
با این وجود فمینیسم در دهه 80 میان زنان تحصیلکرده با استقبال روبهرو شد و نقدهای آنان در ابتدای دهه هشتاد به روند سیاستگزاری راه یافتند و به میتوان این زمان را دوره احیای جنبشهای زنان عمدتا با گرایشات فمینیستی دانست.
اما با سیطره اسلامگرایان پس از دوره اصلاحات، سرکوب زنان با مصوب و اجرایی شدن طرحهایی از قبیل سهمیهبندی جنسیتی دانشگاه، بومیگزینی دختران دانشجو، امنیت اجتماعی و ارتقای عفت عمومی آغاز شد.
یکی از مهمترین جنبشهای زنان تشکیل کمپین یک میلیون امضا علیه قوانین تبعیضآمیز بود که در پی سرکوب تجمع خیابانی فعالان زن در خرداد 1385 به مناسبت نخستین سالگرد همگرایی زنان بر علیه قوانین تبعیضآمیز شکل گرفت.
پس از انتخابات 88 و در جریان جنبش سبز با وجود سرکوبهای گسترده فعالیتهای زنان ادامه داشت، که نقطه اوج آن را میتوان گردهمایی زنان به مناسبت 8 مارس در اسفند 88 دانست که در آن زهرا رهنورد به عنوان یکی از موثرترین اشخاص جنبش سبز، تلاش فعالین فمینیست در راستای اشاعه حقوق زنان را ستود و آنان را به فعالیت بیشتر تشویق کرد.