مخاطبینی که شاهد بیتوجهی مارول به اولین زن بدون قدرتهای فرابشری انتقامجویان بودند؛ لب به اعتراض گشودند تا آنکه استودیو مارول تصمیم گرفت در یک اثر انفرادی به داستانهای ناتاشا بپردازد. هرچند آنها زمان خوبی را برای پرداختن به شخصیت ناتاشا انتخاب نکردند، اما بسیاری معتقد بودند با یک اثر متفاوت و در شان، میتوان هواداران را راضی نگه داشت. بیوه سیاه تا پیش از اکران فیلمی بهشمار میرفت که میتوانست با نمایش وجوه تاریک ناتاشا، قدرتهای جسمی او و روایتی جذاب از زندگیاش، به شکلی درست یک قدردانی از او را به جا آورد؛ اما آیا مارول توانسته این مهم را محقق کند؟ در ادامه به پاسخ این سوال خواهیم پرداخت.
همانطور که اشاره کردیم، داستان بیوه سیاه پس از مرگ او بهنمایش درآمد. موضوعی که اگر در زمان مناسب خود اتفاق میافتاد، میتوانست به شخصیتپردازی ناتاشا کمک بهسزایی کند، اما بهتعویق انداختن آن باعث شده بود تا بینندگان اطلاعات جسته و گریختهای از او داشته باشند و در واقع، هویت او در زمان فعالیتش بهخوبی شکل نگرفت. زندگی جالب و پیچیدهی ناتاشا که او را همسطح افرادی مانند ثور کرد، میتوانست خیلی زودتر موضوع یکی از آثار دنیای سینمایی مارول باشد.
ناتاشا مدت زیادی بود که نیازمندی خود به اثری مستقل را فریاد میزد و اطلاعاتی که از دیالوگهای رد و بدل شده میان او و دیگر شخصیتها بهدست میآمد، کافی نبود. ساخته نشدن فیلمِ بیوه سیاه در زمان درستش آثار جانبی دیگری را نیز به همراه داشت که از مهمترین آنها باید به نادیده گرفته شدن تاثیرات از هم گسستگی انتقامجویان روی شخصیت ناتاشا اشاره کنیم. با توجه به آنکه انتقامجویان تنها خانوادهی او محسوب میشدند، آثار این جنگ داخلی روی او بسیار شدیدتر از دیگر اعضا بود، اما همانگونه که همهمان میدانیم، متاسفانه خیلی دیر به این مسئله پرداخته شد.
محوریت اصلی روایت این فیلم نیز خانوادهی عجیب ناتاشا هستند. خانوادهای که از لحاظ خونی هیچ ارتباطی ندارند و همین مسئله ارتباط میان آنها را پیچیدهتر کرده است. ناتاشا و خواهرش «یلنا» در سالهای ابتدایی زندگی خود کنار «الکسی» یا همان نگهبان سرخ (Red Guardian) و «ملینا» بزرگ شدند که هر دو از جاسوسان روسیه بودند. آنها از ناتاشا و یلنا بهعنوان پوشش استفاده کردند تا بتوانند اسناد و مدارکی را جمعآوری کنند و سرانجام پس از به پایان رسیدن ماموریتشان، آن دو را به سازمانی با نام «اتاق سرخ» سپردند تا با روشهای خشونتآمیزی به جاسوسان روسیه تبدیل شوند.
احساساتی که میان این چهار نفر در جریان است، تا حدودی قابل لمس و زیباست. یلنا که پر از عقدهها و بغضهای نگفته است از هر فرصتی استفاده میکند تا حرفهایش را به گوش سه عضو دیگر برساند. سکانسی که هر چهار نفر دور یک میز جمع شدهاند با وجود آنکه بسیار کوتاه بود؛ توانست بدون شوخیهای نامتناسب و رایج در دنیای سینمایی مارول، محبتی را که میان افراد این خانوادهی قلابی موج میزند، بیان کند.
ملینا و نگهبان سرخ در صحنههای بعدی نیز توانستند به خوبی احساسات خود را نسبت به خانوادهشان بروز دهند. نگهبان سرخ تعادل زیبایی میان شوخی و شجاعت ایجاد کرده بود. الکس با آنکه قهرمان اصلی داستان نبود، اما در چند سکانس از پس مبارزات تنبهتن برآمد و عشقش نسبت به خانواده را ثابت کرد. ملینا نیز با وجود آنکه تعهدی نسبت به ناتاشا و یلنا نداشت، اما دقیقاً بهموقع کمکشان کرد و آنها را از مخمصه نجات داد.
تنها موضوعی که شاید کمی آزاردهنده بهنظر رسد، رابطهی میان یلنا و ناتاشاست. خواهر کوچکتری که از خواهر خود کینه به دل گرفته و در هر فرصتی که پیدا میکند به مسخره کردن او و حرکاتش میپردازد. این داستان شباهت زیادی به روایت ثور و «لوکی» دارد. شباهت غیرقابل انکاری که مخاطبین را به فکر فرو میبرد. آیا دنیای سینمایی مارول بهجز این مسئله نمیتواند با موضوعات دیگری کشمکشهای خواهر-برادری ایجاد کند؟
هرچند کشمکشهای میان یلنا با بازی تحسینبرانگیز «فلورنس پیو» و ناتاشا جالب از آب درآمده است، اما مارول میتوانست یا روایتی دیگر هوادارانش را کمی به تشویش و هیجان وادارد. تفاوت کار و مبارزه دو خواهر از موضوعات مهمیست که پرداخت به آن کمک زیادی را به داستان فیلم میکرد، زیرا ناتاشا در زمان همکاریاش با انتقامجویان ملاحظهکارتر شده و یلنا اینگونه نیست؛ مبحثی که تنها در یک صحنهی کوتاه تعجب ناتاشا برمیانگیزد و پس از آن با نادیده گرفتن پتانسیل بالای آن، صحبتی دربارهاش شکل نمیگیرد.
داستان بیوه سیاه علاوهبر موضوعات ذکر شده، شکافهای عمیق فراوانی دارد. شکافهایی که تلاش شده تا با مبارزات و اتفاقات هیجانانگیز پشت سر هم از دید بینندگان پنهان بمانند، اما بزرگی آنها باعث تحقق نیافتن این مسئله شده است. از جمله مهمترین آنها میتوانیم به شخصیتهای شرور و مبحث پادزهر اشاره کنیم.
دو شخصیت خبیث در طول فیلم به مخاطب معرفی میشوند، اما هیچکدامِ آنها به اندازهی کافی قوی ظاهر نمیشوند. «درایکوف» رئیس موسسهی اتاق سرخ، اولین شخصیت شرور داستان است، اما با برنامهریزیهای نهچندان مطلوب به سادگی مغلوب قدرت ناتاشا میشود. «تسک مستر» که در این اثر دخترِ درایکوف معرفی شده نیز دومین شخصیت شروریست که پس از اقدام به قتلِ ناموفق ناتاشا به یک ماشین کشتار تبدیل شده است.
تسک مستر میتواند تمامی حرکات حریف خود را تقلید کند. این موضوع که قادر بود در مبارزات تنبهتن کار را برای ناتاشا سخت کند، اما متاسفانه به پتانسیلهای او نیز به خوبی پرداخته نشد و ناتاشا به شکل عجیبی به راحتی در نبردهایشان او را شکست میدهد. همچنین تسک مستر میتوانست آینهی وجوه تاریک ناتاشا در گذشته باشد، ولی عوامل سازنده به سادگی از کنار این موضوع هم گذر کردند.
قسمتهای تاریک زندگی ناتاشا که بخشهایی از آن در تیتراژ آغازینِ جذاب فیلم بهنمایش درآمدند، باید نقش بیشتری را در تنها اثر انفرادی بیوه سیاه ایفا میکردند. بسیاری از طرفداران خواستار تماشای سیر صعودی ناتاشا از یک شخصیت خاکستری به قهرمان بودند، هرچند که در واقع، سازندگان نمایش یک کاراکتر تماماً سفید و بیگناه را به مباحث دیگر ترجیح دادند. علاوهبر این، ساخت پادزهر برای افکاری که از کودکی درون بیوههای سیاه نفوذ کردهاند، کمی ماروایی و غیرممکن بهنظر میرسد. مارول در این مورد هم راحتترین راه را برای حل مشکلات خود انتخاب کرده تا شخصیتهایش را به زحمت نیندازد.
فیلم بیوه سیاه بنابر تمام مواردی که مورد بررسی قرار داده شد، نتوانسته فیلمی در شان ناتاشا رومانوف باشد. البته اگر ناتاشا مانند دیگر اعضای انتقامجویان چند فیلم اختصاصی داشت، شاید میتوانستیم این اثر را به عنوان یکی از آنها قبول کنیم، اما از آنجایی که این فیلم تنها سهم انحصاری ناتاشا از دنیای سینمایی مارول است، نمیتوانیم آن را به عنوان اثری عالی در نظر بگیریم.
با توجه به آنکه در سکانس پایانی فیلم نیز مارول قدم دیگری برای آیندهی دنیای سینمایی خود برداشته و بهسرعت جایگزینی برای ناتاشا معرفی کرده است، بهنظر میآید که عوامل سازنده برای پایان دادن داستانها ناتاشا رومانوف عجله داشتند؛ عجلهای که اثر را در انتها بهجای یک فیلم اختصاصی برای ناتاشا، به پیشدرآمدی برای جایگزینی یلنا تبدیل کرده است.
گویا به ناتاشا رومانوف مانند تمام فیلمهای دیگر دنیای سینمایی، در اثر انحصاریاش بهخوبی پرداخته نشد و بهجز سکانسهای کوتاهی از مبارزات تنبهتن که زیبایی فیلم را تامین میکردند، شخصیت او شکل نگرفت و رها شد. مارول بهطور رسمی ناتاشا را همانند «مرد آهنی» و «کاپیتان آمریکا» از میان انتقامجویان حذف کرد، اما امید است در شخصیتپردازی دیگر اعضایی که از پتانسیلهای بالایی برخوردارند این کوتاهی صورت نگیرد.