یادداشتی در رابطه با معرفی سریال قله های دوقلو.
نگارنده: آریا آزاد.✒
لینچ در این سریال،به شرحی فلسفی و روانشناختی از بحرانی میپردازد که میتوان آن را غریزه سیاه آدمی دانست،چنانکه او را به ورطه تباهی میکشاند و اندکی مانده به سقوط، وی را در لبه پرتگاه رها میکند تا با مشقت و رنج بسیار دست آویزی یابد و خود را از ورطه ای که رانش بی امان غریزه او را بدانجا میراند نجان دهد. این فیلم در واقع از انسانی سخن میگوید که در توحش حاصل از انتخاب های غریزی خود، هر لحظه به سمت سیاهی قدم بر میدارد، و آینده را متاثر از خواست حیوانی خویش، در سرگردانی حاصل از اشکال مختلف تباهی به وجود میآورد. آینده ای که جادوگر یا حیوان درون آدمی،باید در آن حضور داشته و نظاره گری باشد بر آتش حاصل از غریزه شهوت و ترس ،که نه صرفا خود،بلکه اطرافیان خویش را نیز در آن ورطه جانسوز محصور کرده است. به همین اثنا مضمون این فیلم بشری است که یک میزبان است،،میزبان تمامی امیال و غرایز حیوانی،میزبانی که فردیت متعالی خویش را از خود میستاند، و در منتوجات حاصل از سلسله خواست های غریزی خویش رهیده میشود. غریزه ای که مخرب و عصیان بر انگیز است. نهایتا آنچه که ما را از این ناراستی ها میراند، آگاهیه حاصل از انتخابی ست که در مسیر سکنا گزیدن و تعمق کردن نسبت به طبیعت شر و فردیت متعالی خویش بدست خواهیم آورد. مضمونی که در امتداد سریال تحت عنوان خانه سیاه و سفید بیان میشود نقطه عطفی است بر آنچه که آدمی درتاثر از تصمیم خویش خالق آن خواهد بود،،تصمیمی که میتواند تباهی و نیکی را برای وی به ارمغان آورد و یک فرصت ما بین دو دنیا،سکون ما بین دو دنیا را برای وی تحقق بخشد. فرصتی که در تاثر از آن،اگر یارای مقابله با سیاهی را نداشته باشیم،،به ورطه تباهی سقوط خواهیم کرد.