ویرگول
ورودثبت نام
Ashin
Ashin
خواندن ۷۳ دقیقه·۳ ماه پیش

بیگانگانِ فضایی(فرازمینی‌ها) از نظر علم

این متن براساس چند کلیپ علمی از کانال یوتیوب کورزگزگت(Kurzgesagt) است که یه چنل ترویج علم آلمانیست که مطالب علمی را به زبان ساده در کلیپ‌هایی کوتاه عرضه میکند.لینک ویدیوها رو در آخر گذاشتم.

به دنبالِ فرازمینی‌ها

دنیایِ مرئیِ ما یعنی آن محدوده‌ای از دنیا که تلسکوپ‌هایِ رادیویی میتوانند از آنجا امواجِ بلندِ نوری یا امواجِ رادیویی را دریافت کنند،قطرش 90 میلیارد سالِ نوریِ.یعنی 90 میلیارد تا 9 تریلیون و 460 میلیارد کیلومتر.یعنی اگر یکی بخواد از این سرِ دنیایِ مرئی ما با سرعتِ نور یعنی با سرعتِ 300 هزار کیلومتر بر ثانیه بره آن سرِ دنیا 90 میلیارد سال طول میکشد و در این دنیای بیکران حداقل 100 میلیارد کهکشان وجود دارد که در هر کهکشان یک چیزی بینِ 100 میلیارد تا 1000 میلیارد(1 تریلیون) ستاره وجود دارد و کهکشانی که ما در آن زندگی میکنیم کهکشانِ راه شیری است و در واقعِ خورشیدِ ما به همراهِ سیستمِ سیاراتی که دارن به دورِ آن میچرخند در یکی از بازوهایِ آرامِ کهکشانِ راهِ شیری واقع شده است و به جز کره زمین در هیچ یک از سیاراتِ دیگه‌ی سیستم خورشیدی زندگی پیدا نشده و دانشمندان میگن برایِ اینکه در یک سیاره‌ای زندگی بوجود بیاد و جریان پیدا کند باید آن سیاره در منطقه‌ای از اطرافِ ستاره‌اش قرار داشته باشه که بهش میگن منطقه حیات یا منطقه زندگی و اینکه منطقه‌ی حیات در اطرافِ ستاره‌هایِ بزرگ،متوسط یا کوچک شاملِ چه فاصله‌ای از ستاره میشه حساب‌کتابای خودش رو داره اما در موردِ خورشید این کمربند بینِ زهره تا مریخ است که در آن آب که فاکتورِ اصلیِ حیات است میتواند به صورتِ مایع وجود داشته باشه و فاصله با خورشید آنقدری است که فاصله‌ی آن تا خورشید برایِ موجوداتِ آن سیاره کشنده نباشد.. درواقع کره زمین ما در جایی در خطِ مرزیِ داخلیِ محدوده‌یِ حیات خورشید واقع شده و اگر زمین کمی نزدیکتر بود یعنی کمی داخل‌تر بود دچارِ اثرِ گلخانه‌ای میشد و آنقدر هوا گرم میشد که شرایطِ زمین مثلِ شرایطِ سیاره زهره میشد و شانسِ زندگی در کره زمین از بین میرفت.برای جریانِ زندگی رویِ زمین بهتر بود که کره زمین در وسطِ منطقه حیاتِ خورشید قرار میگرفت و زندگی به مدتِ طولانی‌تری رویِ زمین میتوانست جریان داشته باشد؛اما حالا به این دلیل که ما رویِ لبه‌ی داخلیِ این منطقه قرار داریم حدود چند صد میلیون سال برایِ زندگی در این سیاره وقت داریم البته تازه به فرضِ اینکه همه‌چیز خوب پیش بره و اتفاقِ قابلِ انتظار یا غیر منتظره‌ی بدی برای زمین نیوفته و بعد این مدت هوای زمین خیلی گرم خواهد شد و این گرما آبِ اقیانوس‌ها را تبخیر خواهد کرد،حالا سوال اینه که در این دنیایِ بزرگی که پیشِ رویِ ماست با این همه کهکشان و ستاره‌هایی که آنها هم میتوانند منطقه‌هایِ حیات و زندگی داشته باشند،آیا ما زمینی‌ها تنها موجوداتِ زنده‌یِ جهان هستیم؟مطالعاتِ اخیر نشان داده که با توجه به تعداد و اندازه‌هایِ مختلفِ ستاره‌ها و منطقه‌هایِ حیاتی که دور آنها قراردارد باید تریلیون‌ها تریلیون سیاره‌ای که قابلِ سکونت است وجود داشته باشه یعنی در همه آنها باید موجوداتِ زنده‌ای وجود داشته باشند،وقتی که به این شماره‌ها فکر میکنیم اصلاً منطقی به نظر نمیرسه که آن بریون موجودِ زنده‌یِ دیگه‌ای وجود نداشته باشد و ما زمینی‌ها تنها موجوداتِ زنده‌ی جهان باشیم.اما سوالی که پیش میاد اینه که چطوری میشود در موردِ وجودِ موجوداتِ فرازمینی مطمئن شد؟ در موردِ کهکشان‌هایِ دور تکلیفِ ما روشن است.اگر تویِ کهکشان‌هایِ دور تمدن‌هایِ فضایی هم وجود داشته باشه هیچ راهی وجود نداره که ما بتوانیم در موردِ آنها خبردار شویم و کلاً هر تمدنی که در بیرون از گروهِ کهکشانی ما یعنی هر تمدنی که در بیرون از گروهِ محلی باشد تقریباً برایِ همیشه از دسترسیِ ما به دور است و دلیلِ آن انبساطِ جهان است.تقریباً حدود 14 میلیارد سالِ پیش جهان با یک انفجارِ بزرگ شروع شد و از همان زمان هم جهان ما در حالِ بزرگ شدن و انبساط است و به دلیلِ همین بزرگتر شدن و انبساطِ جهان. اگر ما یک سفینه فضایی فوقِ سریع هم داشتیم در راه رسیدن به کهکشان‌هایِ دور باید میلیاردها سال زمان صرف میشد و در تمام این مدت هم باید در فضایی تاریک و خالی حرکت میکردیم و این در حالی‌ست که ما هرچه بیشتر به راهمون ادامه میدادیم به دلیلِ انبساطِ جهان،آن کهکشان‌هایِ دور همچنان بیشتر از ما فاصله میگرفتن و دورتر میشدن و احتمالاً هیچوقت بهشون نمی‌رسیدیم.پس اجازه بدید رویِ فرازمینی‌هایِ کهکشان خودمون یعنی راهِ شیری تمرکز کنیم،همانطوری که قبلاً گفتم تو کهکشانِ ما باید 400 میلیارد ستاره وجود داشته باشد و حالا تویِ همین کهکشان راه شیری تقریباً 20 میلیارد ستاره‌ی شبیه به خورشید هست و برآوردها میگن که یک‌پنجمِ(20 درصد) این ستاره‌هایِ خورشید مانند در منطقه‌حیات وجود داشته باشه یعنی حداقل 1 میلیون سیاره با قابلیتِ زندگی توی کهکشانِ راهِ شیری هست،تازه کهکشانِ راهِ شیری بیش از 13 میلیارد سال زن دارد،آن اوایل که تازه به وجودِ آمده بود نمیتوانست جایِ خوبی برای زندگی بوده باشه چون آن موقع همه چیز داغ و سوزان بوده است اما بعد از 1-2 میلیارد سال که از تولدِ آن میگذرد اولین سیاره‌هایِ قابلِ سکونت بوجود میایند،زمین ما الان 4.5 میلیارد سال عمر دارد و احتمالاً قبل از قابلِ سکونت شدن زمین هم تریلیون‌ها شانس شکل‌گیری حیات در سیارات قابلِ سکونت قدیمی‌تر وجود داشته.حالا اگر از بینِ آن سیاره‌هایِ قابلِ زندگی قدیمی فقط یکی از آنها توانسته باشه آنقدر پیشرفت کنه که در فضایِ کهکشانیِ ما سفر کنه ما حتماً باید تا حالا رد آنها را پیدا میکردیم و از وجودش با خبر میشدیم ولی تا حالا هیچ ردی پیدا نشده.خب بگذارید اینطوری بگم فرض کنید ما انسانها الان شروع کنیم به تسخیرِ فضا و نسل اندر نسل هم به اینکار ادامه بدیم و بتونیم سفینه‌هایی درست کنیم که بتوانند برایِ هزارسال شرایطِ زندگی جمعیتِ انسان را تامین کنند،آنوقت ما میتوانیم در مدتِ 2 میلیون سال کلِ کهکشانِ راهِ شیری را تسخیر کنیم.خب دو میلیون سال خیلی زیاد به نظر میرسه ولی یادتون باشه که کهکشان راه‌شیری خیلی خیلی بزرگه،حالا سوال اینه که اگر چند میلیون سال زمان میبره تا کلِ کهکشانِ راهِ شیری تسخیر بشه و از طرفِ دیگه میلیون‌ها سیاره با قابلیتِ زندگی در کهکشانِ راه شیری وجود دارد و خیلی از موجوداتِ زنذده در آن سیارات میبایست خیلی قدیمی‌تر از ما بوده و باید بیشتر از ما وقت داشته باشند؛پس اون‌همه موجوداتِ فضایی کجا هستن؟آیا با این حساب و کتاب‌ها الان نباید سفینه‌هایِ فضایی موجوداتِ فضایی سیاراتِ مختلف فضا رو قُرُق کرده باشن؟ اینکه اون بیرون در فضایِ بیکرانِ کهکشانِ راهِ‌شیری احتمالِ زیادی برایِ وجودِ فرازمینی‌ها هست اما ما تا حالا نتونستیم هیچ نوع از موجودِ زندهِ هوشمندی را آن بیرون پیدا کنیم یک جور تناقض یا یک جور پارادُکس را بوجود میاره که بهش میگن «پارادُکسِ فِرمی»...ما انسان‌ها صدها ساله که داریم به فضا گوش میکنیم ولی تا حالا صدایی نشنیدیم،این یعنی چی؟ این یعنی ما تو دنیا تنها هستیم؟یا نکنه که آنها هم دارن همین کار را میکنن و آنها هم دارن به ما گوش میکنن؟شاید ما باید صدایِ خودمون رو بلندتر کنیم تا آنها صدایِ ما را بشنوند و شاید ما باید پیام‌هایِ بیشتری به فضا بفرستیم،اما سوال اینه چجوری میشود برایِ فرازمینی‌ها نامه نوشت و پیام گذاشت در صورتی که ما در مورد زبان،فرهنگ و ویژگی‌هایِ زیستی و بدنی و مغزی آنها هیچ‌چیزی نمیدونیم،تازه با توجه به همه‌ی احتمالاتِ ممکن و خطراتی که ممکنه آنها برایِ ما داشته باشند آیا اصلاً درسته که برایِ فرستادنِ پیام به آنها اقدامی کنیم؟ در جواب به این سوالات تئوری‌ها و جواب‌هایِ مختلفی ارائه شده و بعضی میکن کلاً آن بیرون زندگی وجود ندارد و بعضی میگن ممکنه در بیرون از منظومه شمسی هم زندگی وجود داشته باشد اما سفر در بینِ فضاهایِ میان‌ستاره‌ای امکان‌پذیر نیست و بعضی‌ها عقیده‌شون اینه که موجوداتِ فضایی وجود دارن ولی خودشون را از ما مخفی کردن و بعضی اعتقاد دارن خصوصیتِ موجوداتِ زندهِ هوشمند یعنی امثالِ ماها اینه که خودشون بالاخره خودشون را از بین میبرند و نابود میکنن و برای همینه که آن بیرون خبری از زندگی هوشمند نیست و بعضی‌هایِ دیگه نظرشون اینه که ملاقات با فرازمینی‌ها خطرناکه چون احتمالاً هر زمان که دو تا تمدنِ فضایی به هم رسیدن همدیگر رو نابود کردن و از بین بردند.در همین زمینه در سالِ 2015 میلادی چندین متخصص برجسته در طیِ نامه‌ای برعلیه برقراریِ هرنوع ارتباطی با فضایی‌ها هشدار دادند و اصلاً در این زمینه صحبت‌هایِ استیون هاوکینگ رو بشنویم:

«با نگاهی به خودِ ما انسانها میتوان دید که حیات چگونه تکامل یافت و پیشرفته‌تر شد،آنها ممکن است تمامِ منابعِ سیاره‌ی خود را مصرف کرده و اکنون در فضاپیماهایِ غول‌پیکر ساکن باشند و آنها کوچ‌نشین‌اند و ممکن است بدنبالِ کشفِ سیاراتی برایِ تصرف و سکونت در آنجا باشند و اگر موجوداتِ فضایی به دیدار ما بیایند پیامد آن مثلِ کشفِ قارهِ آمریکا توسطِ کلمبوس خواهد بود و میدانید که نتیجه این سفر برایِ بومیانِ آمریکا چندان مطلوب نبود».

خب شاید بهتره که قیدِ فضایی‌ها رو بزنیم و سرمون به کارِ خودمون باشه؛اما بعضی‌هایِ دیگه مخالفن و آنها میگن شاید اینطوری نباشه و ما بیخودی بدبین هستیم و شاید که فرازمینی‌ها تمدنشون مثلِ ما باشه یا از ما عقب‌تر باشند،پس چرا باید دست از جستجویِ آنها برداریم؟ُرو این حساب یه عده‌ای هستن که دارن با استفاده از سیگنال‌هایِ رادیویی سعی میکنن برای فضایی‌ها پیام ارسال کنند پس دوباره این سوال مطرح میشه که چطور باید از طریقِ پیام با فضایی‌ها ارتباط برقرار کرد؟ در سال 1960 میلادی ستاره‌شناسی به نامِ فرانک دِرِک با استفاده از یک تلسکوپِ 26 متری شروع به جستجویِ هر سیگنالی کرد که ممکنه از طرفِ فضایی‌ها باشد و او همه امواجِ دریافتیِ میان‌ستاره‌ای رو آنالیز(بررسی) کرد ولی هیچ نشانه‌ای از فرازمینی‌ها پیدا نکرد،مدتی بعد تلسکوپِ سِتی(SETI) که کارش جستجویِ هر سیگنالی بود که به فرازمینی‌هایِ هوشمند مربوط باشد به کار گرفته شد و جستجویِ ما برایِ پیدا کردن موجوداتِ زنده‌ی دیگه در فضا با این تلسکوپ ادامه پیدا کرد،تازه ما سعی کردیم برایِ فضایی‌ها پیام‌هایِ فیزیکی هم ارسال کنیم. مثلاً همان دیسک‌هایِ فضایی که به همراهِ ویاجِرها پرتاب شد و تویِ آن دیسک‌ها یکسری تصاویر و صداهایِ متعلقِ به زمین قرار داده شد و سعی شد از این طریق به فضایی‌ها توضیح داده بشه که ما انسان‌ها کی هستیم. تازه ما سعی کردیم با یکسری علائم و نشانه‌ها به آنها بگیم که چجوری باید آن دیسک را رمزگشایی کرده و به اطلاعاتِ آن دست پیدا کنند و همه‌ی اینها یعنی تا الان کار از کار گذشته و ما از مدت‌ها پیش یعنی حتی از زمان اختراعِ رادیو و تلوزیون و تولیدِ امواجِ رادیویی حضورمون را در جهان اعلام کردیم و الان اگر تمدن‌هایِ پیشرفته‌تر از ما انسانها در جهان وجود داشته باشد حتماً تا الان متوجه وجودِ ما شده است.حتی با وجودِ اینکه استیون هاوکینگ مخالفِ ارتباط با فرازمینی‌ها بود بعد از مرگ او خانواده‌اش برایِ بزرگداشتِ خاطراتش،صدایِ او را به فضا ارسال کردند؛اما سوالِ اینه که این پیام‌هایی که ما تا الان برایِ آنها ارسال کردیم چقدر میتواند برایِ آنها معنی‌دار باشد؟در قدمِ اول به نظر میرسه که چیزی که بتواند بینِ ما و آنها ارتباط برقرار کند زبانِ طبیعت یا همان ریاضیات باشد. اما حتی شاید ریاضیات هم نتواند که ما را بخوبی توضیح بدهد. خیلی سخته که ما بتوانیم به زبانِ ریاضی به یک فرازمینی در موردِ اهدافمون توضیح بدهیم و یا آنها بتوانند اهدافشان را برایِ ما توضیح بدهند.مثلاً یکی از پیام‌هایِ جالبی که انسان‌ها برایِ فرازمینی‌ها ارسال کردن نزدیکِ 50 سال قبل در سالِ 1974 توسط دو ستاره‌شناس به نامِ فرانک دِرِک و کارل سِیگِن فرستاده شد.آنها این پیام را به خوشه ستاره‌ای M13 که در فاصله‌ی 25 هزارسالِ نوری از ما قرار دارد ارسال کردند،این پیام شامل 1679 رقم باینری یعنی 1679 رقمِ دوتایی بود که وقتی رمزگشایی میشد یک تصویر ایجاد میکرد و پیام ارسالیِ آنها به پیامِ اِرسیبو معروف است و چیزی که در بالایِ عدد است یکسری عدد هست چون احتمالِ زیادی هست که ریاضیات یک زبانِ جهانی باشد.بیاید فرض کنیم که فضایی‌ها بتوانند این شماره‌ها را که هست تشخیص بدهند،آیا میتوانند بقیهِ قسمت‌هایِ پیام رو رمزگشایی کنند؟مثلاً شکلِ یک انسان در پیامِ اِرسیبو هست،یعنی فرازمینی‌هایی که این تصویر را دریافت میکنند میتوانند بفهمند که این شکل کسایی هست که درواقع فرستنده این پیام هستند؟اصلاً چرا راه دور بریم،آیا خودِ ما انسان‌ها میتوانیم با دیدنِ چنین تصاویری پیامِ آنها را درک کنیم؟ اگر این را به دو آدمِ مختلف نشون بدیم و بخوایم برداشتِ خودشونو از آن بگن حتماً به دو جوابِ متفاوت خواهیم رسید و رو این حساب بد نیست بیشتر در موردِ خصوصیات و ویژگی‌ها و سطحِ فکریِ فرازمینی‌ها فرضیه‌پردازی کنیم(فکر کنیم) و در نتیجه بتوانیم حدس بزنیم که تمدن‌هایِ فرازمینی چجوری میتوانند باشن..منظورم اینه که ما قبل از اینکه بخوایم به دنبالِ بهترینِ دوستانِ جدیدمون یا بدترین دشمنانِ جدیدمونتو بیرون از کره زمین بگردیم باید بدانیم که دقیقاً د اریم دنبالِ چی میگردیم و در قدمِ اول احتمالاً ما باید فرضمون این باشه که شروعِ تمدن‌هایِ مختلف در دنیا ممکن است میلیون‌ها سال باهم فاصلهِ زمانی داشته باشند و با سرعت‌هایِ مختلف و از جهت‌هایِ مختلف گسترش و تکامل پیدا کرده باشند،پس ما نه تنها باید در جستجویِ فرازمینی‌ها جاهایی رو بگردیم که ممکن است از هزارسال نوری تا صدها هزارسالِ نوری با ما فاصله دارن بلکه باید به دنبالِ تمدن‌هایی باشیم که ممکن است در اولیه‌ترین حالتِ خودشون یعنی غارنشینی باشند یا ممکنه آنها تمدن‌هایی باشند که به پیشرفتهایِ فوق‌العاده بزرگی دست پیدا کرده باشند و کلاً باید چارچوبِ فکریِ خودمان را به شکلیِ تنظیم کنیم که افکارمون بتونن بهمون کمک کنند که دقیق‌تر و هدفمندتر به جستجویِ خودمان بپردازیم و ضمناً باید بفهمیم که آیا یکسری قانون‌هایِ جهانی یا یکجور غریزه جهانی وجود دارد که ممکنه همه‌یِ گونه‌هایِ مختلف موجوداتِ جهان از آنها تبعیت کنند؟ مثلاً ممکنه که ریاضیات زبان جهانی باشه یا نه؟فعلاً از آنجایی که ما تا حالا هیچ سیگنالی از هیچ منبعِ زنده‌یِ فرازمینی دریافت نکردیم پس تا به امروز تمدنی به اندازه‌ی تمدنِ ما انسان‌ها در دنیا فقط یکی بوده،اما این احتمال هم وجود دارد که ما با توجه به مقایسه‌ی موجوداتِ احتمالی در سیاراتِ دیگه و خودمان یک فرض‌هایِ اشتباهی کرده باشیم.ضمن اینکه ما همین امروزه هم با انواع موجوداتِ زنده رویِ زمین مواجه میشویم که قبلاً از آن خبر نداشتیم.پس میشه گفت با اینکه تا به امروز هیچ خبری از فضایی‌ها نشده دلیل نمیشه که در آینده هم نشود پیداشون کرد و ما تازه جستجو را شروع کردیم و میتوانیم به جستجویِ خودمون ادامه بدهیم.ما هیچ ایده‌ای در موردِ فرازمینی‌ها نداریم و تنها راهِ ما برایِ تشخیص آنها اینه که آنها رو با خودمون مقایسه کنیم.تاریخ به ما نشون داده که تمدن‌هایِ بشری در زمین به واسطه‌یِ تجزیه‌تحلیل‌هایِ ذهنی و استفاده از دست‌ها شروع شده یعنی انسان‌هایِ اولیه با استفاده از ذهن و دست‌هاشون توانسته‌اند ابزار بسازند و قدم‌هایِ اولیه تمدن رو اینجوری برداشتند.ضمناً همه ما میدانیم که انسان‌هایِ زمینی کنجکاوند و دائماً باهم در رقابت‌اند،برایِ بدست آوردنِ امکاناتِ بیشتر حریص‌اند و توسعه‌طلب هم هستند و کلاً اجدادِ انسانی ما هرچه بیشتر این خصوصیات را در خودشان داشتند،رشدِ تمدن آنها هم موفق‌تر بوده.خب همه‌ی اینها در ذاتِ انسان است درحالی که در ذاتِ انسانی ما مفاهیمی چون آبیاری درختان و استفاده از توپ و تفنگ و شهرسازی وجود ندارد بنابراین منطقیست که فرض کنیم که فضایی‌ها هم در طی مسیرِ تمدن و تسخیرِ سیاره‌شان ممکن است یک همچین قابلیت‌هایی خارج از غریزه و ذاتِ خود هم داشته باشند و اگر موجوداتِ فضایی هم به همان قوانینِ فیزیکی که ما به آن دست یافته‌ایم دست پیدا کرده و از آنها در مسیرِ گسترشِ تکنولوژی‌شان استفاده کنند،پس ما داریم در مقایسه‌ی خودمان با پیشرفت‌هایِ تکنولوژی و منابعِ انرژی مصرفیِ آنها از معیارِ درستی استفاده میکنیم.منظورم اینه که مقایسه اینکه ما انسان‌ها تا حالا چقدر تونستیم از محیطمون انرژی استخراج کنیم و چطور توانسته‌ایم برایِ انجامِ کارهامون از آن انرژی‌ها به شکل مفید استفاده کنیم یکجور معیار و ترازو برایِ اندازه‌گیری دقیق پیشرفت‌هایِ ما است و ما در مسیرِ پیشرفت و تمدن در ابتدا از ماهیچه‌هایِ خودمان استفاده کردیم و بعد یاد گرفتیم که آتش را کنترل کنیم و بعد آمدیم ماشین‌هایی ساختیم که بتونن از انرژیِ جنبشیِ آب و باد استفاده کنند و همینطور که ماشین‌آلاتِ مت بهتر و بهتر شدند و همچنین دانش و موادِ اولیه‌ی ما هم بیشتر شد رفتیم سراغ استفاده از انرژی گیاهانِ مرده‌ای که در اعماقِ زمین بودند.حالا همونطوری که مصرفِ انرژی در تمدن‌هایِ ما داره روز به روز بیشتر و بیشتر میشود،توانایی‌هایمان هم داره روز به روز بیشتر میشه و از تقریباً 200 سالِ پیش تا امروز جمعیت انسانی زمین 7 برابر شده و انسان‌ها دارن که 25 برابر هم بیشتر از 200 سال قبل انرژی مصرف میکنند و این احتمال وجود دارد که در آینده هم همین فرایند ادامه داشته باشد،با توجه به این حقایق بیش از70 سالِ پیش یک دانشمندی به نامِ نیکُلای کارداشُف یک روشی برایِ طبقه‌بندی کردن تمدن‌هایِ فضایی ارائه کرد،فرازمینی‌هایی که ممکن است در پایین‌ترین حدِ تمدن و ساکنانِ غار باشند تا کسانی که آنقدری پیشرفته شدند که میشه از آنها بعنوانِ خدایانِ کهکشان‌ها نام برد،در این روش تمدن‌هایِ فضایی مختلف براساسِ انرژیِ مصرفی خودشون ارزش‌گذاری و طبقه‌بندی میشن،این روش در طی ده‌ها سالِ بعدی اصلاح شده و گسترش پیدا کرد اما به طورِ کلی براساسِ آن،تمدن‌ها میتونن در چهار گروهِ اصلی طبقه‌بندی بشوند:1-تمدن‌های نوع یک،تمدنی است که میتواند از منابع در دسترسِ انرژیِ سیاره‌ی خودش استفاده کند 2-تمدنِ نوع دو،تمدنی اسن که میتواند از کلِ انرژی ستاره‌اش و همچنین سیاراتِ دیگه‌ی سیستمِ ستاره‌ای‌اش هم استفاده کند،استفاده از کلِ انرژیِ خورشید کار خیلی عجیب و غریب و بزرگ و پیچیده‌ای است ولی از لحاظِ تئوری امکان‌پذیر است و در این مرحله مفاهیمی چون کره دایسون قابلیت در نظر گرفته‌شدن پیدا میکنند. کره دایسون یه سیستم پیچیده‌ای از ابزارهای چرخنده به دورِ خورشیده که دورتادورِ خورشید را دربَر میگیرن و به وسیله ابزارهایِ این سیستم میشود کلِ انرژی خورشید رو از خورشید استخراج بشود و موردِ استفاده قرار بگیرد و برفرض اینکه ما بفهمیم که یک همچین کره‌ای در یک جایی از فضا وجود دارد نشان‌دهنده‌ی این است که در آنجا تمدنِ فضایی وجود دارد.3-تمدنِ نوعِ 3،تمدنی است که میتواند از انرژیِ در دسترسِ کلِ کهکشانِ خودش استفاه کند. و 4-تمدنِ نوع چهار،تمدنی است که میتواند از انرژی در دسترسِ چندین کهکشان استفاده کند.این طبقه‌هایِ تمدنی با توجه به اندازه و بزرگیشون با هم متفاوتند،درست همانطوری که ساختارِ زندگیِ مورچه‌ها یا بهعبارتی تمدن‌هایِ مورچه‌ای با تمدن‌هایِ کلان‌شهرهایِ انسانی متفاوتند.از نظرِ مورچه‌ها تمدن ما خیلی پیچیده و قدرتمند است و ممکن است که آنها ما انسان‌ها را شبیه خدایان ببینند،اما اگر این سوال براتون پیش آمده که ما انسان‌هایِ زمینی تو کدوم یکی از این دسته‌ها قرارداریم جواب اینه که برطبقِ برآوردها اگر برایِ تکمیلِ تمدنِ نوعِ یک 10 مرحله وجود داشته باشد ما الان در مرحله هفتم آن هستیم و اگر همه‌چیز خوب پیش بره حدود چندصدسال دیگه مرحله اول را تکمیل میکنیم.پس تا اینجا فهمیدیم که در جستجویِ فرازمینی‌ها احتمالاً باید دنبالِ چجور نشانه‌هایی از تمدن در فضا باشیم اما فعلاً که هیچ شواهدی برایِ وجود هیچکدام از انواعِ تمدن‌ها پیدا نکرده‌ایم.واقعاً چرا؟ تئوری‌هایِ مختلفی در این زمینه وجود دارد که یکی از این تئوری‌ها «تئوری فیلترِ بزرگ» است که خلاصه آن این است که شاید تویِ دنیا یکجور فیلتری یا سدی وجود دارد که یکهو میاد و جلویِ ادامه جریانِ حیات رو میگیرد و اگر همچین فیلتری وجود داشته باشد دو احتمال مطرح میشود.احتمالِ اول اینکه ما قبلاً این فیلتر رو به سلامت رد کردیم و اگر اینجوری باشد و اینکه ما تویِ سیاراتِ دیگه زندگی پیدا نکردیم این باشد که شکل‌گیری زندگی حتی در اولیه‌ترین شکلش خیلی سخت‌تر از آن چیزیست که تا حالا تصور میشد و برایِ همین شاید ترکیبات شیمیایی سیارات دیگه هنوز نتونستن از سدی که جلویِ شکلگیریِ زندگی را میگیره رد بشوند و زندگی در آنها هنوز بوجود نیامده و یا شاید از همان اولِ شکل‌گیری جهان تا حالا جهان جایِ خیلی گرم و خشنی بوده و تشکیلِ زندگی چند سلولی و پیچیده تویِ آن ممکن نبوده و تازه جدیدا داره واردِ مرحله‌ی شکل‌گیری زندگی میشه و اگر اینطور باشد معنی‌اش اینه که ما انسان ها موجوداتِ هوشمندِ منحصربه‌فردی هستیم.یعنی شاید اولین موجوداتِ هوشمند در جهان نباشیم ولی رسماً جز اولین‌ها هستیم.اما دومین احتمال در مورد وجودِ فیلترِ بزرگ اینه که این فیلتر در مقابلِ ما باشه و جایی درآینده حالِ مارو میگیره که خیلی بده و این یعنی اینکه زندگیِ هوشمند در زمان‌ها و مکان‌هایِ مختلف تویِ دنیا در حالِ اتفاق افتادن است ولی تا یک مرحله بخصوصی جلو میره و یکهو فیلترِ بزرگ باعثِ نابودیِ زندگی‌ها میشود.مثلاً این فیلتر میتواند تکنولوژی‌هایی باشد که ما امروزه در اختیارمون هست.اگر آن بمب‌هایِ اتمی که ما در حالِ حاضر در اختیارمون هست فعال بشن میتوانند جریان زندگی رویِ زمین رو متوقف کنند.شاید آخرین کلمات هر تمدنِ هوشمندی در سرتاسرِ کیهان این باشد که اگر این دکمه رو فشار بدهم این دستگاه جدید میتواند همه مشکلاتِ مارا حل کند و بوووم...اگر اینطوری باشد ما به پایانِ شروعِ زندگیِ هوشمندِ خودمون نزدیک هستیم و یا حتی ممکن است که یک تمدنِ فوقِ پیشرفته‌ی فضایی یعنی تمدنی که از نوعِ سوم یا نوع چهارمش باشد و از زمان‌هایِ بسیار دورِ گذشته شکل گرفته هر تمدنی که هرجا بوجود میاد رو زیرِ نظر گرفته و به محضِ اینکه یک تمدنی به اندازه کافی پیشرفت کند،در یک لحظه توسطِ آن تمدن فوقِ پیشرفته و قدیمی منهدم میشود و برایِ همین است که بعضی اعتقاد دارند که شاید آن بیرون فرازمینی‌هایی باشند اما برایِ ما بهتره که آنها رو پیدا نکنیم.به هر حال در حالِ حاضر به نظر میاد که ما تویِ این دنیا تنها هستیم و دنیا یه جایِ خالی و مرده است،نه کسی برایِ ما پیامی ارسال میکند و نه کسی به پیام‌هایِ ما جواب میدهد و با مدارک و شواهدِ فعلی هیچ راهی برایِ مطمئن شدن از هیچکدام از این فرضیات وجود ندارد و این امکان وجود دارد که ما کاملاً تنها باشیم و تویِ یک تیکه گلِ خیس و ریز در این جهان بی‌پایان گیر کرده باشیم.اگر ما انسانها اجازه بدیم زندگی رویِ این سیاره کلاً از بین بره،شاید بعد از ما هیچ زندگی رویِ جهان شکل نگیره و شاید برایِ همیشه زندگی از بین بره و اگر اینجوری باشد شاید بهتره که ما نهایتِ تلاشِ خود را بکنیم تا خودمون رو به سیستم‌هایِ ستاره‌ای دیگه برسونیم و تبدیل بشیم به اولیت تمدنِ نوعِ سوم یا حتی اولین تمدنِ نوعِ چهارم و از این طریق شعله‌ی زندگی را روشن نگه داشته و آن را درسرتاسر جهان خود منتشر کنیم و آنقدر به این کار ادامه بدهیم تا دنیا به نفشِ آخرِ خودش برسه و ناپدید بشه و به فراموشی سپرده بشه و به هرحال زیباتر از آنی هست که تجربه نشود.

پارادوکس فرمی

آیا ما تنها موجودات زنده در سراسر کیهان هستیم؟قطرِ جهان قابل رویت حدود 90 میلیارد سال نوری است.دست‌کم صد میلیارد کهکشان وجود دارد که هرکدام بین صد الی هزارمیلیارد ستاره دارند اخیراً هم فهمیدیم که سیارات فراوان‌تر از چیزی هستند که فکر میکردیم و احتمالاً تریلیون‌ها و تریلیون‌ها سیاره قابل سکونت در کیهان وجود دارد به این معنا که حتماً فرصت‌های بی‌شماری برای شکل‌گیری و وجود حیات وجود دارد،درسته؟اما کجا هستند؟در این صورت نباید کیهان محل جولان دادن فضاپیماها باشد.بگذارید یک قدم به عقب برویم.حتی اگر تمدن‌های بیگانه‌ای در دیگر کهکشان‌ها وجود داشته باشند ما هیچ راهی برای دانستن درباره آنها نداریم.درواقع هرچیزی خارج از همسایگی کهکشانی ما که با نام گروه محلی میشناسیم،تقریباً برای همیشه از دسترس ما خارج است.به خاطر انبساط کیهان.حتی اگر فضاپیماهایی بسیار سریع داشته باشیم پس از سفری بسیار طولانی در خالی‌ترین نواحی کیهان،میلیاردها سال طول میکشد تا به دیگر کهکشان‌ها حتی در گروه محلی برسیم. پس روی کهکشان راه شیری تمرکز میکنیم.راه شیری خانه کهکشانی ماست که تعداد ستارگان آن تا 400 میلیارد تخمین زده میشود.عدد بسیار بزرگیست.تقریباً ده هزار ستاره به ازای هردانه شن روی زمین.البته این کل ستارگان جهان قابل رویت است.حدود 20 میلیارد ستاره شبیه خورشید در کهکشان راه شیری هست و چنین تخمین زده میشود که 20 درصد آنها دارای سیاره‌ای به اندازه زمین در ناحیه قابل سکونتشان هستند.ناحیه‌ای که شرایط برای شکل‌گیری حیات فراهم است.حتی اگر 0.1 درصد این سیارات پذیرای حیات باشند به معنای وجود یک میلیون سیاره دارای حیات در کهکشان راه‌شیری است.ولی صبر کنید،حتی بیشتر هم هست.راه شیری حدود 13 میلیارد سال عمر دارد.در اوایل شرایط برایِ حیات مناسب نبوده،چون انفجارهای زیادی رخ میداد.اما بعد از یک الی دو میلیارد سال اولین سیاره‌های قابل سکونت پدید آمدند.زمین فقط 4.7 میلیارد سال عمر دارد پس احتمالا تریلیون‌ها فرصت برای شکل‌گیری حیات در سیارات دیگر در گذشته وجود داشته است.حتی اگر فقط یکی از آنها به یک ابرتمدن علاقه‌مند به سفرهای فضایی تبدیل شده بود تا حالا متوجه میشدیم.چنین تمدن‌هایی چه شکلی خواهد بود؟یک طبقه‌بندی سه‌گانه وجود دارد به نام مقیاس کارداشف که توسط اخترفیزیکدان روسی نیکُلای کارداشِف ارائه شد که براساس مصرف و استخراج انرژی تمدن‌های بیگانه را طبقه‌بندی میکند.تمدن نوع 1 توانایی بهره‌برداری از تمام انرژی سیاره‌اش را دارد.اگر برایتان سوال شده که ما الان کجا هستیم ما در حال حاضر در جایگاه 0.73 در این مقیاس هستیم و احتمالاً بعد از زمانی حدوداً دو قرن به تمدن نوع 1 میرسیم.تمدن نوع 2 به توانایی مهارکردن تمام انرژی ستاره‌ی منظومه‌اش رسیده است.چنین چیزی خیلی علمی‌تخیلی خواهد شد ولی در تئوری شدنی است.طرح‌هایی مثل کره دایسون،کره‌ای غول‌آسا و پیچیده که خورشید را احاطه میکند،قابل تصور است.تمدنی نوع 3 است که عملاً کل کهکشان و انرژی موجودش را تحت کنترل دارد.بیگانگانی با این درجه از پیشرفت احتمالاً برای ما خداگونه خواهند بود.اما اصلاً از کجا معلوم که ما بتوانیم قادر به دیدن چنین تمدن‌های بیگانه‌ای باشیم؟اگر قادر به ساختن فضاپیماهای چندنسله‌ای باشیم که بتوانند بقای یک جمعیت را برای هزارسال تامین کنند،میتوانیم کل کهکشان را در طی دو میلیون سال تحت سیطره خود درآوریم.شاید زمانی دراز به نظر برسد ولی به یاد داشته باشید که راه شیری بسیار عظیم است.خب اگر دو میلیون سال برای مستعمره‌سازی کل کهکشان کافی باشد،با فرض اینکه میلیاردها هم نه میلیون‌ها سیاره دارای حیات در راه شیری وجود دارند و در نظر گرفتن اینکه این اشکال متفاوت حیات زمانی بسیار بیشتر در مقایسه با ما برای پیشرفت داشته‌اند.پس چرا هیچ خبری از بیگانگان نیست؟این پارادکس فِرمی است و هیچ‌کس جوابی برای آن ندارد.ولی میتوان ایده‌پردازی‌هایی کرد.بگذارید در مورد فیلترها حرف بزنیم.در چارچوب بحث ما،فیلتر به معنای مانعی است که فائق آمدن بر آن برای حیات بسیار دشوار است.چنین فیلترهایی در درجات متفاوتی از ترسناکی قابل تصور هستند.یک:فیلترهای دشواری وجود دارند و ما آنها را پشت سر گذاشته‌ایم.شاید شکل‌گیری حیات پیچیده بسیار دشوارتر از آن است که فکر میکردیم.فرایندی که شکل‌گیری حیات را ممکن میسازد هنوز کامل درک نشده است و شاید شرایط مورد نیاز بسیار دشوار باشند.شاید در گذشته شرایط کیهان بسیار خشن بوده و همین تازگی اوضاع کمی آرام‌تر شده و شکل‌گیری حیات پیچیده را ممکن ساخته است.این همچنین به این معناست که شاید ما خیلی خاص هستیم،یکی از اولین‌ها،اگر نه اولین تمدن در کل کیهان.دو:فیلترهای دشواری وجود دارند که پیشِ‌روی ما هستند.این یکی برای ما واقعاً بد خواهد بود.شاید حیات به پیشرفتگی ما در کیهان فراوان است ولی بعد از رسیدن به نقطه‌ای خاص نابود میشوند،نقطه‌ای که هنوز پیشِ‌روی ماست.مثلاً اینکه تکنولوژی‌های شگفت‌انگیزی در آینده وجود دارند ولی وقتی که به کار انداخته شوند،سیاره را نابود میکنند.آخرین جملات هر تمدن پیشرفته‌ای چنین خواهد بود:«این دستگاه جدید تمام مشکلات ما را حل خواهد کرد به محض اینکه این دکمه را فشار دهم.».اگر چنین باشد ما به پایان بشریت نزدیک‌تر از آغاز آن هستیم و یا ممکن است که تمدن نوع 3 پرقدمتی وجود دارد که بر کیهان نظارت دارد و هرزمان که تمدنی به مرحله‌ای از پیشرفت برسد آن را درجا نابود میکند.شاید چیزی آن بیرون است که به صلاح‌مان باشد کشف نکنیم.هیچ راهی برای دانستن نداریم.و گمان(احتمال) آخر اینکه شاید ما تنها هستیم. در حال حاضر هیچ‌گونه شواهدی از وجود حیات در جایی دیگر نداریم.هیچی.کیهان خالی و مُرده به نظر میرسد و نه هیچ‌کس پیامی برای ما میفرستد و نه کسی تماس‌های ما را جواب میدهد.ممکنه ما مطلقاً تنها باشیم دربندِ یک تکه سنگ مرطوب کوچک در کیهانی بی‌نهایت.آیا این فکر شما را میترساند؟اگر بله،واکنشِ احساسی شما درست است. اگر اجازه دهیم حیات در سیاره‌مان بمیرد،شاید دیگر هیچ زندگی در کیهان باقی نماند.حیات از بین می‌رود.شاید برای همیشه.اگر قضیه این‌چنین باشد برماست که به ستارگان دیگر سفر کنیم و به اولین تمدن نوع 3 تبدیل شویم تا شعله لرزان حیات را روشن نگه داریم و آن را در کیهان گسترش دهیم،تا زمانی که کیهان واپسین نفسش را میکشد و محو شده تا به فراموشی سپرده شود.کیهان آنقدر زیباست که واقعا حیف است توسط کسی تجربه نشود.در جهان قابل رویت حدود 10 هزار ستاره به ازای هر شن روی زمین وجود دارد و میدانیم که احتمالاً تریلیون‌ها سیاره هم وجود دارند.پس چرا هیچ خبری از بیگانگان نیست؟این پارادوکس فِرمی است.حالا نگاهی داریم به راه‌حل‌های ممکن برای پارادوکس فِرمی.پس آیا ما نابود خواهیم شد یا آینده‌ای پرشکوه در انتظار ماست؟سفرهای فضایی دشوار هستند اگرچه سفر به ستاره‌های دیگر غیرممکن نیست اما چالشی بسیار عظیم است.حجم بسیار بالایی از قطعات باید به مدار فرستاده شده و سرهم شوند.سفری که هزاران سال به طول خواهد انجامید و باید بتواند بقای جمعیتی که برای شروع از صفر لازم است را حفظ کند و شرایط سیاره‌ها ممکنه آنطور که از دور به نظر میرسد مساعد نباشد.تا همین‌جا فوق‌العاده دشوار است که فضاپیمایی ساخت که بتواند سفر را به سلامت طی کند.مقابله با یک تهاجم میان‌ستاره‌ای ممکن است غیر ممکن باشد.همچنین زمان را هم در نظر بگیرید:عمر کیهان بسیار زیاد است.حیات روی زمین حداقل 3.6 میلیارد سال است که وجود دارد و حیات هوشمند انسانی حدود 250 هزار سال.اما فقط حدود یک قرن است که تکنولوژی ارتباطات راه دور را در اختیار داریم.ممکنه امپراتوری‌های عظیمی وجود داشته‌اند که حیطه تسلط آنها هزاران منظومه را شامل میشده و برای چندین میلیون سال ادامه داشته‌اند اما ما زمانی رسیدیم که دیگر وجود ندارند و شاید در دوردست‌ها خرابه‌ها و بقایای تمدن‌های عظیمی هست که در حال پوسیدن می‌باشند.99 درصد تمام گونه‌های پدید آمده روی زمین منقرض شدند.راحت میشود استدلال کرد که سرنوشت ما هم دیر یا زود چنین خواهد بود.شاید حیات هوشمند بارها و بارها پدیدار میشود و به محدوده چند منظومه گسترش میبابد و سپس نابود میشود. شاید تمدن‌های کهکشانی هیچوقت همدیگر را نمیبینند.پس ممکن است این تجربه‌ای مشترک برای حیات در سراسر کیهان است که حیرت زده به ستارگان نگاه کرده و بپرسند«پس دیگران کجا هستند؟».اما هیچ دلیلی وجود ندارد که فرض کنیم بیگانگان شبیه ما هستند یا اینکه منطق ما برای آن‌ها هم صادق است.شاید ابزار ارتباطات ما بسیار بدوی و منسوخ شده است.تصور کنید در خانه نشستید و یک فرستنده کد مُرس در اختیار دارید و بطور پیوسته پیام ارسال میکنید اما هیچ‌کس جواب نمیدهد و شدیداً احساسِ تنهایی میکنید.شاید ما هنوز برای گونه‌های هوشمند قابل شناسایی نیستیم و نخواهیم بود تا زمانی که روش درست ارتباطات را یاد بگیریم و حتی اگر با بیگانگان ملاقات کنیم ممکن است آنقدر متفاوت باشیم که ارتباطات معنادار غیرممکن باشد.باهوش‌ترین سنجابی که میتوانید را تصور کنید.هرچقدر هم که تلاش کنید قادر نخواهید بود جامعه انسانی را به او توضیح دهید و هرچه باشد از دید سنجاب یک درخت تمام چیزی است که حیات هوشمندی مانند او برای بقا نیاز دارد پس قطع درختان جنگل توسط انسان‌ها دیوانگی است ولی ما جنگل‌ها را به خاطر نفرت از سنجاب‌ها نابود نمیکنیم.ما فقط منابع را می‌خواهیم و آرزوها و بقای سنجاب هیچ اهمیتی برایمان ندارد.یک تمدن نوع سه که در جستجوی منابع است ممکن است رفتار مشابه‌ای با ما داشته باشد.شاید اقیانوس‌های ما را تبخیر کنند تا راحت‌تر بتوانند هرچیزی که میخواهند را بردارند.شاید یکی از بیگانگان برای لحظه‌ای بیاندیشد که «اوه انسان‌واران کوچولو.ساختمان‌های بتنی جالبی ساختن ولی خب الان دیگه مردن.».پیش از اینکه سرعت مافوق نور را فعال کنند.اما اگر تمدنی آن بیرون هست که میخواهد دیگر گونه‌ها را حذف کند به احتمال بسیار بالا انگیزه‌هایش بیشتر فرهنگی است تا اقتصادی و بسیار موثرتر است که این فرایند را بصورت خودکار انجام داد،با ساخت سلاح ایده‌آل:کاوشگران فضایی خودجایگزین‌شونده که از نانوماشین‌ها ساخته میشوند.عملکرد آنها در سطح مولکولی است:فوق‌العاده سریع و کشنده،با توان حمله و اوراق‌سازی هرچیزی در لحظه.کافیست به آنها چهار دستورالعمل بدهید.1-سیاره‌ای دارای حیات را پیدا کن 2-همه‌چیز در سیاره را به اجزای تشکیل‌دهنده‌اش اوراق کن.3-از منابع بدست آمده کاوشگرهای جدید بساز.4-تکرار مراحل.چنین ماشین آخرالزمانی میتواند کل یک کهکشان را در طی چندمیلیون سال جارو کند.ولی چرا کسی بخواهد فواصلی به درازای سال‌های نوری را برای جمع‌آوری منابع یا نسل‌کشی طی کند؟سرعت نور در حقیقت آنقدرها هم سریع نیست.اگر کسی بتواند با سرعت نور سفر کند باز هم 100 هزارسال طول میکشد تا عرض راه شیری را یکبار طی کند و تازه در عمل سرعت احتمالاً بسیار کمتر از اینها خواهد بود.ممکن است چیزهایی بسیار لذت‌بخش‌تر از نابود کردن تمدن‌ها یا ساختن امپراتوری وجود دارند.یک مفهوم جالب در این مورد «مغز ماتریوشکا» است.ابرسازه‌ای که یک ستاره را احاطه میکند.کامپیوتری با چنان توان پردازشی بالا که افراد کل یک گونه میتوانند خودآگاهی خود را روی آن آپلود کرده و در یک شبیه‌سازی زندگی کنند.بطور بالقوه اینگونه میتوان یک خلسه ابدی را تجربه کرد،خالی از هرگونه دل‌زدگی یا اندوه:»یک زندگیِ آرمانی.در صورتی که دور یک کوتوله قرمز ساخته شود انرژی مورد نیاز این کامپیوتر تا 10 تریلیون سال تامین است.اگر این گزینه شدنی باشد دیگر چرا کسی بخواهد کهکشان را فتح کرده یا با سایر اشکال حیات ارتباط برقرار کند؟خب تمام این راه‌حل‌ها برای توضیح پارادوکس فِرمی یک مشکل مشترک دارند:ما نمیدانیم مرزهای تکنولوژی کجا هستند و شاید نزدیک به انتها باشیم یا اینکه هنوز در ابتدای راه هستیم و تکنولوژی‌های فوق‌العاده‌ای در انتظار ما هستند که به ما جاودانگی می‌بخشند و جابه‌جایی به دیگر کهکشان‌ها را ممکن میسازند و ما را تا سطح خدایان بالا می‌برند.آنچه که مسلماً باید پذیرفت این است که ما واقعاٌ چیزی نمیدانیم.انسان‌ها بیش از 90 درصد مدت زمانی که وجود داشته‌اند به شکل شکارچی-گردآورنده زندگی کردند.و همین 500 سال پیش فکر میکردیم که ما مرکز کیهان هستیم.200 سال پیش استفاده از نیروی انسانی به‌عنوان اصلی‌ترین منبع انرژی را متوقف کردیم و در دوران جنگ سرد بخاطر اختلافات سیاسی سلاح‌های هسته‌ای نابودگر بشر را به سوی هم نشانه گرفته بودیم.در مقیاس زمان کهکشانی ما در مرحله جنینی هستیم،پیش‌روی زیادی داشتیم اما هنوز راهی طولانی در پیش داریم.این ذهنیت که ما واقعاً مرکز کیهان هستیم هنوز در انسان‌ها قوی است و به همین خاطر به راحتی فرض‌های گستاخانه‌ای در مورد حیات در کیهان طرح میکنیم(اینکه براساس حیات و تمدن خودمان در مورد فضایی‌ها نظریه‌پردازی میکنیم و فکر میکنیم).اما در نهایت فقط یک راه برای فهمیدن هست.درسته؟

مقیاس کارداشُف

جهان قابل مشاهده محل بزرگی است که برای حدوداً 14 میلیارد سال وجود داشته است.بالغ بر 2 تریلیون کهکشان که از چیزی حدود 200 میلیارد میلیارد ستاره تشکیل شده و کهکشان خانه ما را محاصره کرده است.تنها در کهکشان راه شیری دانشمندان بر این باورند که حدوداً 40 میلیارد سیاره شبه زمین در محدوده قابلِ سکونت از ستارگان‌شان وجود دارند.زمانی که به این اعداد و ارقام نگاه میکنیم تصور اینکه کسِ دیگری در آن بیرون وجود ندارد سخت است.درصورتی که ما دیگرانی را پیدا کنیم،تصورمان را از خودمان برایِ همیشه تغییر خواهد داد.تنها دانستنِ آنکه این مکان گسترده مرده نیست،دیدِ مارا به سمتِ بیرون گسترش داده و میتواند به ما کمک کند.اما پیش از گشتن دنبال بهترین دوستان‌مان یا بدترین دشمنان‌مان باید یک مشکلی را حل کنیم:ما واقعاً دنبالِ چه چیزی هستیم؟در جهانی چنین بزرگ و مُسِن،باید فرض کنیم که تمدن‌ها میلیون‌ها سال با فاصله از یکدیگر پدید آمده و در جهات و سرعت‌های مختلفی توسعه می‌یابد. در نتیجه نه تنها ما در حالِ بررسی کردنِ فواصلی از ده‌ها تا صدها‌هزار سال نوری هستیم بلکه در حال جستجو برای یافتن تمدن‌هایی از درجاتِ غارنشینی تا فراپیشرفته هستیم.در نتیجه ما به چارچوبِ مفهومی نیاز داریم که ما را به تفکرِ بهتر توانا ساخته و به ما امکان جستجوی بهتر را میدهد.آیا قوانینی جهانی وجود دارند که گونه‌های هوشمند پیروی میکنند؟در حالِ حاضر سایز و اندازه نمونه تمدنی ما تنها یک عدد است که در نتیجه امکان دارد که ما فرضیاتِ نادرستی را براساسِ تنها خودمان بوجود بیاوریم اما همچنان بهتر از هیچ‌چیز است.میدانیم که انسان‌ها با چیزی جز ذهن و دستان برای ساختِ ابزار شروع نکردند.میدانیم که انسان‌ها کنجکاو،رقابت‌طلب،حریص برایِ منابع و توسعه‌طلب هستند،هرچه اجدادِ ما بیشتر از چنین ویژگی‌هایی را داشتند در بازی ساختن تمدن موفق‌تر بودند.ما انسانها اینها را بالذاته داریم اما این مسیری منتهی به سیستم‌های آبیاری یا باروت یا شهرها نیست.پس منطقی‌ست که بخواهیم فرض کنیم که فرازمینی‌هایی که قادر به تصرفِ سیاره خانه‌شان هستند نیز چنین ویژگی‌هایی را نیز دارند و اگر فرازمینی‌ها مجبور باشند از همان قوانینِ فیزیک استفاده کنند پس یک معیار قابلِ اندازه‌گیری برای پیشرفت وجود دارد:مصرف انرژی.پیشرفت انسان میتواند بسیار دقیق اندازه‌گیری(محاسبه) شود با مقدار انرژی که از محیطِ خود استخراج میکنیم و چگونه آن را برایِ انجامِ کارها قابل استفاده میکنیم.ما با عضلات شروع کردیم تا اینکه یاد گرفتیم آتش را کنترل کنیم سپس ماشینی درست کردیم که از انرژیِ جنبشیِ آب و باد استفاده میکرد.هرچه ماشین‌های ما پیشرفت کرد و دانش ما در مورد مواد گسترش یافت،ما شروع کردیم به مهار انرژیِ متمرکز شده از گیاهانِ مرده‌ای که از زیرزمین استخراج کردیم.(ذغال سنگ).با افزایشِ مصرفِ انرژیِ ما،توانایی‌های تمدن ما نیز افزایش یافت.بین سالهایِ 1800 تا 2015 اندازه جمعیت به هفت برابر افزایش پیدا کرده بود در حالی که بشریت 25 برابر انرژی بیشتری مصرف میکرد.این احتمال وجود دارد که این روند تا آینده بسیار دور ادامه خواهد داشت.براساسِ این واقعیات،دانشمندی به نام نیکُلای کارداشِف روشی برای طبقه‌بندی تمدن‌ها ایجاد کرد،از ساکنان غار گرفته تا خدایان حاکم بر کهکشان‌ها:مقیاس کارداشِف؛

نیکُلای کارداشِف-اخترفیزیکدان فقید روسی
نیکُلای کارداشِف-اخترفیزیکدان فقید روسی

روشی از رتبه‌بندی تمدن‌ها براساس مصرف انرژی آنها.مقیاس در طی دهه‌ها بازبینی،اصلاح و گسترش پیدا کرده اما به طور کلی تمدن‌ها را در چهار دسته مختلف قرار میدهد.تمدن نوع یک قادر به استفاده از انرژی موجود در سیاره خانه خود است.یک تمدن نوع دو قادر به استفاده از انرژی موجود از ستاره‌شان و منظومه‌شان هستند.تمدن‌ نوع سه قادر به استفاده از انرژی موجود در کهکشان‌شان است.تمدن نوع چهار قادر به استفاده از انرژی موجود در کهکشان‌های متعدد است.این سطوح در مرتبه‌هایِ بزرگیِ متفاوتی هستند.مثل مقایسه یک کُلُنی مورچه با یک کلانشهرِ انسانی است.نسبتِ به مورچه‌ها ما چنان پیچیده‌تر و قدرتمند‌تر هستیم گویی ممکن است خدا هم باشیم.

مقیاس کارداشِف(براساس ویدیو کورزگزکت)
مقیاس کارداشِف(براساس ویدیو کورزگزکت)

بنابراین برای اینکه مقیاس مفیدتر شود ما به زیرشاخه‌ها نیاز داریم.در انتهایِ پایینیِ طیف،تمدن نوع 0 تا نوع 1 وجود دارد:هرچیزی از شکارچی-جمع‌آورندگان گرفته تا چیزی که ما میتوانیم در چندصدسالِ آینده بدست بیاوریم.اینها در واقع ممکن است در راهِ شیری فراوان باشند.اما تمدنی که به طور فعال سیگنال‌هایِ رادیویی را به فضا منتقل نمیکند ممکن است به نزدیکی نزدیک ترین همسایه ستاره‌ای ما باشد یعنی منظومه آلفا سنتوری(قِنطورس) و ما هیچ راهی برای فهمیدن وجود آنها نداریم.اما حتی اگر آنها سیگنال‌هایِ رادیویی را منتقل میکردند همانند ما ممکن است خیلی کمکی نکند.در مقیاس میان‌ستاره‌ای بشریت عملاً نامرئی است. سیگنال‌های ما ممکن است تا فاصله چشمگیر 200 سال نوری گسترش یابند اما این فقط بخش کوچکی از راه شیری است و حتی اگر کسی در حال گوش‌دادن بود بعد از چندسالِ نوری سیگنال‌هایِ ما به نویز واپاشیده میشدند و غیرِ ممکن است بعنوانِ منبع یک گونه هوشمند شناسایی شویم.امروزه بشریت در حدوده درجه 0.75 قرار دارد.ما سیاره خود را تغییر دادیم،ما ساختار‌هایِ بزرگی ایجاد کردیم،کوه‌ها را معدن و بهره‌برداری کردیم و جنگل‌هایِ بارانی را برداشته و باتلاق‌ها را تخلیه کردیم.ما رودخانه‌ها و دریاچه‌ها ایجاد کرده‌ایم و ترکیب و دمایِ هواکره(اتمسفر) را تغییر دادیم،اگر پیشرفت ادامه یابد و ما زمین را غیرقابل سکونت نکنیم،ما در چندصدسالِ آینده به یک تمدنِ کاملِ نوع 1 تبدیل خواهیم شد.هرتمدنی که به یک نوعِ یک تبدیل شود حتماً به بیرون نگاه میکند چون احتمالاً هنوز کنجکاو،رقابت‌جو،حریص و توسعه‌طلب است.قدم معقول بعدی به سوی انتقال به نوع 2،تلاش برای اصلاح و استخراج دیگر سیارات و اجسام است.این امر ممکن است با ایستگاه‌ها در فضا،گذار به زیرساخت‌ها و صنایع نزدیک سیاره خانه شروع شود،با مستعمره‌سازی ادامه یابد و با تغییرِ سیاره‌ها با هدفِ قابل سکونت‌کردن آنها پایان یابد.با تغییر جو آنها،چرخش یا موقعیت آنها.همچنان که یک تمدن نوع یک گسترش پیدا میکند و چیزها و فضای بیشتری را مصرف میکند،مصرفِ انرژی‌شان نیز با آنها صعود میکند.سپس در وهله‌ای از زمان آنها میتوانند بزرگترین پروژه‌ای را که یک تمدن نوع 2 سطح پایین‌تر میتواند شروع کند شروع کنند:مهار انرژی ستاره‌شان با ساختن کره دایسون.پس از آنکه این ابرسازه ساخته شود.برای آنکه منظومه خانه‌شان را هر آنگونه که میخواهند تغییر دهند،عملاً انرژی نامحدودی در دسترس دارند.اگر آنها هنوز هم کنجکاو،حریص،رقابت‌طلب و توسعه‌طلب هستند و اکنون کنترل کامل منظومه خانه‌شان و زیرساخت ستاره‌ای با انرژیِ خروجی از یک ستاره را دارند،خطِ فاصلِ بعدی میشود ستارگان دیگ با سالها فاصله نوری.برای یک تمدن نوع 2 فاصله تا دیگر ستارگان میتواند امروزه همانند فاصله بین زمین و پلوتو برای ما باشد:از لحاظِ فنی در دسترس،اما فقط با استفاده از سرمایه‌گذاری‌هایِ عظیم از نظر وقت،نبوغ و منابع.این امر انتقالِ آنها را به نوع 3 شروع میکند.این مرحله آنقدر فرایِ ما است که حتی تصورِ آنکه چالش‌هایش به چه شکلی خواهند بود و چگونه‌ آنها حل خواهند شد برای ما سخت خواهد بود.آیا آنها میتوانند راه‌حلی را برای مسافت‌های طویل و زمان سفری حدود صدها یا هزاران سال پیدا کنند؟آیا آنها قادر خواهند بود تا ارتباط برقرار کرده و یک فرهنگ و بیولوژی مشترک را میان مستعمراتی با چندین سال نوری حفظ کنند یا آنها به دو گونه جدا از تمدن نوع 2 تقسیم میشوند؟شاید هم حتی گونه‌های مختلف؟ آیا چالش‌های کشنده‌ای بین‌ستاره‌ای وجود دارند؟بنابراین هرچه یک گونه به تمدن نوع 3 نزدیک‌تر میشود،تصورِ آنکه واقعاً به چه شکلی خواهد بود نیز سخت‌تر میشود.امکان دارد آنها فیزیک جدیدی را کشف کنند،ماده و انرژی تاریک را درک و کنترل کرده یا قادر به مسافرت سریعتر از نور باشند. ممکن است نتوانیم انگیزه‌ها،تکنولوژی و اعمال آنها را درک کنیم.انسان‌ها مورچه‌هایی هستند که سعی در درکِ ناحیه‌ی شهری فضایی را دارند.تمدن نوع 2 سطح بالا امکان دارد همین‌گونه نیز انسان‌ها را حتی برای صحبت کردن هم بسیار بدوی به حساب بیاورند.تمدن نوع 3 ممکن است همانگونه در مورد ما احساسی داشته باشند که ما در مورد باکتری‌های روی مورتپه احساسی داریم.شاید آنها حتی ما را آگاه به حساب نیاورند یا بقای ما را مسئله ندانند و فقط میتوانیم دعا کنیم که آنها خدایان خوبی باشند.اما مقیاس لزوماً به اینجا ختم نمیشود.برخی دانشمندان ادعا میکنند که امکان دارد تمدن‌هایِ نوع 4 و نوع 5 نیز وجود داشته باشند که تاثیرِ آنها باعثِ بسط‌داده شدن خوشه‌ها و ابر‌خوشه‌های کهکشانی ،ساختار‌های متشکل از هزاران کهکشان و تریلیون‌ها ستاره میشود.درنهایت امکان دارد یک تمدن نوع اُمِگا نیز وجود داشته باشد که قادر به دستکاری کل جهان و احتمالاً سایر جهان‌ها هستند.تمدن‌های نوع اُمگا ممکن است خالق واقعی جهان ما باشند به دلایلی فراتر از درکِ ما و شاید که آنها فقط حوصله‌شان سر رفته بود.هرچند که ممکن است این طبقه‌بندی ناقص باشد این آزمایش فکری به ما چیزهای جالبی میگوید.اگر عقاید ما در موردِ ماهیتِ گونه‌هایی که تمدن‌های میان‌ستاره‌ای را شکل میدهند تا حدی صحیح باشد. پس میتوانیم اطمینان داشته باشیم که هیچ تمدن نوع 3 و فراتر در نزدیکی راه شیری وجود ندارد چون تاثیرِ آنها قریب به یقین آنقدر فراگیر می بود و تکنولوژی‌شان آنقدر سرتر از تکنولوژی خودمان که امکان نداشت متوجه حضورشان نشویم.کهکشان با فعالیت‌های‌شان در هزاران منظومه ستاره‌ای چشمک میزد و ما باید میتوانستیم سازه‌ها یا حرکات آنها را بین بخش‌های مختلفِ امپراتوری‌شان ببینیم یا تشخیص دهیم.حتی اگر یک تمدن نوع 3 درگذشته وجود داشته و با یک مرگ مرموز مرده باید میتوانستیم برخی از بقایای امپراتوری‌شان را شناسایی کنیم اما وقتی دانشمندان نگاه کردند،بقایایی از ستارگان تخلیه شده،ابرسازه‌هایِ درحال فروپاشی یا خرابه‌های جنگ‌های میان‌ستاره‌ای را پیدا نکردند بنابراین آنها به احتمال زیاد آنجا نیستند و هرگز نبودند.به یک معنا این بسیار غم‌انگیز است و همچنین بسیار اطمینان‌بخش است. این امر کهکشان را به ما و امثالِ ما واگذار میکند.بنابراین تمدن‌هایی که میتوان امیدوارانه‌تر بدنبال‌شان بود جایی در طیف از نوع 1.5 تا نوع 2.5 باید باشند،آنها آنقدر پیشرفته نخواهند بود که نشود خودشان و انگیزه‌های‌شان را درک کرد،آنها ممکن است اولین ابرسازه‌های خود را به پایان رسانده‌ باشند و آنها ممکن است در روند حرکت کارکنان میان ستاره‌ها،انتقال حجمِ عظیمی از اطلاعات به فضا به طور تصادفی یا به صورت هدفمند باشند.آنها احتمالاً به ستاره‌ها نیز نگاه میکنند و به دنبال دیگران نیز میگردند.اما بازهم شاید ما در موردِ همه اینها اشتباه کرده باشیم.شاید پیشرفتن به سویِ نوع 2 به معنای گسترش به سمتِ بیرون نباشد و بشریت هنوز خیلی نابالغ است تا حالتی جز این را تصور کند.در حال حاضر تمام آنچه که میدانیم این است که ما هنوز هیچ‌کسی را ندیده‌ایم.اما ما تازه شروع به جستجو کردیم.

تئوری فیلتر بزرگ

بیاید فرض کنیم روند زندگی از آغاز تا امروز شبیه بالارفتن از یک پله‌کان است،پله‌ی اول که موجودیتی شیمیایی و غیرِ زنده است که باید خودش رو جمع و جور کنه و تبدیل به ساختاری پایدار و مقاوم بشود که توانایی تولید مثل امثالِ خودش رو داشته باشه تا اینجوری زندگی برایِ او شروع شود.ضمن اینکه باید قابلیت تغییر،شاخه‌پذیری و گونه‌گونه شدن را هم داشته باشد.پله دوم بدست آوردنِ پیچیدگی‌هایِ بیشتر است.باید ساختار پیچیده‌تر و جزئیاتِ بیشتری پیدا کند و از انرژی موجود هم خیلی بیشتر و بهتر بهره ببرد و در پله بعدی این سلول‌هایِ اولیه باید به هم بپیوندند و به موجوداتِ چندسلولی تبدیل بشوند تا اینجوری تنوع در بینِ موجوداتِ زنده خیلی خیلی بیشتر بشه و ساختارِ موجودات جهان پیچیدگی‌هایِ بیشتری پیدا کند و در پله‌ی بالاتر گونه‌ای از موجودات دیده میشوند که مغز‌هایِ بزرگی دارن،آنها یکسری ابزار ساختن تا با استفاده از آنها بتونن که راحت‌تر زندگی کنند،برایِ خودشون فرهنگ و آداب و رسومی درست کردند و چیزهایی را که میدانند به همدیگر میگن و همین مسئله باعث میشه ساختارهایِ پیچیده‌تری را ایجاد کنند.این گونه دیگه به کل زندگی‌هایِ رویِ زمین کاملاً مسلط شده و کره زمین رو بنا به نیازهایِ خودش تغییر داده و الان داره یواش یواش سعی میکنه که از کره زمین خارج بشه.این همون جایگاه‌یه که ما داریم(بشریت).تا جایی که ما فهمیدیم طبیعت و ذاتِ زندگی اینه که هرجایی که بتواند نفوذ میکنه و حالا از آنجایی که سیارات عمر و ظرفیتِ محدودی دارن اگر یک گونه از موجودات دلش بخواد بیشتر زنده بمونه باید بتواند از سیاره‌اش بره بیرون و جاهای دیگه‌ای رو برای زندگی پیدا کند.خب تا اینجای پله‌کان همه چیز منطقی به نظر میرسه.یعنی الان دیگه وقت تسخیرِ منظومه شمسیه و برنامه بعدی ما این است که بریم ستاره‌هایِ دیگه و در نهایت تبدیل بشیم به تمدنِ عظیمِ کهکشانی.به نظر میاد این کارهایی که ما کردیم و داریم میکنیم یک اصل جهانی در زمینه تمدن باشه و اهمینی هم نداره که این تمدن از کجا نشأت بگیره یعنی تو هر سیاره‌ای اگر گونه‌ای از موجودات در رقابت با موجودات دیگه تا جایی موفق عمل کنن که بتونن کلِ سیاره رو تسخیر کنن احتمالاً پیشرفت‌شون در این مرحله تمام نمیشود،چیزی که ما میدانیم این است که در سراسرِ کهکشان راه شیری چیزی بین 50 میلیارد سیاره وجود دارد و حداقل 10 میلیارد از آنها شبیه کره زمین هستند و حتی بیشتر آنها عمرشون از زمین میلیاردها بار بیشتر است.پس چرا هنوز توی کل کهکشان راه شیری ما هیچ تمدنی پیدا نکردیم؟توی این همه سیاره‌ای که شبیه زمین است خب باید یک چیزی پیدا میشد نه؟ اما هیچی آنجا نیست و انگار فضا خالی و مرده است و انگار یک چیزی آنجا هست که جلویِ موجودیت و بالارفتن آن را از پله‌های زندگی میگیره.چیزی که داره ایجاد تمدن‌های کهکشانی رو خیلی سخت یا شاید غیر ممکن میکند.یک چیزی مثل یک صافی یا فیلتر خیلی بزرگ.چالش سختی که به این راحتی‌ها نمیشه که از پس آن برآمد و تقریباً داره همه موجوداتی را که در مقابلش قرار میگیرن را از بین میبره.دو سناریو وجود داره که یکی میگه ما خیلی موجودات منحصربه‌فرد و خوش شانسی هستیم و آن یکی سناریو هم میگه حکم ما از قبل صادر شده و عملاً ما خیلی وقته که مرده بحساب می‌آییم.اینکه کدوم این سناریوها درست است بستگی به این داره که آن فیلتر در کجایِ آن پله‌کان که ما داریم ازش بالا میریم قرار داشته باشد،آیا ممکنه ما این فیلتر رو رد کرده‌باشیم یا این فیلتر باید در جایی در پله‌های بعدی و در مقابل ما قرارداشته باشه؟خب سناریو شماره یک اینه که ما قبلاً از آن فیلتر رد شده ایم و آن را پشتِ سر گذاشتیم و یعنی ما اولین گونه‌ای هستیم که از این فیلتر گذشته‌ایم و اگر آن فیلتر پشتِ سرما باشد یعنی یکی از پله‌هایی که ازش رد شدیم رد شدن ازش غیرممکن بوده.اما آن پله کدام یکی از پله‌ها میتوانست باشد؟آیا این فیلتر بزرگ در همان مرحله‌ای بوده که زندگی در تک سلولی‌ها شکل گرفته و اساساً شکل‌گیری زندگی یگ چالش بزرگ و نادره؟اینکه بخوایم بفهمیم که چجوری میشه آن چیزایی که جان ندارن تغییراتی تویِ آنها ایجاد بشه و دارای حیات و زندگی میشن کار سختی است و هیچ تفاهمی در این زمینه وجود ندارد.بعضی دانشمندان فکر میکنند که اگر شرایط محیا باشد زندگی و حیات در زمان مناسب همه چیز را دربر میگیره و بعضی دیگه از دانشمندان به این نتیجه رسیدن که کره زمین احتمالاً تنها جایی است که زندگی و حیات درش در جریان است.حالا شاید این فیلتر در مرحله تشکیل حیات نباشد و شاید آن چالش در پله بعدی یعنی در همان مرحله‌ای باشد که سلول زنده باید ساختاری پیچیده‌تری پیدا کند و آن یک مرحله مهم است و در آن مرحله کار کاملاً منحصربه‌فردی انجام شده و تا جایی که ما میدونیم دقیقاً یکبار این اتفاق افتاده که در این مرحله یک سلول شکارچی اولیه یک سلول دیگه رو قورت داده اما به جای اینکه اونو بخوره بهش وصل شده و اینجوری آن سلول بزرگتر سرپناه سلول کوچکتر شده و ازش مراقبت کرده و برای آن محیط مناسب و هر چیزی را که لازم داشته فراهم کرده و سلول کوچکتر در عوض استفاده از این خونه‌ی جدید و همه آن چیزهای دیگه کارش اینه که برای میزبانش بتونه بیشتر از گذشته رشد کنه و برای توسعه و پیشرفت خودش چیزای جدید و پرخرجی بسازد و حالا آن سلول کوچک و مهمان تبدیل شده به موتورخانه یا نیروگاه سلول و این سلول‌ها همه موجودات زنده رویِ کره زمین رو ساختن.(منظور میتوکندری سلول هاست).شاید الان میلیاردها باکتری سرتاسر سیارات موجود در کهکشان راه شیری رو فراگرفته باشند اما جدا از ما حتی یک دانه از آن باکتری‌ها نتونستن از مرحله‌ی پیچیدگی تک سلولی جلوتر بره.یا به طریقی دارای هوش و ذکاوت بشه.ما انسان‌ها به خاطر پازل‌ها و جدول کلمات متقاطع و رمان‌های عاشقانه فکر میکنیم که خیلی باهوش هستیم و خیلی پیشرفت کردیم ولی یک مغز بزرگ قبل از هرچیز سرمایه‌ای پرهزینه حاصل از تکامل و گونه‌گونه شدن است.انسان‌ها با این مغزشون هنوز شکننده و ضعیف هستند.مثلاً با دستِ خالی نمیتوانند با یک خرس مبارزه کنند،مغز انسان حجم زیادی از انرژی را مصرف میکند و گذشته از همه‌ی اینها 200 هزار سال طول کشید تا انسان اولیه به تمدنِ امروزی رسید.باهوش بودن باعث نمیشه انسان به طورِ خودکار برنده بحساب بیاد و از طرفی هوش و ذکاوت ممکنه اصلاً چیز خوبی نباشه و اینکه تا حالا برایِ ما کار کرده از خوش شانسی بوده.اما سناریوی شماره دو اینه که آن فیلتر جایی در مقابلِ ماست،وجود آن فیلتر بزرگ در برابر ما میتونه از هر موقعیت خطرناکه که تا حالا باهاش روبرو بودیم خطرناک‌تر باشد و حتی اگر یک فاجعه‌ی بزرگ بیشتر افراد گونه‌ی ما رو کشته باشه و مارو هزاران سال عقب انداخته باشه بازم ما تونستیم نجات پیدا کنیم.اینکه به قیمت صرف میلیون‌ها سال بازم ما تونستیم بهبود پیدا کنیم معنی آن این است که آن فاجعه فیلتر و چالش بزرگ نبوده است و شاید بشه گفت اونا فقط یک سد در راه رسیدن به تمدن عظیم کهکشانی بوده است و اگر بخوایم از دید کل هستی،زمان رو در نظر بگیریم حتی میلیاردها سال فقط یک چشم به‌هم زدن بحساب میاد.اگر فیلتر بزرگ واقعاً در مقابل ما در توی پله‌های بعدی باشد باید خیلی خطرناک باشه یعنی باید کاملاً ویرانگر و قدرتمند باشه که توانسته در طول میلیاردها سال اگر نه همه،حداقل بیشتر تمدن‌های پیشرفته در کهکشان ما را از بین ببره.این فرضیه کاملاً دلهره‌آور و افسرده کننده اینه که برای یک گونه‌ای میاد کنترل کل سیاره‌اش را بدست بگیره بعد ببینه سیاره‌ای که تسخیرش کرده از قبل در مسیر نابودی خودش قرار داشته است و یکی از راه‌هایِ خوبی که برای تخریب یک سیاره وجود داره تکنولوژی است.تکنولوژی یک چیز واضحی است و همه میتوانند که آنرا بدستش بیارن و از طرف دیگه آنقدر خطرناک است که بدست آوردن آن میتواند منجر به فاجعه‌ی انقراض موجودیت بشه.مثلاً با یک جنگِ اتمی بزرگ یا تکنولوژیِ نانو که دستکاری مواد در مقیاس اتمی است از کنترل خارج شود یا با دستکاری‌های ژنتیکی و خلق ژن‌های بزرگ و مُضِر و یا آزمایشی که کل اتمسفر زمین را از بین ببره مثلاً یک هوش‌مصنوعی خیلی خیلی هوشمند ساخته شود که بتواند تصادفاً یا حتی از روی عمد آفرینندگان و سازندگان خودش رو نابود کنه یا خیلی خطرات دیگه‌ای که ما از آنها اطلاعی نداریم.تازه تکنولوژی از یک راه ساده‌تر هم میتواند که همه‌ی موجودات را از بین ببره،اینجوری که آن گونه‌ای که توانسته در رقابت حیات از همه موجودات دیگه جلو بزنه و حالا کنترل کل سیاره‌شان را بدست گرفته،حالا با هر ابتکار و پیشرفتی که در تولید منابع میکنه قدم به قدم آن سیاره را بیشتر نابود میکنه.شاید هم در هر اکوسیستم(نظامِ حیات) یا به عبارت دیگه در هر جامعه‌ی بیولوژیکی که در آن موجودات در حال تعامل با محیطشون هستن یکسری زنجیره‌ها و مسیرهای مخفی برای گم شدن و نابودی وجود دارد که اگر آنها فعال بشن دیگه هیچ راهی برای درست کردن آن اکوسیستم و برگرداندن آن به تنظیماتِ درست وجود ندارد و به این ترتیب است که وقتی تمدنی آنقدر قدرتمند باشه که بتواند ترکیبات موجود در جو اطراف سیاره‌اش را تغییری دهد به راحتی در صددرصد موارد آن تمدن سیاره‌اش را غیرقابل سکونت میکند.بیاید امیدوار باشیم که این موضوع درست نباشه.به هرحال اگر این فیلتر در جلوی ماها قرارداشته باشه یعنی که ما از قبل هم شانس چندانی نداشتیم.دلیل اینکه وجود و پیدا شدن هرگونه موجود فضایی برای ما خبر بدی است اینه که وجود زندگی‌های دیگه در نقاط دیگه‌ی جهان هستی و یا پیدا شدن نشونه‌هایی مبنی بر وجود پیچیدگی‌ها و پیشرفت‌هایی که در گذشته معنیش اینه که فیلتر بزرگ در مقابل ماست. یعنی ما مثل همه موجوداتی که قبلاً از بین رفتن با چالش بزرگ و خطرناکی مواجه خواهیم شد،اینکه بفهمیم توی یک سیاره باکتری پیدا شده میتواند که خبر بدی باشد.اگر دانشمندان جانوران کوچکی را در فضا پیدا کنند خبر بدتری است و اگر آن بیرون زندگی‌های هوشمند پیدا بشه برای ما زنگ خطر است و اگر هم نشانه‌هایی از نابودی تمدن‌های قدیمی در هر یک از سیارات کهکشانی پیدا شود.خبری کاملاً ترسناک و دلهره‌آور است.بهترین سناریو برای ما اینه که مریخ از موجودِ زنده خالی باشد و در اقیانوس‌های یوروپا هم هیچ موجود زنده‌ای وجود نداشته باشد و اینکه بازوهای باز و آغوش گسترده‌ی کهکشان راه شیری مملو از اقیانوس‌های خالی و سرزمین‌های بدون زندگی باشد و همین الانش میلیاردها سیاره منتظر پیدا شدن هستند و میتوانند با زندگی پر بشوند یعنی میلیاردها خانه جدید در انتظار رسیدن ماست و حالا اینکه چقدر احتمال داره که ما بتوانیم که در خارج از سیاره زمین زندگی‌هایی درست شبیه به زندگی‌های خودمان پیدا کنیم بسته به تعداد سیارات موجود در منطقه حیات ستاره‌ای آن ناحیه از فضا دارد و کمربند حیات ستارگان به ناحیه‌ای از اطراف ستاره میگن که آب در آنها میتواند به صورت مایع باشد و از آنجا که ستاره‌ها در اندازه‌ها و ترکیب‌بندی‌های مختلف هستند،ناحیه‌ی کمربند حیات هم در ستاره‌های مختلف باهم فرق میکند و با یک مقدار محاسبات فیزیکی میشود مناطق کمربند حیات ستاره‌های مختلف را مشخص کرد.

سیاره‌میزبان بیگانگان هوشمند فضایی و بیگانگان بومی زمین

زندگی‌های بیگانه‌ی زیادی باید در دنیا وجود داشته باشد و حتی این امکان وجود دارد که در سیستم خورشیدی خود ما هم بیگانگانی وجود داشته باشن که دارن زندگی خودشونو میکنن.مثلاً در یوروپا که یکی از ماه‌های سیاره مشتری است زندگی وجود داشته باشه چون به نظر میاد در زیرِ سطح یخی یوروپا اقیانوس‌های بزرگی وجود دارد.البته باید بگم که منظورم از زندگی‌های بیگانه،زندگی‌هایی به شکل باکتری،کپک و موجودات تک سلولی و میکروبی است و احتمال وجود زندگی‌های پیچیده‌ای مثل پستانداران و پرندگان و مارمولک‌ها در سیارات دیگه خیلی خیلی کم است چه برسه به زندگی‌های هوشمند شبیه زندگی‌های انسانی ما که دیگه احتمالِ وجود آنها خیلی خیلی ناچیز است.با این حال اگر دقت کرده باشید وقتی ما در مورد بیگانگان فضایی میشنویم و یا در مورد آنها یک چیزی میخوانیم و یا آنها را در فیلم‌ها میبینیم،آنچه از ظاهر آنها روایت میشود این است که بیگانگان فوق هوشمند فضایی شبیه ما انسان‌ها هستند با این تفاوت که ممکن است چشمان آنها بزرگتر باشد یا کله‌های گنده‌تری داشته باشند یا شبیه بعضی حیواناتی باشن که ما روی زمین خودمان میبینیم و با آنها آشنایی داریم.بنابراین همه روایات و توصیفاتی که از ظاهر آشنای بیگانگان فضایی میشود باید دلیلی باشد که ما به این روایات و توصیفات مشکوک بشویم و باورشون نکنیم.چرا که با در نظر گرفتن شواهد و مدارک و تحلیل‌های علمی بسیار غیر محتمل و حتی غیر ممکن است که بیگانگان(آلیِن) فضایی حتی اگر وجود داشته باشند شبیه ما یا حیواناتی باشن که ما میشناسیمشون.دلیلش اینه که این چنین بیگانگانی در شرایطی کاملاً متفاوتی با ما به وجود آمدند و تکامل یافته‌ند و همچنان دارن در یک شرایط کاملاً متفاوت از ما به حیات خود ادامه میدهند،شرایط متفاوتی که عواقب و پیامد‌ها و ظاهر متفاوتی رو ایجاد میکند.بیگانگان هوشمند درصورت وجود داشتن شبیه چیزی که در فیلم‌ها دیدیم نیستن بلکه شبیه هیچکدام از اشکال زندگی که برای ما انسان‌ها آشناست هم نیستن.اما برای اینکه موجود هوشمندی در یک سیاره‌ای شکل بگیره و تکامل پیدا کند.آن سیاره باید شرایط بخصوصی داشته باشد مثلاً آن سیاره باید از عناصری بخصوص تشکیل شده باشد که آن عناصر بتونن به شکل‌گیری حیات منجر شوند.ما کره‌ی زمین را بعنوان مقیاس سیاره‌ی مناسب برای شکل‌گیری حیات در نظر میگیریم چون زمین تنها سیاره‌ی میزبانیه که میشناسیم که حیات هوشمند دارد.رایج‌ترین عناصر موجود در جهان به ترتیب 1-هیدروژن2-هلیوم 3-اکسیژن 4-نئون 5-نیتروژن 6-کربن 7-سیلیکون 8-منیزیوم 9- آهن 10-گوگرد. تقریباً تمامِ این عناصر به همین ترتیب میزان رایج بودن در سیستم خورشیدی هم حضور دارن یعنی در این گروه کوچکی از سیارات و خورشید ما هیچ عنصرِ خاصی که با بقیه جهان متفاوت باشد وجود ندارد.رایج‌ترین عناصر زمین که حیات مبتنی برآنها است 1-آهن 2-اکسیژن 3-سیلیکون 4-منیزیوم 5-کربن. با این حساب معلوم میشود که زمین به‌عنوان یک میزبان حیات نسبت به بقیه‌ی اعضای سیستم خورشیدی از عناصر سنگین بیشتری شکل گرفته است پس میشه نتیجه گرفت که وجود عناصر سنگین روی زمین نقش اساسی در شکل‌گیری حیات روی زمین را بازی کردن.ضمناً اصلی‌ترین عنصر زندگی کربن است.کربن پایه‌ی اصلی همه مولکول‌های زیستی است که تا حالا شناخته شدند و هر اتم کربن میتواند همزمان 4 پیوند با عناصر دیگه برقرار کند و این خاصیت کربن برای شکل‌گیری زنجیره‌های بلند مولکولی مثلاً برای شکل‌گیری DNAلازم‌ند.به عبارت دیگه شیمی آلی یا شیمی حیات(بیوشیمی) برروی زمین تا حدود زیادی برپایه‌ی عنصر کربن بنا شده.اما چرا کربن؟وقتی که به جدول تناوبی سر میزنیم می‌بینیم سیلیکون که میزان آن از کربن روی زمین بیشتر است از همان خانواده است که کربن در آن قرار گرفته که این یعنی این دو عنصر خیلی به هم شبیه‌اند.مثلاً سیلیکون در پوسته ظرفیت خودش 4 تا الکترون داره و میتواند مثل کربن 4 پیوند با عناصر دیگه برقرار کند.بعنوان مثال سیلیکون میتواند با اکسیژن یکجور پیوند زنجیره‌ای ایجاد کند و پیوند‌های بلندی را شکل بدهد اما چرا با وجود این همه سیلیکون آزاد در طبیعت،زندگی‌های روی زمین برپایه کربنی تشکیل شد که میزان آن از سیلیکون کمتره؟چرا یکسری از اشکال حیات روی زمین بر پایه آن همه سیلیکون شکل نگرفته‌اند؟خب هرچهارتا پیوند در کربن به اندازه‌ی هم قدرت دارند و همه آنها به یک اندازه پایدارند در حالی که مشکل سیلیکون اینه که اولین پیوندی که برقرار میکند از سه‌تای دیگه قدرتمند‌تره و ضعیف بودن آن سه پیوند باعث میشود واکنش‌های شیمیایی بخصوصی که با سیلیکون صورت میپذیرد ناپایدار بشوند.خاصیت کربن اینه که میتواند زنجیره‌ای از مولکول‌های پایدار را بوجود بیاره،مولکول‌هایی چون DNA در حالی که سیلیکون نمیتواند DNAبسازد چون پیوند‌هایی که ایجاد میکنه پایدار نیستن و سیلیکون نمیتواند آن ویژگی‌های شیمیایی لازم برای شکل‌گیری یک موجود دیگه را شکل دهد.یک چیز دیگه اینه که وقتی سیلیکون با اکسیژن واکنش داره،دی‌اکسیدسیلیکون یک ماده‌ی جامد است و دی‌اکسیدسیلیکون همان شِن است و از واکنش کربن و اکسیژن دی‌اکسید کربن ایجاد میشود که گاز است.گیاهان به راحتی بهش دسترسی دارن تا از آن کربوهیدرات بسازند و الان این حیات سیلیکونی از دید دانشمندان چالش‌های زیاد و سوالای بی‌جواب زیادی دارند و در نهایت ترکیبات ساده‌ای را میسازند و زندگی‌های پیچیده‌ای نمیسازند.بعد از کربن،همه زندگی‌ها نیاز به آب مایع دارن تا ازش بعنوان حلال استفاده کنند و ضمن اینکه همه زندگی‌ها به یک نوع انرژی ذخیره شونده و آزاد شونده مثل ATP یا آدنوزین تریفسفات نیاز دارن.زندگی‌های برپایه‌ی کربن بیگانه(آلیِن) به یک نوع مولکول انرژی هم نیاز دارن و آب یک از فراوان‌ترین ترکیبات در جهان است.چون از هیدروژن و اکسیژن تشکیل شده که اولین و سومین عنصر فراوان در طبیعت هستند و آب حلال خوبی‌ست چون آب در محدوده‌ی دمایی وسیعی میتواند به حالت مایع وجود داشته باشد و هرجای زمین که در آن آب وجود دارد زندگی هم در جریان است بنابراین منطقیه که ما به این نتیجه برسیم که برای شکل‌گیری(تشکیل) زندگی(حیات) به آب نیاز است و باز هم منطقی‌ست که به این احتمال برسیم که زندگی‌های بیگانه در هر سیاره‌ی دیگه‌ای میتوانند برپایه‌ی کربن و آب مایع شکل گرفته باشند.البته کسی نمیگه زندگی نمیتواند برپایه‌ی حلال‌های دیگه‌ای چون آمونیاک مایع یا متان مایع شکل بگیره.در تایتان قمر زُحَل به میزان زیادی متانِ مایع هست اما براساس آنچه تا به حال شیمی کره زمین به ما نشان داده احتمالاً در آن مایعات زندگی‌ها نمیتوانند شکل بگیرن.اما آب مایع در چه سیاراتی میتواند وجود داشته باشد؟در سیاره‌ای که فاصله‌ی مناسبی با ستاره‌ی خودش داشته باشد و در اطرافِ هر ستاره‌ای که مثل خورشید است یک منطقه‌ای به نام منطقه حیات هست یا کمربند حیات که دمای هوای آن نه آنقدر داغ است که مثل عطارد آب در آن به سرعت بجوشه و از بین بره و نه آنقدر سرد که آب در آن به صورت منجمد یافت شود.در سیستم‌ ستاره‌ای ما تنها سیاره و قمری(ماهی) که آب میتواند به صورت همزمان آب مایع و جامد و گاز باشه سیاره‌ی زمین و ماه خودمات است یعنی یک نفر میتواند در یک روز مِه‌آلود در یک کشتی رویِ آب مایع باشد و یک قطعه‌ یخ شناور روی آب را مشاهده کند.آب مایع برای زندگی خیلی مهم است چون آب مایع به عنوان حلال،محیطِ لازم برای حل شدن ترکیبات مختلف و بوجود آمدن ترکیبات پیچیده را فراهم میکند.اما آب منجمد و آب جوش محیطِ مناسبی برای حل شدن ترکیبات مختلف و شکل‌گیری مولکول‌های پیچیده نیستند بنابراین وقتی سیاره‌ای خیلی داغ باشه یا خیلی سرد باشه آب مایع برایِ حل شدن ترکیبات و شکل‌گیری واکنش‌های آلی و ایجاد حیات در آن سیاره محیا نیست و بررسی احتمال وجود زندگی در آن سیاره بی‌نتیجه است.از طرفی جاذبه‌ی زمین هم نقشِ مهمی در شکل‌گیری حیات رویِ زمین دارد،جاذبه زمین نسبت به جاذبه‌ی خورشید یا سیارات سنگین‌تری مثل زُحَل و مشتری کمتر است و زمین حتی آنقدر قوی نیست که بتواند عناصر سبک خودش یعنی هیدروژن و هلیوم سبک‌تری را که تمایل به جدا شدن از جو زمین را دارن در کنار خودش نگه‌دارد درحالی که جاذبه‌ی خورشید و مشتری و زُحَل آنقدر زیاد است که آنها میتوانند عناصر سبک‌تر زیادی همچون هیدروژن و هلیوم را در ترکیب اجزاشون نگه‌دارن.براساس آخرین داده‌ها تلسکوپِ فضایی کِپلِر به نظر میاد کلی سیاره‌ی شبیه به زمین آن بیرون در راه شیری هست که بیشتر آنها بزرگتر از زمین‌اند که به آنها اَبَرزمین 1.5 یا 2 برابر اندازه زمین‌اند و جاذبه‌ی آنها 2 تا 8 برابرِ زمین است.البته هنوز مشخص نیست که آن سیارات سنگی مثل زمین و مریخ‌ند یا غول‌های گازی چون اورانوس و نپتون.اما سوال اینه که "آیا حیات میتواند در غول‌های گازی و یا دریا شکل بگیره؟ و تکامل میتواند در آن شرایط تا رسیدن به موجوداتی فوق هوشمند تکامل پیدا کند؟". وقتی زندگیِ در جریانِ زمین را مطالعه میکنیم متوجه میشویم که هیچ‌جور موجود زنده‌ی پیچیده‌ای تا حالا نتوانسته در اتمسفر زمین به شکلِ دائمی زندگی کند و بیشتر موجودات هوشمند زمینی دارن روی خاک زندگی میکنند نه توی دریا.دلفین و نهنگ‌های قاتل هوشمند محسوب میشوند اما این پستانداران یک زمان توی خشکی زندگی میکردند و به دلایلی دوباره به دریا برگشتن بنابراین این سوال پیش میاد که آیا برای وجود زندگی‌های فوق هوشمند لازمه که موجوداتِ بیگانه‌ی احتمالی روی خاک زندگی کنند؟ براساس نظر برنارد بیتس،پروفسور فیزیک از دانشگاه پیوجیت سانگ،موجودات بیگانه‌ای که به تکنولوژی‌های پیشرفته دست پیدا کرده باشند باید روی سطح یک سیاره خاکی باشند چرا که آنها برای رسیدن به تکنولوژی‌های پیشرفته لازم دارن که از آتش استفاده کنن، توی آب نمیشود از آتش استفاده کرد.ضمن اینکه نور خورشید هم نمیتواند به عمقِ اقیانوس‌ها نفوذ کند و 200 متر که وارد عمق اقیانوس میشویم میبینیم که در آن عمق تقریباً همه‌جا تاریک و خالی از نور است و بنابراین میزان انرژی قابل استفاده برای موجودات زنده‌ای که توی دریا هستند کمتر از انرژی قابل استفاده‌ی موجودات زنده روی خشکی است و همین موضوع اجازه نمیدهد که یک موجود زنده‌ی پیچیده در عمق آب‌ها بتواند به شکلی تکامل پیدا کند که از مغز هوشمند هم برخوردار شود و بر این اساس دانشمندان که از جمله آنها میشه به داکتر یائل کیسل دانشمند مرکز تحقیقات ایمز در ناسا اشاره کرد اعتقاد دارن که احتمال زیادی هست که زندگی‌هایی که در جهان وجود داره تنها زندگی‌های میکروبی است.موضوع اینه که روند تکامل هر موجودی از قبل تعیین شده و مشخص نیست و نیازهای فوری و طبیعی موجودات است که باعث میشه در طبیعت و ساختار آنها تغییرات صورت بگیره،تغییراتی که در نهایت ممکن است به سمت تکامل یا کمال نباشند یعنی این امکان وجود داره که تغییرات تکامل در نهایت منتهی به سکون و نرفتن به سمت کمال باشد یا حتی ممکنه که روند تکامل در بعضی از گونه‌های موجودات زمده در نهایت به ضرر بقای آن موجودات منتهی شود.به عنوان مثال شکارچیان چون گرگ‌ها و گربه‌های وحشی در مقایسه با سایر حیوانات توانستند به سطح نسبتاً بالایی از هوش و نبوغ دست پیدا کنند اما اگر اینها باهوش‌تر از این میشدند به دلیل بیشتر شدن پیچیدگی مغزی در آنها نیاز به انرژی بیشتر میشد و از آنجایی که آنها با همان هوش نسبتاً خوب خودشان میتوانستند به زندگی و بقا ادامه بدهند و دیگه آنها نیازی به تغییر بیشتر و مصرف انرژی بیشتر نداشتن که انتخاب طبیعی بخواد آنها را کاملتر از اینی که هستن بکنه و از آن طرف آنچه در مورد تکامل انسان میشود گفت اینه که این درسته که این هوش و نبوغ انسان‌ها که از نبوغ همه موجودات زنده زمین بیشتر است و انرژی زیادی را صرف میکند انتخاب طبیعی تکاملی بوده که تا یک زمانی منجر به بقای آنها شده است ولی به نظر میاد که از یک جایی به بعد این بهتر شدن هوش و نبوغ بشر یکجور انحراف از مسیر تکامل باشد یعنی این هوشی که به گونه‌ی انسانی ما کمک کرد تا از بین نره و باقی بماند حالا دیگه دقیقاً در مسیر بقا کار نمیکند و گاهی بیشتر در مسیر نابودی انسان‌ها داره به کار گرفته میشود و برای این یسری دانشمندان اینطور استنتاج میکنن که شاید آنچه برای ما در مسیر تکامل رخ داد یک استثنا بود یا ممکنه که ما در اثر یک سری جهش‌های تصادفی در ژنوم میمون‌ها شکل گرفته باشیم و اگر اینطور باشد این امکان هم وجود داره که کره‌ی زمین تنها میزبان موجودات زنده‌ی هوشمند در جهان باشد و دلیل اینکه تلسکوپ‌های ما هیچ خبری از بیگانگان هوشمند فضایی دریافت نمیکنن اینه که هیچ‌کسی آن بیرون نیست و دانشمندان برای توضیح آن که چرا به این نتیجه رسیدن دلایلی را ارائه میکنن که اولاً خصوصیت منحصر به فرد سیاره‌ی زمین این است که زمین ما یک ماه خیلی بزرگ نسبت به اندازه خودش دارد و این ماه در اوایل تشکیل زمین در اصر برخوردی وحشتناک بین زمین و یک سیاره‌ی دیگه‌ای ایجاد شده،برخورد شدیدی که حرارت ایجاد شده از آن تقریباً کلِ عناصر تشکیل دهنده زمین رو به حالتِ مایع درآورده و بعد جاذبه آهنِ سنگین و ذوب شده در سطح زمین رو به سمت مرکز و هسته‌ی زمین کشاند.خب یک همچین رویدادی هم خیلی نادر است و هم خیلی مهم.چرا که حرکت و جریان دائمی همین آهن مایع در مرکز زمین یک میدان مغناطیسی بزرگ را در اطراف زمین ایجاد کرده و اگر این برخورد تصادفی بزرگ شکل نمیگرفت،از میدان مغناطیسی و در نتیجه زندگی هم خبری نبود چون بدون آن میدان مغناطیسی اشعه‌های کیهانی به راحتی میتوانستند هر زندگی را از روی زمین نیست و نابود کنند.حتی ساده‌ترین و ریزترین زندگی‌ها رو،چه برسه به زندگی‌های پیچیده و هوشمند،ضمناً وجود ماه برای زمین یکجور ثبات مداری را ایجاد میکند و شهاب‌ها و سنگ‌های فضایی را به خودش جذب میکند.سنگ‌هایی که میتوانند زندگی‌های روی زمین را ویران کنند.به هر حال برخوردی با آن بزرگی و شدت و شکل‌گیری ماه‌ی به این بزرگی در کنار سیاره‌ی زمین که تا این حد و اندازه کوچک است احتمالاً اتفاقی بسیار نادر در دنیاست.دوم اینکه حدود 500 میلیون سال قبل یک انقراض خیلی بزرگ در زمین رخ داد و 80 درصد زندگی‌های روی زمین از بین رفته ولی از خوش شانسی ما یک موجود زنده‌ای به نام "پیکایا" که ستون فقرات داشته و طول بدنش کمتر از 6 سانتی‌متر بوده توانسته از این انقراض جان سالم درببره و پیکایا جد بزرگ همه‌ی موجوداتی است که ستون فقرات دارن و بعد از آن شکل گرفتن و جد بزرگ ما انسان‌ها هم هست و درصورتی که پیکایا از آن انقراض زنده نمیناند امروز روی زمین انسان نبود و سوم اینکه برای بیش از 100 میلیون سال یکسری موش‌های پستاندار کوچک توانستند یواشکی دور از چشم دایناسور‌ها به زندگی خودشان ادامه دهند،آنها فقط شب‌ها برای غذا خوردن بیرون می‌آمدند چون روز‌ها خوراک دایناسور‌ها میشدند،بعد برخورد یک جسم فضایی به زمین دایناسور‌ها نابود شدند اما موش‌های کوچک پستاندار باقی ماندن و اگر آن سنگ به زمین نمیخورد و یا آن موش‌ها به اندازه‌ی کافی کوچک نبودن که بتونن زنده بمونن ما انسان‌های هوشمند هم کلاً به‌وجود نمیامدیم و چهارم اینکه شرایط خشکِ شرقِ آفریقا در یک زمانی دور در گذشته است یعنی حدوداً میلیون‌ها سال قبل فقط در شرق آفریقا و نه هیچ‌جای دیگه‌ای شرایط خشکی در آب و هوای ایجاد شد به طوری که اِیپ‌ها که نوعی میمون هستن و داشتن در آن ناحیه روی درختان زندگی میکردند مجبور شدن از درختان بیان پایین و روی زمین دنبال غذا بگردن و این پایین آمدن از درختان منجر به 2 انتخاب طبیعی و 2 رخداد تکاملی در آنها شد یک اینکه آنها مجبور شدن وایسن تا دست‌هاشون برای گرفتن سلاح آزاد باشد و مجبور شدن بیشتر از مغزشون استفاده کنند تا که بتونن هم از خودشون روی زمین حفاظت کنن و هم غذا پیدا کنن و زنده بمانن و بنابراین ناچاراً هرچی که آنها بیشتر در معرض خطرات مختلف قرار گرفتن از مغزشون بیشتر استفاده کردن و مغزشون بیشتر رشد کرد و تواناتر شد و ما نسل‌های آینده همان اِیپ‌های نخستین هستیم و دلیل آخر اینه که تا حالا روی زمین میلیون‌ها گونه از حیوانات وجود داشته و میلیون‌ها گونه از موجودات زنده‌ی روی زمین تا حالا منقرض شدن و تعداد آنها از این میلیون‌ها گونه‌ای که هستن بیشتر بوده است اما از بین همه‌ی گونه‌های مختلف از حیواناتی که هرکدام به شکل‌ها و روش‌های مختلفی نسل اندر نسل تغییر کرده و تکامل پیدا کردن تنها گونه‌ی انسانی ما تونسته از هوش و نبوغ بالایی برخوردار شود و این در حالی‌ست که برخوردار شدن از هوش و نبوغ به هیچ وجه هدفِ نهایی یا نتیجه‌ی اجتناب‌ناپذیر پروسه‌ی تکامل بیولوژیکی نیست و اگر بود ما الان باید شاهد انواع و اقسام موجودات بسیار هوشمند روی زمین بودیم.بنابراین اگر آن همه اتفاقات تصادفی رخ نمیداد ما امروز اینجا نبودیم.اتفاقات تصادفی.این اتفاقات تصادفی یعنی هیچ‌جور ناظم و خالق باشعوری نیست و نشان‌دهنده‌ی خالق نادان و ناتوان است چرا که یک خالق باشعور و دانا و توانا و فوق‌العاده هوشمند برای به‌وجودآوردن موجوداتی در حد ما این همه آزمایش و خطا نمیکند و نمیاد این دنیا با این عظمت و کهکشان‌هایی با این وسعت بسازد که درنهایت یک گوشه از آن بعد از چهار میلیارد سال آزمایش و خطا موجوداتی را بوجود بیاره که هوشمند هستیم در حالی که خودمون از دلیلِ وجود داشتنِ خودمون عاجز هستیم و این خدا هم تا الان چاره‌ای برای این مشکل ما نداشته است و در واقع یک خالق دانا و توانا اول باید خودش بداند که میخواد چی بسازد که لازم نباشه این همه وقت و انرژی تلف کند.

بیگانگان بومی زمین

زمان که ما به تمدن‌های بیگانه فکر میکنیم بیشت آن تمدن‌هایی مد نظر ماست که ممکنه در فضای پهناور بالای سرمان در یک سیاره‌ی دوردست وجود داشته باشند،اما یک بُعد دیگه‌ای هم وجود دارد که ممکن است بشه در آن یک ردی از تمدن‌های بیگانه پیدا کرد.منظورم بُعد زمان است.آیا در طی 100ها میلیون سال قبل تمدن‌های دیگه‌ای هم روی زمین شکل گرفته؟تمدن‌هایی با یکسری تکنولوژی بخصوص که منقرض شدن و آثار آنها مدفون شده؟علم در این مورد چی میگه؟ 4 میلیارد سال است که حیات روی زمین شکل گرفته،زندگی از یک تک سلولی شروع شده و آن تک سلولی در نسل‌های بعدش آنقدر دچار تغییر و تکامل شده تا که تقریباً 540 میلیون سال قبل انفجار کَمبِرین رخ داده.شکل‌گیری ناگهانی یک عالمه گونه‌ی جدید به دلیل تغییرات ناگهانی شرایط محیطی و آب و هوایی کره‌زمین در آن زمان یعنی زمان انفجار کمبرین است.از بعد از آن رخداد یک پنجره‌ی زمانی بزرگ در زمینه جستجو برای بیگانگان بومی احتمالی وجود دارد و سوال اینه که ما باید کجاها را بگردیم و آیا امید ما اینه که چه چیزی را پیدا کنیم؟خب تنها تمدنی که ما میشناسیم تمدن خودمون یعنی تمدنِ گونه هموساپینس است.بعد از میلیون‌ها سال تغییرات پی‌درپی و تکامل یکسری از موجودات زنده نهایتاً 300 هزارسال است که گونه‌ی انسانی ما یعنی انسان خردمند بوجود آمده،به نظر میاد در ابتدا افراد گونه انسانی ما در گروه‌های کوچکی باهم زندگی میکردن و بین خودشان هم تقسیم کار داشتن یعنی بعضی از اعضای هر گروه شکارچی بودن و بقیه کارشون جمع‌اوری خوراکی‌های مختلف بوده.گونه‌ی انسانی ما به دلیل همکاری‌هایی که باهم داشتن تونستن بهتر از گونه‌های دیگه انسانی حفظ بقا کنن و کم کم در جاهای مختلف دنیا تعدادشون بیشتر و بیشتر شد البته پیشرفت‌ آنها خیلی آهسته بود.هموساپینس‌ها تقریباً در همه‌جای دنیا سبک زندگی مشابهی داشتند.اگرچه کم کم در بعضس از آن گروه‌های بومی انسانی یکسری پیچیدگی‌ها هم بوجود آمد،تقریباً 10 هزار سال قبل بود که یکهو آنقدر انسان‌ها در زراعت خوب عمل کردن که این کشاورزی سبک زندگی انسانی ما را برای همیشه تغییر داد،انقلاب زراعت(کشاورزی) هم امکان رشد بیشتر جمعیت گونه‌ی انسانی ما را فراهم کرد و هم مسیر قدم‌های اول برای پیشرفت تکنولوژی را هموار کرد که دیگه به جای ایمکه ما یکسری حیوان با فرهنگ و ابزار به دست باشیم که از فضا دیده نمیشوند و تقریباً نامرئی‌اند،گونه‌ی انسانی ما کم کم از خودش یک تافته‌ی جدا بافته‌ای ساخت که توانست کلاً چهره‌ی زمین را تغییر دهد و هرجا ساکن شد به سرعت آنجا را از جنگل‌ها پاکسازی کرد و به جای آن شهر و یکسری معبد فوق‌العاده بزرگ برای عبادت خدایان ساخت و 300 سال پیش بود که گونه انسانی به انقلاب صنعتی رسید و به موازات رشد هرچه بیشتر صنعت و تکنولوژی افراد گونه ما و همچنین تغییراتی که ما در کره‌زمین ایجاد میکردیم بیشتر و بیشتر و بیشتر شد.میشه این 300 هزارسالی که از عمر گونه‌ی ما گذشته را به سه فاز یا سه مرحله تقسیم کرد.97 درد از این دوره 300 هزارسالع فاز اول آن است که در این مرحله افراد گونه‌ی انسانی ما یا شکارچی یا جمع‌کننده خوراکی بودند.فاز دوم 2.9 درصد از کل این دوره 300 هزارساله است و ما در این فاز کشاورز بودیم و در نهایت 0.1 درصد(یک‌دهم) از عمر گونه‌ی انسانی ما هم مربوط به فاز صنعتی بودن ماست.بنابراین نه تنها از صنعتی بودن ما خیلی نمیگذره بلکه ما نسبت به موجودات زنده‌ی دیگه‌ای که تا حالا روی زمین ایجاد شدند خیلی خیلی تازه وارد هستیم.قدیمی‌ترین و بزرگ‌ترین سطحی که ما روی زمین میشناسیم صحرای نِقِب(نِگِو) است و قدمت صحرای نگو فقط یک میلیون و 800 هزارسال است و روی کره‌زمین ما هرچیزی قدیمی‌تر از این صحرا یا حسابی خُرد و خمیر شده و به گرد و خاک تبدیل شده و یا تغییر شکل داده و زیرخروارها خاک یا زیر اقیانوس‌ها مدفون شده.مثلاً در طی چند میلیون سال دوران آنتروپُسین یعنی همین دورانی که گونه‌ی ما روی زمین تغییراتی ایجاد کرده تنها میتواند در یک لایه‌ای با ضخامت چند سانتی‌متر جای بگیرد و با این حساب شاید ما بتونیم از این زاویه به موضوع نگاه کنیم که در صورتی که در صورتی که یکسری بیگانه یعنی ساکنان بومی و شبیه ما متمدن قبل از ما روی زمین شکل گرفته و زندگی کرده و از هرکدام از این سه فاز عبور کرده و بعد منقرض شده باشن الان چه چیزایی میشه ازشون مانده باشد؟و با ما با نگاه کردن به زندگی و عملکرد خودمون که تنها مثالی است که از افراد متمدن داریم میتوانیم چه چیزهایی در مورد یکسری بیگانگان بومی متمدنی که قبلاً روی زمین زندگی کرده بودن بفهمیم؟اول در مورد آن بیگانگان بومی و زمینی صحبت کنیم که مثلا فاز اول گونه‌ی انسانی ما یا شکارچی بودن یا که جمع‌کننده خوراکی.چند میلیون سال قبل واقعاً یکسری بیگانگان بومی که یا شکارچی یا جمع‌کننده خوراکی بودن وجود داشتن.گونه‌های انسانی مثل هموارکتوس،نئاندرتال‌ها،دِنیسوان‌ها و گونه‌های دیگه که یا ما هنوز نشانه‌ای ازشون پیدا نکرده‌ایم و یا ممکن است هیچوقت هم نشانه‌ای از آنها پیدا نشود و برای همیشه در تاریخ زمین گم شوند.ما میدانیم که آن بیگانگان بومی وجود داشتند چون ازشون یک چیزایی باقی مانده مثلاً تکه‌هایی از بدنشون،سلاح‌ها و ابزارآلاتشون و حتی هنرشون.دوران زندگی آن بیگانه‌ها برروی زمین آنقدرها با دوران حیات هموساپینس‌ها فاصله‌ای نداشت بنابراین با توجه به مدت زمان وجود آنها برروی زمین و آثار کمی که از آنها به جا مانده به راحتی میشود به این نتیجه رسید که احتمال داره که قبل از ما و آنها بیگانگان دیگه‌ای هم روی زمین وجود داشته باشند.حیواناتی هوشمند مثل ما انسان‌ها که میتوانستند که باهم حرف بزنند.یکسری ابزار برای خودشان ساخته بودند و بلد بودند که از آتش استفاده کنن و فرهنگ و هنر هم داشتن.در 2 میلیون سال گذشته بیشتر افراد تبار انسان شکارچی و جمع‌کننده خوراکی بودند بنابراین اگر یکسری بیگانگان بومی در طی چندهزارسال قبل در بین اون همه موجودات زنده بوجود آمده باشن و بیشتر از فاز تمدنی پیش نرفته باشند؟میتوانند که تا حالا همشون از بین رفته باشند بدون اینکه هیچ ردی از آنها به جای مانده باشه و هرچی که میتواند از آنها باقی‌مانده باشه در پروسه فساد و تجزیه‌ی بیولوژِیکی یا تغییرات زمین‌شناختی از بین رفته باشد و در بدترین حالت بعد از هزاران سال آن تمدن‌ها کلاً از روی زمین نیست و نابود شدند اما فسیل‌های آنها چی؟نباید آنها از خودشان فسیل به جا گذاشته باشن؟خب فسیل‌ها مهمترین پنجره‌ی ما برای دیدن گذشته هستند اما مشکل اینجاست که برای اینکه از یک حیوان مرده فسیل به‌جای بمونه باید جسد آن حیوان در یکسری شرایط درست قرار بگیره یعنی هم محیط مناسب و هم مدت زمان مناسب در به جای ماندن از فسیل‌ها نقش اساسی دارن مثلاً جسد یک حیوون توی جنگل سرسبز فسیل نمیشود چون خاک جنگل‌های سرسبز آنقدر اسیدی است که استخوان‌های حیوانات مرده به سرعت در آن تجزیه میشوند و نیست و نابود میشوند.تازه همه‌ی حیوانات استخوان بندی ندارن و آنهایی که بدنشون استخوان ندارد بعد مرگ تقریباً هیچ ردی نمیتوانند از خودشون به‌جای بگذارن پس اینکه جسد یک موجودی بعد از مرگش به صورت فسیل بمونه به این راحتی نیست و تقریباً به ازای هر صدهزار سالی که از عمر زمین میگذره تنها یک تعداد انگشت‌شماری فسیل خوب برای مطالعه بدست میاد و این امکان هست که یکسری بیگانگان بومی قبل از ما روی زمین زندگی کرده باشن بدون اینکه هیچ ردی از خود به جای گذاشته باشند.حالا بریم سراغ فاز دوم تمدنی یعنی بیگانگان متمدن و بومی که احتمالاً کشاورز بوده باشند.اینکه انسان‌ها به صورت گسترده شروع به کشاورزی روی زمین کردند. آنها برای اینکه بتونن غذای زیادی بدست بیارن ابزارآلات پیچیده‌تر و محکم‌تری ساختن بنابراین از آنها آثار بیشتری به جای خواهد ماند.کشاورزی به آنها اجازه میداد تا بتونن در زمینه‌های مختلفی تخصص پیدا کنند و تکنولوژی‌های خودشان را از نوشتن گرفته تا دانش راه‌یابی و ایجاد دولت گسترش دهند.کم کم شهرهای زیادی ایجاد شدند و بعد شهرهای مختلف را یک امپراتوری اداره کند و بعد امپراتوری‌های بزرگ هم بوجود بیان و بعضی از آن امپراتوری‌ها قبل از نابودی برای هزاران سال پابرجا باقی‌مانده باشند.خیلی از بناها و ساختارهای تاریخی که آنها ساختن تا همین الان هم مانده‌‌اند و احتمالاً خطوطی از ساختار آنها تا چندهزارسال دیگه هم باقی خواهد ماند و باستان‌شناسان آینده قادر به تشخیص آنها خواهند بود.مثلاً اهرام ثلاثه از سنگ آهک بسیار بزرگ ساخته شدند که احتمالاً صدها هزارسال دیگه هم باقی خواهند ماند.بنابراین اگر بیگانگان بومی روی زمین زیسته باشن که در دوران کشاورزی و امپراتوری زندگی کرده باشند باید تعدادشون زیاد بوده باشد و ما باید روی زمین انتظار پیدا کردن آثار خیلی بیشتری از آنها را داشته باشیم یعنی قبل از اینکه آنها به طور کامل از بین بره و نیست و نابود شوند باید برای چندمیلیون سال همچنان قابل پیدا کردن و تشخیص باشند و رو این حساب با اطمینان میشود نتیجه گرفت که به جز ما انسان‌های خردمند حداقل در چندمیلیون سال گذشته هیچ جور تمدن بیگانه بومی و کشاورز دیگه‌ای وجود نداشته چون اگر وجود داشت ما باید حتماً یکسری چیزایی که از آنها به جا مانده رو پیدا میکردیم.اما قبل از آن چی؟در طی صدها میلیون سال قبل چی؟یعنی از بعد از زمانی که زندگی‌های پیچیده به وجود آمد تا همین چند میلیون سال پیش؟خب زمان زیادی وجود دارد اگر در آن دوران بیگانگانی بومی کشاورز یا امپراتوری‌هایی شبیه به امپراتوری روم یا امپراتوری چین شکل گرفته و زندگی کرده باشن می‌شده که بدون اینکه از خودشون ردی برجا بگذارن از بین رفته و نیست و نابود شوند.ابزارهایی که آنها ساختن حتی ابزارهایی که از فلزات خیلی سنگین ساخته شده باشه به راحتی میتوانستند در طی آن همه سال پوسیده شده و از بین رفته باشند.اگر آنها زمین را کنده باشن و توی آن یکسری راه‌روهایی را ایجاد کرده باشن.اگر جنگل‌ها را از بین برده باشن و یک عالمه شهر ساخته باشن باز هم بعد از 100 میلیون سال دیگه آثار آنها محو شده و باید بخشی از طبیعت شده باشند.حتی تصورش را بکنید.میشه فرض کرد که چه بسا یک زمان موجودات نرم‌تن و بدون استخوان دریا زیر آب برای خودشان تمدن‌ها و امپراتوری‌های بزرگی را ایجاد کرده باشن،امپراتوری‌هایی که با چوب و سنگ ساخته شده باشند،مهندسان آنها برای ساخت شهرهای پر از آب بخش‌هایی از زمین را پر از آب کرده باشند و شاعرانشون با زبان رنگ‌ها شعر سروده باشن.اما آنها هیچوقت جامعه‌ای صنعتی نشده باشند و شاید جامعه‌ای که آنها ساخته باشن زیادی با ثبات بوده و به دنبال تغییر نبودن و شاید هم زیاد خلاقیت نداشتن و یا هرگز فرصت صنعتی شدن پیدا نکرده باشن و به هر حال یک رخداد ناگهانی مثلاً برخورد یک شهاب سنگ یا یک اپیدمی یا وارد شدن به یک دوره یخبندان تمدن کوچک آنها را از بین برده باشد،معابد آنها را با خاک یکسان کرده باشد و بدن‌های نرم آنها بدون هیچ ردی در طبیعت حل شده و محو شده باشند و متاسفانه ما کوچکترین ردی از یک همچین نوع تمدن‌هایی پیدا نکرده‌ایم و نمیکنیم و اگر چنین تمدن‌هایی وجود دارن در بهترین حالت در طی چند میلیون سال دیگه اثری از آنها باقی نمی‌ماند،اما در مورد احتمال بیگانگان بومی و صنعتی در گذشته‌های بسیار دور.در این زمینه باید خودمون رو تنها مثال تمدن صنعتی اشاره کرد.فرض کنید ما انسان‌ها به واسطه یک پندمی یا اشعه‌های کیهانی یا خطرات بزرگ دیگه‌ای که همیشه در کمین گونه‌ی انسانی ما و گونه‌های حیوانات دیگه است همگی نابود بشیم.سوال؟خب از ما چی می‌ماند؟ما بعد صنعتی‌شدن به اندازه چند ریشتر بیشتر از اجداد خود روی زمین تاثیر گذاشته‌ایم.اما به هر حال بعد از اینکه زندگی حیوانی برروی زمین از بین برود از یک طرف بررسی فسیل‌ها نشون خواهد داد که در دوران ما انقراض بزرگی در حیات وحش رخ داده و یک عالمه فسیل از حیوانات اهلی که بدست انسان پرورش یافته بودند به جای خواهد ماند.ظرف چند هزارسال تمام ساختمان‌ها و بناهایی که ساختیم از بین خواهند رفت و اثری از آنها برجای نخواهد ماند.درست همان اتفاقی که برای اجداد باستانی ما افتاد.اما تعداد ما قبل اینکه به پایان ناگهانی برسیم خیلی خیلی زیاد بوده همچنان چند میلیون سال بعد از انقراضمون میشه یکسری مدارک و شواهد واضح مبنی بر وجود داشتن ما پیدا کرد.ما انسان‌های صنعتی برای کشاورزی از کلی کود‌های مصنوعی استفاده میکنیم و به این ترتیب میزان نیتروژنی که در خاک ذخیره میشود را بیشتر میکنیم.ما معادن مختلفی برای استخراج قلزات و دیگر عناصر کم‌یاب برروی زمین می‌سازیم و با این‌کار زخم‌های ماندگاری روی زمین ایجاد میکنیم و منابع طبیعی را از بین می‌بریم.ما اقیانوس‌ها را پر از پلاستیک میکنیم که به عمق اقیانوس راه پیدا می‌کنند و ممکنه صدها میلیون سال همانجا باقی بمانند.ما آزمایش‌ها و عملکرد‌های زیادی در زمینه عناصر رادیواکتیو و فروپاشی(احتراق اتمی) آنها داریم که نتایج آنها هیچوقت به طور طبیعی و خارج از آزمایشگاه‌ها و صنایع تولید سلاح اتفاق نمی افتند و البته در این مدت کوتاه انقلاب صنعتی ما توانسته‌ایم با سوزاندن حجم زیادی از سوخت‌های فسیلی میزان دی‌اکسید کربن جو را به اندازه قابل توجهی افزایش بدهیم.میزان اسیدی بودن آب اقیانوس‌ها را هم بیشتر کرده‌ایم و یکسری کارهای دیگه.یعنی احتمالاً ما همین الان هم یک روی(لایه) از خودمان روی سابقه‌ی(لایه‌های) زمین‌شناختی باقی گذاشتیم.اما تا حالا زمین‌شناسان نتوانسته‌اند در بررسی‌های لایه‌های مختلفی از زمین ردی از بیگانگان بومی و صنعتی شده‌ی دیگه‌ای پیدا کنند.هیچ لایه‌ای از زمین متشکل از ترکیبات شیمیایی عجیب و غریب یا متشکل از عناصر ساخته شده در آزمایشگاه‌ها نبوده و هیچ لایه‌ی رادیواکتیویته‌ای هم که نشون بده ملت‌هایی قبل از ما وجود داشتند که بینشون جنگ هسته‌ایی رخ داده وجود ندارد.خب در بررسی‌هایی که برروی فسیل‌ها صورت گرفته،انقراض‌های بزرگ یا تغییرات بزرگ دیده می‌شود ولی هیچ شواهد و مدارکی وجود نداره که بگه آن انقراض‌ها یا تغییرات بزرگ به شکل طبیعی رخ ندادن و همه‌ی اینها یک موضوع جالبی رو پیش میکشه و آن هم اینکه اگر جوامع صنعتی آنقدر به محیط و طبیعت خسارت وارد میکنند که در نهایت منجر به انقراض خودشون می‌شوند پس میشه گفت که کلاً عمر یک تمدنِ صنعتی کوتاه است و حالا اصلاً بیاید فرض کنیم که در گذشته یکسری بیگانگانی وجود داشتند که عمر صنعتی بودن آنها پایدار بوده است و صدها هزار سال طول کشیده است.باز آنها هم نمیتوانند ردپای چندان پررنگی روی زمین از خودشون باقی بگذارن.منظورم اینه که اگر در گذشته‌های دور بیگانگان بومی و صنعتی شده‌ای برروی زمین زیسته و کم کم بعد از صدهزارسال خودشون خودشونو منقرض کرده باشن یا ممکنه شانس ما برای پیدا کردن آثارشون خیلی کم باشد و یا اصلاً هیچ شانسی نداشته باشیم و هیچوقت نتوانیم پیداشون کنیم.در هر صورت بعد از صدها میلیون سال این آثار آنقدر کم‌رنگ و تکراری میشوند که ممکن است به عنوان رخدادی طبیعی در نظر گرفته شوند بنابراین برفرض که در طی صدها میلیون سال قبل یکسری تمدن‌های صنعتی هم بوجود آمده باشند و صد هزارسال هم عمر کرده باشند.باز هم ممکن است که سابقه‌ی آنها در لایه‌های مختلف زمین‌شناختی گم شود و برای همین هرچی در این زمینه بگیم همش یه مشت ظَن و گمان است و در نهایت ما نباید اجازه بدهیم تخیلاتِ بدون مدرک تجربی‌ ما این توهم را در ما ایجاد کند که ما میدانیم در نقاط مبهمی که هیچ‌کسی از آنها خبر نداره چه اتفاقاتی افتاده و یا می‌افتد.این امکان هست که عدم وجود مدارکی که تخیلات را رد کند دلیل بر تایید تخیلات ما نباشد بلکه دامی باشد که ما را هرچه بیشتر از واقعیات زندگی دور میکند.منظورم اینه که ما نمیتوانیم یکسری رخدادهای ذهنی را تصور و تخیل کنیم بعد از آنجایی که هیچ مدرکی بر علیه تخیلاتمون نیست آن تخیلات را واقعی و حقیقی در نظر بگیریم و بنابراین تا امروز نه تنها ما نتوانستیم در فضا اثری از موجودات و بیگانگان فضایی پیدا کنیم بلکه با بررسی آن اسنادی که در نتیجه آن مطالعات زمین‌شناختی بدست آمده تا حالا هیچ نشانه‌ای از بیگانگان بومی و متمدن و باستانی که در گذشته‌های دور روی زمین زندگی کرده باشند هم پیدا نکرده‌ایم.خب بله.این آزاردهنده است که خیلی چیزها در گذشته رخ داده و ما بهشون دسترسی نداریم و ازشون خبر نداریم ولی اینکه در مورد آن چیزهایی که نمیدانیم داستان‌پردازی کنیم و آن تخیلات را واقعیت فرض کنیم در درک بهتر حقایق جهان کمکی به ما نمیکند.شاید در این جهان تنها هستیم و همیشه هم تنها بودیم و شاید هم یک روزی بیاد که ما از بیگانگان بومی یا بیگانگان فضایی ردپاهایی را پیدا کنیم اما آنچه که مشخص است اینه که هیچ ضمانتی برای ادامه‌ی تمدن گونه‌ی انسانی ما وجود ندارد و اگر مراقب نباشیم این امکان وجود دارد که برای همیشه نیست و نابود بشیم و ممکنه چندمیلیون سال بعد یک تمدن دیگه‌ای بیاد و با مطالعه فسیل‌های ما در مورد زندگی ما یک اطلاعاتی را بدست بیاره

منابع:

The Fermi Paradox — Where Are All The Aliens? (1/2)

The Fermi Paradox II — Solutions and Ideas – Where Are All The Aliens?

How to Find Alien Civilizations – The Kardashev Scale

Are There Lost Alien Civilizations in Our Past?

کهکشان شیریکره زمینموجودات زنده
A Nerd. دنبال سرزمی آرمانی خودم هستم.برام فرقی نمیکنه پردیس باشه یا آوالون یا الیسیوم.شاید پردیس خودم رو پیدا کنم. استعین بنفسک الذی لا الله الا هو.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید