نشریه دانشجویی آرمان شهر
نشریه دانشجویی آرمان شهر
خواندن ۷ دقیقه·۵ سال پیش

گمشدهٔ مناظرهٔ تاجزاده-زیدآبادی

✍آرش چایچی | ? دانشجوی مهندسی برق علم و صنعت | ? پرونده «صلح»

هر دو سوی ماجرا، تاجزاده و زیدآبادی، به سیاست از جایگاه مدیریت وضع کشور می‌اندیشند.
هر دو سوی ماجرا، تاجزاده و زیدآبادی، به سیاست از جایگاه مدیریت وضع کشور می‌اندیشند.
? هر دو سوی ماجرا، تاجزاده و زیدآبادی، به سیاست از جایگاه مدیریت وضع کشور می‌اندیشند. تاجزاده تنها راه را معطوف به انتخابات این دفعه یا دفعه بعدی یا دفعه بعدتر می‌کند و زیدآبادی دو راه را ترسیم می‌کند یا به این وضع و بده بستان‌ها تن دهید و در مدیریت سهیم شوید و یا سیاست را کنار گذاشته و مشغول آموزش جامعه شوید.

وضعیت پیچیده امروز ما تجربه‌ای تاریخی است که دیر یا زود کنش مختص به خود را می‌یابد. در این بین افسون‌زدایی از تسلسل‌های بی‌پایان وضعیت، وظیفه‌یِ نانوشته‌یِ ماست. امیدوارم بتوانم در این متن کوتاه تاجزاده و زیدآبادی را از موضعِ سومی نقد نمایم. تاجزاده و اصلاحطلبان در چند سال گذشته به کرات نقد شده‌‌اند و من نیز تنها به چهار نقد عمده به تاجزاده بسنده می‌کنم.

اولا اصلاحطلبی هدف خود را معطوف به تحقق دموکراسی سیاسی (پارلمانی) کرده است و در حالی که دموکراسی بدون تحقق عدالت و برابری و بدون رهایی از نیاز و بدون دموکراسی اجتماعی، ناتوانی‌های خود و حذف فرودستان از فرایند تصمیم‌گیری را در سطح جهانی نشان داده است. دوما همانطور که زیدآبادی به درستی اشاره می‌کند اصلاحطلبان استراتژی و برنامه مشخصی ]بعد از تصاحب قدرت [ندارند. (۱) سوما تمامی سازماندهی اصلاحطلبان برای تصاحب کرسی‌های انتخابی حاکمیت است و یا در رادیکالتر‎‌ین شکل، برای تحمیل انتخابات آزاد؛ در حالی که تشکل‌یابی‌های مردمی و دموکراتیک را نادیده می‌گیرند. سوما اصلاحطلبان حتی انسجام لازم را ندارند که در انتخابات شرکت نکنند. یعنی به واسطه رانت‎ها و منافع اقتصادی و دل‎بستگی‌های فردی یک گروه سیاسی حتی توان این را ندارد که در مورد مهم‌ترین استراتژی خود تصمیمی متفاوت بگیرد. (نمونه‌‌اش هم شرکت خاتمی در انتخابات ۹۰)

زیدآبادی اما در مواجهه با تاجزاده به سوی دیگر میدان می‌غلتد. او قدرت را همچون شری به تصویر می‌کشد که باید یا با آن مصالحه کرد و یا به آن آلوده نشد. او به نقد دوپایی اصلاحطلبان می‌پردازد و می‌گوید: «بزرگترین مشکل اصلاح‌طلبان دوپابودن‌شان است که مدعی‌اند ما هم می‌خواهیم پایی در قدرت داشته باشیم و هم پایی در جامعهٔ مدنی. این دو پا همدیگر را تقویت نمی‌کنند بلکه فقط در هم می‌پیچند… چون در بالا بودن [در درون ساختار قدرت بودن] یک شرایط و اقتضائاتی دارد؛ وقتی وارد قدرت می‌شوید قدرت اول نیستید بلکه قدرت دوم یا سوم هستید، و لذا نمی‌توانید اراده‌تان را بر قدرت اول تحمیل کنید. اگر با این داعیه [ی تحمیل اراده بر قدرت اول] وارد شوید، با آن درگیر می‌شوید. دوم اینکه به مجرد اینکه وارد سیستمی می‌شوید که سلامت لازم را ندارد و نیاز به اصلاح دارد، یعنی دارای فساد و رانت است، همین که وارد می‌شوید، در آنجا گیر می‌کنید، چراکه تمام مسئولیت‌های ادارهٔ کشور بر دوش شماست، و باید پاسخگوی مردم باشید… از طرفی مردم ناراضی‌اند و از طرف دیگر، کارکردن در درون قدرت نیازمند همکاری و جلب اعتماد است. این دو در تناقض می‌افتد و کاری از پیش نمی‌رود. نه در بالا کار عمده‌ای صورت می‌گیرد و نه در پایین، پایگاه اجتماعی حفظ می‌شود.»

گرچه همدل با او اصلاحطلبان را معتاد به انتخابات می‌دانم اما شر دانستن قدرت سیاسی و خیر دانستن جامعه مدنی نادیده انگاشتن در هم تنیدگی‌هاست. فراموش نکنیم که تتلوها با آنکه نتیجه سیاست‌های حاکمیت‌‌اند اما جزئی از جامعه مدنی ما نیز هستند. پولشویی خیریه‌ها، فساد در پایین‌ترین سطح ادارات، ناکارآمدی نهادهای دانشجویی، فرهنگی، صنفی و سیاسی… همگی بخشی از وضع نابسامان جامعه مدنی ماست. البته که شر دانستن قدرت توسط زیدآبادی، نه فقط نقدی به حضور در حاکمیت بلکه به شر دانستن کل امر سیاسی می‌انجامد. او به به سیاستی مردمی نمی‌اندیشد برعکس امر سیاسی و حضور مردمی را از ۳۰ تیر ۲تا خرداد۷۶ و خرداد۸۸ نفی می‌کند. (۳)

هر دو سوی ماجرا، تاجزاده و زیدآبادی، به سیاست از جایگاه مدیریت وضع کشور می‌اندیشند. تاجزاده تنها راه را معطوف به انتخابات این دفعه یا دفعه بعدی یا دفعه بعدتر می‌کند و زیدآبادی دو راه را ترسیم می‌کند یا به این وضع و بده بستان‌ها تن دهید و در مدیریت سهیم شوید و یا سیاست را کنار گذاشته و مشغول آموزش جامعه شوید. (۴) جا دارد اینجا بر روشن بینی مارکس در نقد فئورباخ و آنانی که تغییر افراد را ناشی از تغییر آموزش می‌داند، تاکید کنم وقتی که می‌گوید «این خود مربی است که نیاز به تربیت دارد.» (۵). در واقع مربی نه شخصی فراتر از وضعیت، نه آگاهی درمیان ناآگاهان بلکه دقیقا جزئی از وضعیت در هم‌تنیده ماست. و این تغییر و عمل مردمی است که آگاهی، مربی و مردم را تغییر می‌دهد. زیدآبادی دوم خرداد را حاصل اشتباه اصلاحطلبان در ورود به قدرت میداند درحالی که خود اصلاحطلبان هم تاکید دارند که باور نمی‌کردند که دوم خرداد در انتخابات پیروز شوند! دوم خرداد نه حاصل کار جدی اصلاحطلبان و پیروزی خاتمی در انتخابات بلکه رخدادی مردمی بود که بیست میلیون نفر را در مخالفت با وضع موجود به پای صندوق کشاند. مطبوعاتی که زیدآبادی از آن حرف می‎زند محصول رخداد دوم خرداد است و شکست اصلاحطلبان دقیقا محصول خیانت به این رخداد. بلوغ جنبش دانشجویی و مطبوعات و انبوه روزنامه‌هایی که هر روز در جامعه خوانده می‎شد، محصول رخدادی است که همگان را متعجب کرد. تاجزاده و زیدآبادی و اقتدارگرایان دقیقا در این نقطه هم موضع اند. «از دید هر دو گروه سیاست صرفاً ابزار کسب قدرت است و مشارکت سیاسی مردم نیز چیزی نیست جز آمدن هر چند سال یک‎بار آن‎ها به پای صندوق، آن هم به منظور تثبیت پست و مقام صاحبان قدرت. و البته در این فاصله مردم باید به سر و خانه و زندگی‌شان بروند و از دستورهای مسئولان اطاعت کنند –» (۶)

۱ - «از آن زمان حرکت اصلاحات به جای اینکه در بطن جامعه پرورش پیدا کند، در سطح بالای قدرت وارد منازعه‌ای شد که نه استراتژی منسجمی دارد، نه اهدافش روشن است و نه در نهایت توانسته است اهدافش را تحقق بخشد؛ امروز بعد از گذشت ۲۱ سال و با پشت سر گذاشتن فراز و نشیب‌هایی که دیدم من فکر می‌کنم به نقطه‌ای رسیده که دیگر نه تنها کارآمدی خودش را از دست داده و پیوندهایش با حرکت‌های مدنی قطع شده، بلکه با کمال تاسف به آلت دست جناح مقابل برای پیشیرد اهداف خودش تبدیل شده است.»
۲ - در ۳۰‌‌ام تیرماه ۳۱ بعد از استعفای دکتر مصدق از نخست وزیری در ۲۵ تیر بخاطر دخالت شاه در تعیین وزیر جنگ، مردم تظاهرات بزرگی برگزار کردند و ارتش به دستور شاه روی مردم آتش کشود و چند ده نفر کشته شدند.
۳ - بخشی از صحبت‌های زیدآبادی درباره ۳۰ تیر و مصدق مناظره: «یعنی شعار ملی شدن صنعت نفت از طریق اینکه من نخست وزیر می‌شوم و می‌روم آن را انجام می‌دهم واقع بینانه نبود و این روشن است چون به کودتا منجر شد. مصدق می‌توانست نخست وزیر نشود و آن جنبش ملی شدن سال‌ها ادامه پیدا کند؛ می‌توانست ۳۰ تیر با قوام به شکلی توافق کند و اصلا کودتایی اتفاق نیفتد، اینها بنظرم امکان‌پذیر بود.»
یا بخش دیگری درباره ۸۸ «من فکر می‌کردم برندهٔ انتخابات آقای موسوی است؛ البته اعتقاد داشتم که موسوی هرگز موفق نمی‌شود، خدا را شکر که نیامد. چون همهٔ اتفاقاتی که در حوزهٔ جهانی افتاد، همچنان رخ می‌داد. دولت آمریکا چه صنمی با آقای موسوی دارد که اگر آمد بگویند که تحریم‌ها را لغو کنیم [تصمیم‌گیری] در حوزهٔ این مسایل هم که اصلا دست ایشان نبود که بخواهد بایستد و بگوید من اینها را اجرا نمی‌کنم. یعنی تمام مشکلات به قوت خود باقی می‌ماند.»
در هر دو مورد زیدآبادی حضور مردمی و جنبش مردمی را نادیده می‌گیرد، انگار کل مسئله بر سر آن بوده که کی نخست وزیر شود و یا کی رئیس جمهور.
۴ - «ورود شما کار را سخت‌تر می‌کند. فعلا این کار را بکن و بعدااگر بیکار بودی و خواستی فعالیتی انجام بدهی، بی‌نهایت فعالیت هست. به این انجمن‌ها برو، تاریخ درس بده، خاطرات زندانت را بگو یا کتاب بنویس. حتما باید در انتخابات احساس تشخص کنی؟ با هزار کار دیگر هم می‌شود.»
۵- «آن مسلک ماتریالیستی که آدمیان را محصول اوضاع و احوال و تربیت می‌داند و معتقد است که برای تغییر آدمیان باید اوضاع و احوال و تربیت را تغییر داد فراموش می‌کند که اوضاع دقیقاً به دست آدمیان تغییر می‌یابد و این خود مربی است که نیاز به تربیت دارد.»
مارکس – تزهایی درباره قئورباخ- تز سوم
۶ - نامه فرهادپور به سروش در سال ۸۶

? برای دسترسی به فایل تمامی مطالب این پرونده، می توانید به لینک فایل سی و یکم آرمان شهر مراجعه کنید.
آرمان شهرتاجزادهزیدآبادیمناظرهسیاست
آرمان شهر، نشریه رسمی ارگان انجمن اسلامی آرمان دانشجویان علم و صنعت است. برای ارتباط با ما و یا اطلاع از برنامه ها، می توانید به کانال تلگرامی انجمن به نشانی https://t.me/IUSTArman سر بزنید.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید