ویرگول
ورودثبت نام
آریاباقـری
آریاباقـری
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

| پرسه در دنیای بدکاران | «ارادتمند؛ نازنین بهاره تینا»


| پرسه در دنیای بدکاران |

| ضدیادداشت: ارادتمند؛ نازنین بهاره تینا

| نويسنده: آریاباقــری

| نمره ارزیابی: بی ارزش


سقوط آزاد کاهانی، جدا از نگاه بی‌پرده اش به جامعه زیرزمینی و فاسد زنان و دختران، از آنجا شکل گرفت که سیاهیِ معضلات، خود را با داستان‌ و روایت در تعارض دید.

فیلمسازش نیز متوجه نشد که این دو مساله ربطی بهم ندارند و پاسخ آن چگونگی مواجهه است، نه ذات خودِ مواجهه. بنابراین اینگونه نتیجه گرفت که نمایش معضلات اجتماعی به صریح‌ترین شکل ممکن کافیست و چگونگی‌ را فدای چیستی‌ کرد. امر هم به او چنین مشتبه شد که سینما یعنی همین. سینمایی که این مدلش چون توسط مسئولین ارشاد منع و محدود شده، پس گویی حتما کاهانی راه را درست یافته و رفته بود که با چنین واکنش‌هایی روبرو شده‌ است. دیگر فیلمساز ما فیلم برای مردم نمی‌ساخت، بلکه به اسم مردم - و مشکلات‌شان - برای سانسور می‌ساخت تا ایده‌های نشأت گرفته از خلاقیت‌های محفلی‌اش را ارضا و با سانسورِ همانان نیز، ارتزاق کند.

بدین علت است که عمده آثارش نه کاربستِ داستانیِ درستی دارند و نه از همذات‌پنداری سینماتیکی برخوردارند. هستند تا گویی از نبودشان فیلمساز خودش را بصورت زیرزمینی - با روایات زیرزمینی - بالا بکشد. آن‌هم نه با استانداردهای هنری صحیح. اما آن‌سو انتلکت‌ها هم که نزده می‌رقصند فورا کاستی‌های فیلمساز را آوانگارد دانستند و آن‌را سبک(!) - بی‌آنکه معنای سبک را بدانند - نامیدند.

نتیجه شد فیلمسازی که از خود و ارزش‌هایش گریخته و توهم خود-مهم‌پنداری‌اش، تعمدا بی‌هیچ چگونگیِ سینمایی، اورا به بیان سیاهی‌های جامعه‌‌ای سوق می‌دهد که به اسم نقد بیشتر نمک بر زخم می‌پاشد، تا از خود روشنفکری مطرود و منزوی قاب گیرد. موضعی خنثی که نام «روشنفکر» سند ضدمردمی بودنش را امضا می‌کند. همان موضع سلبی و نامرئی فیلمساز که نسبت به جامعه، منفعل است نتیجه‌اش می‌شود: «ارادتمند؛ نازنین، بهاره، تینا» - که موضعش به مساله فحشا ترغیبی و انفعالی است.

فیلم نه تنها آسیب شناسانه جلو نمی‌رود بلکه ضعف فیلمساز را در مقابله با چنین سوژه‌ای - فحشا - نشان می‌دهد که با ذکر «که چی؟» حتی قادر نیست دنیای زیرزمینی این مدل آدم‌ها را با دنیای زمینی سایر آدم‌ها تفکیک - ادغام - و یا حتی نمایان کند. بنابراین کدام زمین و کدام زیرزمین؟ این وظیفه متن است که آن‌را بگوید، نه فیلمسازش. تفاوتش چیست؟ وقتی کاهانی نه نحوه ورود به جهان داستان را می‌داند و نه نحوه خروج از آن را چنان می‌شود که گویی دمی با بدکاران گذرانده، عیاشی کرده، بطالت‌های روزانه آنان را بی‌هیچ نقد و نظری قاب گرفته و دست آخر هم که از جاذبه‌های جنسی و لوندی زنانه آن‌ها نهایت حظ و سوءاستفاده را برده است (مثل شخصیت بهزاد) آنان را دور می‌اندازد.

دخترانی آطل و باطل، با جملاتی ناخوانا و نامعلوم که هرزگی هایشان برخاسته از اراده و میل است تا برخاسته از فقر و جبر. بسیار هم خوب - این «چه» است، «چگونگی» اش کجاست؟ درعوض فیلمساز هم که با آنان هم‌پاست، در تعارض با سوپرایگوی مثلا اخلاق‌گرا و ایگوی سرکوب شده‌اش (از هرآنچه می‌خواسته و نتوانسته است تجربه کند) ناخودآگاهِ سرکوب‌شده‌‌اش را با آنان ارضا می‌کند. به همین علت نمی‌توان گفت که فیلم ضدزن و ضدخانواده است اما تصویری هم که ارائه می‌کند تصویر شایان و نقادی نیست، بلکه جاذب و طالب این مدل زندگی است.

اینگونه می‌شود که عنوان فیلم، همان جملات مشتریانِ زنان هرزه‌ و شب گردی می‌شود که موجب می‌شود با گفتن «ارادتمند»، تک تک خودشان را معرفی - و عرضه - کنند. همان‌چیزی که فیلم از آنان می‌خواهد.



منبع: کانال فرم و فیلم

عبدالرضا کاهانیضدیادداشتنقد سینماییفساد و فحشا
"نوشتن یعنی آزمودنِ ژرف ترین خودِ خویشتن"(ایبسن) | نقدها، جستارها، یادداشت‎ها و ضدیادداشت‎ها
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید