به نام خدا
? فضایی
+ اهای فضایی بلند شو لباس هایت بپوش باید برویم.
قیافه اش که خیلی اشنا است ولی حرف زدنش عجیب، فضایی!
به اطراف نگاه کردم، به دنبال وسیله یا مکانی اشنا، اما هرچه که بود، تعریفش برایم بسیار سخت، این مکان نه به مکعب، دایره، مخروط یا هرچیز دیگری که فکرش را بکنی شبیه نبود!، شاید شکلی دیگر از هندسه اینجا بساطش را پهن کرده باشد.
دو نفر از دور نزدیک شدن ظاهرشان اشنا و ادمی روی بودن
مرا در کمال احترام با خودشان در حال همراهی کردن
با صدای نه خیلی بلند و نه خیلی کوتاه و یواش پرسیدم
: مرا کجا میبرید؟ اینجا کجاست؟ چقدر اینجا عجیب و غیر قابل درک است؟
مامور یا فرد سمت راستی ام جواب داد: خیلی سوال می کنی فضایی به وقتش خواهی فهمید!
برایم جای تعجب دارد که چرا اینها به من فضایی می گویند؟
غرق در شکوه و جلال این همه ابهام و ندانسته در طول راه شده بودم، تنها چیزی که می دانستم، این بود که اینجا حداقل تنها نیستم، و دیگر!، ودیگری ندارد فقط همین! را می دانستم.
یک دفعه مامور سمت راستی ام گفت :فضایی بشین
گفتم: نه! با تَه به زمین می ایم و ٧، ٨ جایم به فنا و شماهم به زحمت می اف..... که ناگهان مامور سمت چپی من مرا به سمت پایین هل داد، اما در کمال تعجب من با سر و گردن به پایین نیامدم و انگار پشت میز یا روی صندلی نشسته بودم، ولی بدون حضور فیزیکی انها! (میز و صندلی)
تا به خودم امدم دیدم خبری از این دو مامور نیست، صدای تنفس یک نفر را احساس می کردم که از دور نزدیک میشه
این اولین نکته اشنا برای من بود (تعریفی از تنفس در این جا)
نزدیک شد و پرسید : چطوری متمدن؟
گفتم : ای قربان ادم چیز ف....
که گفت: ادم تو هستی که شیفته حوایی ولی وقت به او رسیدی و چند صباحی را گذر کردین تو می شوی شیطان و او ساحره قصه هایتان
گفتم : مگر تو انسان نیستی که همچین حرفی میزنی؟ انسان با مادر خود که زیباترین مهر و مح.......
نه، من انسان نیستم اما DNA تو به صورت من و افرادم خیلی خوب نشسته است.
عصبانی و با لحنی تند گفتم :یک باره دیگر بین حرف هایم پریدی خودت می دانی، مگر تو نمی دانی که با متمدن ترین موجود کهکشان یا بهتر بگویم متمدن ترین موجود هستی رو به ر.........
گفت : تمدن؟ تفسیر شما از تمدن این است که مانند باکتری
هر جا که میرید سریع تکثیر شوید و به فنایش بدهید یا اینکه دنیا خود را با گفتمان و قلم سرشت بزنید، ولی بزرگ ترین تجارتتان تجارت سلاح باشد شما به این میگویید تمدن؟
یا نه از همه اینها جالب تر اینجاست که از صبح تا شب کار کنید و خود را به این و در ان در بزنید تا با نظم و قانون هایی که به اسم مدرن بودن ساخته اید نانی بدست اورید و همان نان را به گونه ای طبخ و بخورید که مجبور شوید به فردی به نام پزشک پول دهید و از او تمنا و خواهش کنید تا
همان نان را پیدا و از بدنتان خارج کند؟
شما به این میگویید تمدن؟ پس هدف اصلیتان چه شد؟ مگر شما اشفر مخلوقات نبودید؟
یک نفر از شما که کتاب هایتان را با موسیقی خاصی مینویسد چنین می گوید که
بود قدر تو افزون از ملائک تو قدر خود نمی دانی چه حاصل؟
??? علی صدور
ASDR_STUDIO
-