تراژدی، منظومه دراماتیکیاست با موضوعی مأخوذ از اسطوره و افسانه و تاریخ و سبک سرایشی متین و وزین در شرح احوال قهرمانانی نامدار که دستخوش حوادثی رعبانگیز یا ترحمانگیز که معمولا به گونهای شرمناک و فاجعهبار پایان میگیرد میشدند. شرح پیکار قهرمان یا پهلوان دوران با تقدیر بیرحمی که نیرویی سهمگین، برتر از قدرت بی چون و چرای خدایان دارد و سرانجام قهرمان بیباک را درهم میشکند.
در «تعزیه» اما چنین تقدیری، نقش ندارد. امام از شهادتش پیشآگاهی دارد و نیک میداند که پروردگارش چنین اقتضا کرده که اسوهٔ مجاهدت در راه اعتلای کلمه حق گردد؛ و امام از آن اطاعت امر میکند، نه آنکه مثل قهرمان تراژدی با آن پنجه درافکند و بستیزد. زیرا اگر در نبرد با خليفه اموی به شهادت میرسد، حکم معاویه، تقدیر ازلی نیست که کورکورانه تحقق یافته، بلکه ایجاب و اقتضایِ ملکداری و سیاستمداری حکومتِ وقت است. فلذا اطلاق واژه «تراژدی» بمعنای دقیق کلمه به «تعزیه»، درست نمینماید. در واقع خروج فرقه تشیع از جامعه یا امت واحدهٔ اسلامی، «درام» آفرید و احساس غیریت پدید آورد و مایه اختلاف و جدایی شد.
زیرا شیعه با تقدیر به معنای سیاسی واژه، یعنی واقعیتِ تاریخِ عصر و نظامِ حاکم، درگیر شد و این برخورد، مبتنی بر دریافتی دراماتیک از تاریخ بود. به زعم شیعه، تاریخ از معصومیتِ بدوی دور افتاده است، چون خون علی و حسين(ع)، پیمان با خدا را شسته بود، پس میبایست لوث گناه را از دامان تاریخ سترد، به انتظار روزی که منجی ظهور کند و آلودگیها را بزداید. برای همین فرقه شیعه حکومتِ مستقر را غاصب میشمارد و واقعیت عینی را قبول ندارد و به نظامی آرمانی میاندیشد و آرزومند جایگزین کردنش با نظام حاکم است. به بیانی دیگر میخواست با ارادهاش، تاریخ را در مسیری دیگر اندازد، زیرا چنانکه گفتیم باور نداشت که آن تاریخ با «جبر»، عادلانه و مثبت و امیدبخش و مورث خوشبینی و بهروزی و نیک فرجامی باشد.
از اینرو ضرباهنگِ زمان درونیاش با ضرباهنگ روند تاریخیاش (بیرونی)، همخوان و همکوک نبود. بدین جهت سر به شورش برداشت. چون در درون و بیرون خویش، آنچه حس و مشاهده میکرد، سراسر تضاد بود و همین تناقض و تعارض، زمینه ساز «پیدایی درام» یا «کشف درام» شد. به بیانی دیگر مذهب شیعه نخواست خوشبینانه به تاریخ و جماعت عصر بپیوندد، بی هیچ گونه جدل و جدالی و با نادیده انگاشتن فردیت و امحاء شخصيتاش، در جماعت یکپارچه، مستحیل شود. در اصل این فردگرایی در قبال جمعگرایی بود که درام آفرید. «محمد عزیزه» این فرایند را صورتبندی کرده و میگوید: «تشيع به کشف تئاتر نایل آمد، زیرا قانونشکنی (anomic) را تجربه کرده بود» و «ناهمگون» و «ناهنجار» (atypique) شده بود.
نتیجه اینکه در ایران پس از اسلام، شاهد ظهور و رواج و رونق درامی تاریخی-اسطورهای و مردمپسند به نام «تعزیه» ایم. گرچه بعضی دعوی کردهاند که هیچ مذهبی نامناسبتر از اسلام برای رشد اساطیر نیست و دلیلش را هم قلع و قمع «بقایای بینهایت گونه گون مذهب شرک یعنی تعدد خدایان و بت پرستی» برای حفظ و صیانت خلوص یکتاپرستی دانستهاند که نظر درستی است، لکن مذهب شیعه به سبب آنکه هر حکومت جز حکومت امامان و نواب امامان معصومین را غاصب میدانست، با واقعیت تاریخی درگیر شد. یعنی تاریخی را که واقعیت داشت، انکار و تکذیب کرد و تاریخی آرمانی را که هنوز نبود ولی میبایست میبود، بر حق دانست و این «ناخوانی» و «ناهمزمانی» که ریشه و خصلتی سیاسی و اجتماعی و نه تنها اخلاقی داشت و نبرد میان خیر و شر و نور و ظلمت، اسطوره زیربنای آن است، بهگمانم، بذر «درام» را در ذهن و ضمیر شیعیان افشاند که اندک اندک بالید و بر داد و «تعزیه» شد.
✍️¦ نویسنده: جلال ستاری
?¦ کتاب «زمینهٔ اجتماعی تئاتر و تعزیه در ایران»
?¦ تابلو «مسیح عاشورا» از «محمدعلی نادری»
منبع : کانال تلگرامی فرم و فیلم