در سال 1807 شيميدان کورنوالي به نام هومفري ديوي تلاش به کاري کرد که هيچ کس تا به حال جرات انجام آن را نداشت، او يک نيروي تازه کشف شده را تحت کنترل خود در آورد:الکتريسيته،تا يک ماده ي شيميايي خورنده به نام پتاس محرق را جدا کند و او عنصر جديدي کشف کرد یعنی پتاسيم سخت و روشن و ديوي راه جديدي براي باز کردن دنياي طبيعي و نمايان کردن ساختار سازنده اش پيدا کرد و اين مستند داستان يکي از بزرگترين سوالات موجود است:«همه چيز در در دنياي ما از چه چيزهايي ساخته شده اند؟». تلاش براي يافتن اين موضوع سرانجام به بينشي خيره کننده تبديل شد که همه چيز از تنوع طبيعت تا پيچيدگي بشر تنها از 92 عدد عنصر تشکيل شده است.
من جيم(جمال سعید) الخليلي هستم و من تمام عمرم فيزيک خوانده ام ولي من نمي توانستم بدون کار شيميدانهايي که در ابتدا رازهاي ماده را بازگو کردند دانش خودم را نسبت به دنياي درون اتمي به دست بياورم پيدا کردن و فهميدن عناصر به يکي از بزرگترين داستان هاي کارآگاهي تاريخ علم تبديل شد وظيفه ي بسيار سختي که قرن ها به طول مي انجامد و من مي خواهم دوباره رد پاهاي شيميدان هايي که زندگي خود را به خطر انداختند تا رازهاي دنياي طبيعي را بگشايند را دنبال کنم و من مي فهمم که چطور دانشمندان تلاش کردند تا يکي از مهم ترين کدهاي دنيا را بشکنند و من کشف خواهم کرد که چطور علاقه ي ما به عناصر منجر به درست شدن دنياي مدرن شد و نژاد انسان ها را تا مرز تباهي پيش برد اجبار ما براي به دنبال جواب رفتن با هر هزينه اي و جستجو براي حقيقت هاي بنيادي سعي و تلاش علمي را قدرت بخشيده است و پايه گذار اين داستان است:تلاش ما براي گشودن رازهاي عناصر؛ برای ما سخت است تصور کنيم که چه احساسي خواهد داشت وقتي به اطراف نگاه کنيم و ندانيم که جهان از چه چيزي ساخته شده است ندانيم که اين شامل چه چيزهايي است براي آنکه توسط آتش گيج شويم و هيچ ايده اي نداشته باشيم که اکسيژن براي آتش حياتي است و يا اکسيژن اصلا وجود دارد ندانيم که هيدروژن يک عنصر حياتي براي اقيانوس است يا اينکه سديم و کلرين بايد ترکيب شوند تا مزه ي نمکي را بدهند تنها در 200 سال گذشته است که ما مي دانيم يک عنصر چيست اين ماده اي اصلي است که نمي تواند توسط يک واکنش شيميايي شکسته و به يک عنصر ساده تر تبديل شود
يونانيان باستان از سرب,مس ,طلا,نقره آهن,جيوه و قلع چيزهايي مي دانستند ولي براي آنها اينها تنها فلزات بودند آنها متقاعد شده بودند که کل دنيا از خاک,هوا,آتش و آب تشکيل شده است و براي بيش از هزار سال ما راهي براي باز کردن درهاي دنياي طبيعي نداشتيم و هيچ انتخابي به جز اينکه اساس درک خود را از عناصر بر چيزهايي که در اطرافمان مي بينيم بگذاريم، اما در قرن 16 مسائل داشت تغييراتي مي کرد کيمياگران داشتند به ذات مواد اطرافشان رسوخ مي کردند تا فلزات بنيادي را به طلا تبديل کنند و آنها نوشته هاي سري از آزمايش هايشان را با کدهاي مخفي و نمادها پيش خود نگه مي داشتند ،آنها روياي ناميرايي را پيش خود مي ديدند و از شرق دور تا اروپا تا لندن سرداب ها و زيرزمين ها محل پيشرفت محققان کيمياگر بود و کيمياگري وجود داشت که براي اولين بار ايده ي يوناني را که همه چيز از آب,هوا,خاک و آتش درست شده است را به چالش کشيد ،در داستاني که در بازل سوئيس شروع مي شود با فيليپوس تئوفراستوس آئورولوس بومباستوس ون هوهنهيم شروع مي شود که خوشبختانه من ديگه اون اسم رو نمي گم چونکه کنيه ي پاراسلسوس را براي خود انتخاب کرده بود البته پاراسلسوس تنها کيمياگري نبود که به دنبال حل کردن معماهاي ماده باشد,او همچنين يک پزشک و يک جراح بود او همچنين از به چالش کشيدن دين ارتودوکس هاي آن زمانه هم ترسي نداشت در سال 1526 شهر بازل به صنعت چاپش معروف بود و مهم ترين خواسته بعد از چاپ,دکترها به فروبينوس اگر پايش را قطع نکند جانش را از دست خواهد داد پس فروبينوس به دنبال پاراسلوس رفت کسي که مداواي بهداشتي ارتودوکسي زمانه را قبول نداشت او همچنين از ترکيب پزشکي با کيمياگري ترسي نداشت تا دارو و درمان هاي جديدي اختراع کند او درماني ساخت که نه تنها جان فروبينوس را نجات داد بلکه پاراسلوس را به عنوان فردي تندرو شناساند و او يک ايده ي جديدي را پيشنهاد داد و اظهار مي کرد که جهان از سه عنصر تشکيل شده است:نمک,سولفور يا گوگرد و جيوه،پاراسلوس اينها را به عنوان عناصر هسته اي براي درست کردن فلزات و دارو مي ديد او گمان مي کرد نمک زخم ها را بهبود مي بخشد,سولفور قابل احتراق است و جيوه مايع و فرار بود حالا جيوه ماده اي بسيار جالب است و او تنها فلزي است که در دماي اتاق مايع است همچنين به طور قابل توجهي سنگين است تنها اين مقدار کم بسيار بسيار سنگين است ولي من مقدار بيشتري اينجا دارم و اگر سعي کنم و بخواهم بلندش کنم اين به ميز نچسبيده است و 14 برابر آب وزن دارد همچنين سمي است و من دستکشي سه لايه پوشيده ام چون من مي خواهم کاري را انجام دهم که هميشه آرزوي انجام آن را داشتم که فرو کردن دستم در جيوه است احساس بسيار بسيار عجيبي دارد دست من را به سمت بالا هل مي دهد شبيه هيچ مايعي که من مي شناسم نيست با اينکه من يک دستکش سه لايه اي دارم بسيار هم سرد است و مي توانم سرماي آن را احساس کنم و براي اينکه به شما تصوري از عجيب بودن اين ماده بدهم من پيچي استيل دارم بگذاريد ببينيم اگر آن را درون جيوه بگذاريم چه اتفاقي مي افتد ،چون جيوه از استيل بسيار چگالتر است و پيچ شناور مي ماند و جيوه ي نقره اي و آينه مانند يکي از زيباترين و اغفال کننده ترين تمام عناصر است به ندرت در شکل طبيعي يافت مي شود ولي با ضربه زدن به يک صخره ي قرمز به نام شنگرف گدازه ي ذوب شده ي جيوه اي درون آن را آشکار خواهد کرد و مَثَلِ عصباني مثل يک ديوانه(کلاهدوز معني کلمه اي مي شود)هنگامي ابداع شد که کلاه سازان قبلا از جنون جيوه رنج مي بردند و در معدن هاي آمريکاي جنوبي جويندگان طلا زندگي خود را با استفاده از جيوه ي سمي به خطر مي اندازند تا عنصر ديگري را استخراج کنند:طلا ،و شناور بودن در جيوه حرکت آرامي را به چراغ چرخنده ي بعضي از فانوس هاي زمان سلطنت ملکه ويکتوريا مي داد
پاراسلوس سعي اي براي متقاعد کردن تشکيلاتِ دانشگاهی و بقیه عُلَما با ايده اش از سه عنصر جيوه,گوگرد و نمک انجام نداد در حقيقت او به وسيله ي ناديده گرفتن نوشته هاي پزشکي و درست کردن درمان هاي کيمياگري باعث عصبانيت آنها مي شد او براي زمانش بسيار تندرو بود در يک حرکت تماشايي براي نشان دادن اهانتش به مراجع پزشکي او کتاب هاي آنان را سوزاند از جمله آنها کتابِ قانونِ ابنِ سینا بود که در آن زمان مرجع پزشکی به حساب میامد(البته الان دیگه نیست)و او مجبور بود دانشگاه بازل را ترک کند و به آلمان فرار کند جايي که او مي توانست به تمرين خود در پزشکي و کيمياگري ادامه دهد ولي او راه را براي عصر جديدي از تحقيقات هموار کرد در زماني که کيمياگران علاقه ي بيشتري به ساختن طلا نشان مي دادند آنها فلزات را در کوره هايي آتشين حرارت مي دادند آنها مي جوشاندند,تقطير مي کردند و جستجو براي طلا بود که منجر به اولين پيشرفت هاي مهم در جستجو براي کشف عناصر جديد شد براي کيمياگران طلا مثل جام مقدس بود چون آنها باور داشتند طلا خواص روحي,جادويي و حتي پزشکي دارد و طلا ماده ي قدرت و رنگ خورشيد بود و طلا به تاج ها و سکه ها تبديل مي شد و طلا براي هزاران سال پادشاه ها,ملکه ها,کاخ ها و معبد ها را مزين مي کرد؛در مصر باستان تصور مي شده است که طلا پوست خدايان است و براي تمدن اينکاها طلا عَرَقِ خورشيد بود. البته کيمياگران هنوز نمي دانستند که يک عنصر چيست ولي به طور ناخواسته آنها بر روي اين ايده که طلا مي توانست درون مواد ديگر مخفي شده باشد وقتي که آنها اظهار کردند که طلا مي تواند درون بدن انسان پنهان شده باشد دست گذاشتند جسنجوي بي رحم اين شيفتگي به يک کيمياگر اجازه داد تا به اولين شخصي که اعتبار کشف يک عنصر جديد را پيدا کرده است تبديل شود:هنيگ برند، که او به دنبال راهي براي استخراج طلا از بدن بود وقتي که او چيزي که به نظر يک ايده ي هوشمندانه مي آمد به سرش زد يک مايع به رنگ طلا در منبعي فراوان:ادرار، او سال 1669 بود و در زيرزمين تاريک و بدبوي خانه ي هامبورگش، آزمايش هاي گران قيمت کيمياگري برند به سرعت سرمايه ي زن ثروتمندش مارگارتا را مي خورد ولي حالا با فکر اين ادرار,برند باور داشت که او در آستانه ي يک کشف تاريخي قرار دارد او در آستانه ي بازگرداندن نامش و بازگرداندن سرمايه ي خانوادگيش بود تنها چيزي که او نياز داشت 50 سطل ادرار ديگر بود، کاري که برند تلاش مي کرد انجام دهد اين بود که به مرکز ماده دست پيدا کند براي شروع آن را مي جوشانيم تا از دست قسمت هاي غير ضروري خلاص شويم که البته بيشتر آن آب بود يک ويژگي اضافي هم وجود دارد و جاي هيچ تعجبي هم ندارد ولي مقداري بو دارد یک بویِ بسیار وحشتناک و غیرِ قابل تحمل و این نشان میدهد که برند بايد همسايه هاي بسيار صبوري داشته بوده است و من واقعا نمي دانم که زندگي رومانتيک او چه گونه بوده است ولي نمي توانم تصور کنم که او آنقدر مشهور بوده باشد ،من مي توانم بفهمم ادرار به رنگ طلا باشد ولي برند به دنبال توليد طلا بود.چه ارتباطي بين اينها وجود دارد؟ اول از همه براي ما به نظر خيلي خنده دار مي آيد که از چيزي به حال به هم زني يک ضايعه ي دفعي مثل ادرار استفاده کنيم ديد يکي از کيمياگران اين بود که بشر يک جهان کوچک از جهان است(یک جهانِ در مقیاسِ کوچک در این جهان بود) و بنابراين ادرار بايد شامل بعضي از اين نيروهاي حياتي يا نيروي حيات باشد پس به نوعي يک نماد متافيزيکي از حيات؟ قطعا و به همين دليل اين ماده ي قدرت بود و برند تصميم گرفته بود در تلاشش براي طلا ثابت قدم باشد
او ادرار را آنقدر تقطير کرد تا به يک خمير تبديل شد سپس به آن با دمايي بسيار زياد براي چند روز حرارت داد و سرانجام سرانجام دسته هاي دود تکه هاي کوچکي را آشکار کرد که در هوا محو مي شد و یک ماده آتشینی رو از آن استخراج کرد ولي اين ماده هاي آتشين چه بودند؟آن مثل خورشيد طلايي بود ولي درخشان تر از هر شمع قرون وسطايي مي سوخت و خب اين چيزي است که برند از ادرار به دست آورده بود اين طلا نيست اين فسفر است و او فسفر را کشف کرد.برند به طور کاملا اتفاقي يک عنصر جديد که هيچ وقت توسط بشر ديده نشده بود را کشف کرد : فسفرهاي آتشين البته او به دنبال ثروت بود ولي نفهميد که او يک انديشه ي اساسي را از زير خاک در آورده است,که اين عناصر مي توانند درون يک دنياي مخفي پنهان شده باشند ،فسفر از نظر زيست شناسي بسيار بسيار مهم است اگر شما به استخوان هايمان فکر کنيد,آنها به طور برجسته اي از کلسيم هيدوروکسي فسفاته تشکيل شده است مقادير زيادي فسفات در آنجا وجود دارد در DNA ما و در انواع بافت هاي ما وجود دارد و در نتيجه هميشه فسفات در خون ما وجود دارد و مقداري از آن به صورت اضافي به ادرار ما انتقال پيدا مي کند مقداري کمتر از حدود يک گرم در هر ليتر ، فسفر در تمام سلول هاي بدن وجود دارد در داروها استفاده مي شد تا رشد استخوان را بالا ببرد و براي درمان بيماريهايي مثل پوکي استخوان استفاده مي شود صد و پنجاه ميليون تن فسفر هر ساله توليد مي شود فسفات آن به عنوان يک ماده ي غذايي مصرف مي شود و يک عنصر سازنده براي خمير دندان است ولي خوردن 100 ميلي گرم فسفر خالص مي تواند کشنده باشد و حتي قسمت تاريک تري هم دارد در جنگ جهاني دوم فسفر در هزاران بمبي که متفقین بر سر شهر هامبورگ ريخته مي شد استفاده شد یعنی شهري که در آن برند آن را کشف کرده بود،شما مي توانيد با دود شدن آن به آرامي در هوا آن را مشاهده کنيد و اين به ما هشدار مي دهد که اگر ما سريعا به آن واکنشي نشان ندهيم اتفاقاتي براي ما مي افتد البته داغ نیست و انگار سرده وقتی میسوزه و به طورِ درخشانی میدرخشد با اين حال آنقدر سرد است تا نگه داشته شود.برند کشفش را آيسی نوکتا لوکای ناميد یعنی نور سرد شب و برند اميد داشت که آن فسفرها براي او ثروتي به همراه داشته باشد ولي پول او تمام شد و او اسرار کشفش را به قيمت ناچيزي فروخت و بسيار قبل تر از آني که فسفر در بارگاه هاي سلطنتي اروپا خريدار پيدا کند در سال 1677 فسفر به درگاه چارلز دوم رسيد بعد از آن کيمياگر ثروتمند رابرت بويل(پدرِ شیمی مدرن) شاهد جادوي روشني بخش آن بود و تصيم گرفت بر روي خواص آن تحقيق کند که آزمايش ها و مشاهدات جديدي که از آيسي نوکته لوکا به دست آمده است:نيم گرين از ماده ي نوکته لوکاي خشک داريم(یه مقدارِ بسیار ناچیز) باشه و 6 برابر وزن آن گوگرد معمولي به آن اضافه مي کنيم و مي گويد که آنها را در يک تکه کاغذ سفيد تا خرده قرار مي دهيم او آن را با دسته ي چاقو مي ماليد داره و .ما مقدار کمي هم همين الان آتش داريم(برخوردِ آن با کاردک و سطحِ زِبر آن باعث اصطکاک میشود و آن را گرم میکند و آتش میگیرد) و پس ما چيزي را بازسازي کرديم که منادي کبريت(سرِ کبریت) است و او ترکیبِ سرِ کبریت را کشف کرد(ترکیبِ گوگرد و مقدارِ کمی فسفر) بويل عناصر سازنده ي يک کبريت را پيدا کرده بود که اين واقعا از بنياد مسائل را تغيير شکل مي دهد چون شما آتش را تحت کنترل در آورده ايد و صنعتي عظيم که از دل همين يک آزمايش ساده بيرون آمد ولي بويل واقعا علاقه اي به پتانسيل پول سازي فسفر نداشت و تنها مي خواست خواص اين عنصر را درک کند و و اين جايزه ي کافي اي براي او بود(یعنی دانستنِ این خواص برای اون خیلی مهمتر از پول سازی از آن بود) و این کشف باعثِ تغییر عظیمی شد شايد تغييرات آن منجر به ساختِ طلا نشد این آرزوی کیمیاگران نشد ولي يک کيمياگر را تبديل به يک شيميدان مدرن کرد و رابرت بويل صحنه را براي جستجوگران بعدي عناصر آماده کرد و برخلاف اکثر کيمياگران او روش هايش را منتشر کرد و قادر بود ابزاري را که آنها براي باز کردن اسرار ماده نياز دارند را در اختيار آنها بگذارد در کتابش شیمیدان شکاک(کیمیاگرِ شکاک:منظورش علمی کردن کیمیاگری و تبدیل آن از خرافات به علم بود) این کتاب توسط رابرت بويل نوشته شده است.کسي که يکي از بنيانگذاران انجمن سلطنتي لندن بود و اين واقعا يکي از کتاب هايي در نظر گرفته شده است که دلالت از يک انتقال از کيمياگري به شيمي مي کند و بعضي از محققان فکر مي کنند اين اولين کتاب شيمي است و نکته ي ديگر اين که اين کتاب به زبان ساده ي انگليسي نوشته شده است و اين خود يک امر جديد است و شما تنها بايد کتاب بويل را با نوشته هاي رمزي بقيه ي کيمياگران مقايسه کنيد مخصوصاً مرد بزرگ علم آيزاک نيوتون با قدرداني از نوآوريهايش مي توانيم ببينيم که اينجا به زبان لاتين است و همچنين مي توانيم ببينيم که تعدادي نماد کيمياگري براي عناصر شيميايي استفاده شده است اين من را ياد طالع بيني و خط هيروگليف مصري ها مي اندازد و من آن را با بويل مقايسه مي کنم,جايي که او چيزهايي مثل اين مي گويد که او 200 پوند خاک برداشت آن را در يک کوره خشک کرد و آن را در يک مخزن خاکي قرار داد و آن را ذوب کرد او يک فرآيند شيميايي را تشريح مي کند قطعا.چيزي که بويل را مقداري متفاوت مي سازد اين است که او مي خواست مقداري از اسرار شيمياييش براي پيشرفت جامعه ي علمي در ميان بگذارد و بويل کيمياگري را از سايه و رمز و راز بيرون آورد و بر آن نوري تاباند و به عصري عقلاني تبديل کرد(آن را علمی کرد) او روش هاي علمي را در ميان مي گذاشت تا همه ببينند البته کيمياگران بايد از اينکه او رازهاي آنها را بر باد مي داد ترسيده باشند ولي او علاقه اي به کم کردن ارزش کيمياگري نداشت همچنانکه از تجربه ي متافيزيکيش خلاص مي شد و جايگزين کردن آن با يک شيوه ي دقيق علمي عصر جديدي از آزمايش هاي علمي شروع شد، با معاوضه ي بازتر ايده ها طرد سنت به ميان آمد عصري را نويد مي داد که تعاليم يونان باستان دوباره ارزش گذاري شده بود و ديدگاه هاي جديدي معرفي شد که کوپرنيک ايده ي قديمي اي را که مي گفت زمين در مرکز جهان وجود دارد را به چالش کشيد و اظهار کرد که در عوض زمين يکي از چندين عدد سياره اي است که به دور خورشيد مي گردد و وزاليوس نقشه ي بدن انسان را کشيد زمان هيجان انگيز و آزادانه اي(لیبرالی) بود که اروپا از دوران هاي تاريکش بيرون کشيده شد و به عصر استدلال روي آورد ولي چون تنها مردم متفاوت فکر مي کردند لزوما به اين معني نبود که همه چيز را درست درک مي کردند و در حاليکه نسل جديدي از دانشمندان مشتاق بودند تا عناصر جديدي را مطرح کنند تا جايگزين چهار عنصر قديمي شود,اشتياق آنها مانع نشد تا آنها نظريه هايي کاملا اشتباه را قبول نکنند و اينجا بود که علم به يکي از بزرگترين بن بست هاي تاريخ شيمي وارد شد در سال 1667 ,يک سال بعد از آتش سوزي بزرگ لندن بود يکي از بزرگترين شهرهاي اروپا را با خاک يکسان کرد و اسرار آتش جلودار تمامي ذهن ها بود ولي هيچ کس دقيقا نمي دانست که آتش چه بود و چگونه درست مي شد شيميدان آلماني يوهان بِشِر(بِکِر) اظهار مي کرد که قدرت مخرب آتش توسط يک اِتِري وجود به نام اصل آتش(فلوژِستِن) به وجود آمده است که تصور مي شد که آن نه بو دارد و نه رنگ و ماده اي بي مزه و بدون وزن است که باعث مي شود اجسام آتش بگيرند و آنها را از فرم اصليشان کاهش مي دهد، یک چوب در حال سوختن خاکستر توليد مي کند پس چوب بايد از خاکستر,چوب خالص به اضافه ي اصل آتش(فلوژِستِن) ساخته شده باشد و تصور اصل آتش(فلوژِستِن) به نظر مي آيد در قرن 17 بسيار معتبر بوده باشد که جامعه ي علمي را تحليل مي برد آن به عنوان يک حقيقت پذيرفته شده بود و واقعا قابليت ما را براي کشف عناصر بيشتر و کشيدن نقشه از دنياي طبيعي را سست مي کرد يک شيميدان بزرگ که با گازها آزمايشاتي را انجام داده است حتي ادعا کرده که آن را جدا کرده است و او در يک روز هر هفته به مدت 50 سال يک دانشمند نسبتا عجيب به باشگاه شام انجمن سلطنتي آمد تا درباره ي آخرين ايده هاي علمي بحث کند هنري کاونديش به عنوان ثروتمندترين دانشمند توصيف شده است او يک سهام دار اصلي در بانک انگلستان بود و ارتباطاتي سلطنتي داشت ولي در کل آمدن او به يک جمع اجتماعي قابل توجه بود،کاونديش به صورت زيادي خجالتي بود و در انزوايي واقعي زندگي مي کرد و در خانه او اصرار داشت که خدمتکارانش فقط با نوشته با او ارتباط برقرار کنند همکارانش در باشگاه شام مي گفتند که او اغلب بيرون بود و سعي مي کرد تا شهامتش را بازيابد تا دوباره به داخل برگردد و وقتي که با او صحبت مي کردي به جاي اينکه مستقيما به شما نگاه کند به جاي ديگري خيره مي شد برخلاف نشانه هايي که ما آن را امروزه اوتيسم يا درخودماندگي مي شناسيم کاونديش سهم حياتي اي در کشف عناصر ايفا کرد من مي خواهم درباره ي چگونگي آزمايشات کاونديش با گازها تحقيق کنم که به اجازه داد اولين عنصري که گاز بود را پيدا کند، کاونديش يک فلز,زينک يا روي را به يه يک اسيد اضافه کرد و بسيار زود حباب هايي بر روي سطح فلز روي پديدار مي شود و کاونديش اين گاز را جمع کرد و بو و مزه ي هيچ چيزي نمي داد و در حقيقت کاملا نامرئي بود و کاونديش به زودي فهميد که اين يک گاز معمولي نيست و سپس او آن را آتش زد کاونديش نمي دانست که يک عنصر جديد را کشف کرده است و در حقيقت او فکر مي کرد که يک نوع جديد گاز پيدا کرده است که با هوايي که ما نفس مي کشيم متفاوت است او آن را گاز اشتعال پذير ناميد(inflammable air) وو او باور داشت که گاز اشتعال پذيرش بايد اصل آتش(فلوژِستِن) اسرار آميز باشد و آن بي بو,بي مزه,بي رنگ و از همه مهمتر اشتعال زا بود و بايد اصل آتش(فلوژِستِن) مي بود، ولی او اشتباه مي کرد، کاونديش متوجه نشده بود ولي او يک عنصر جديد را جدا کرده بود:هيدروژن،او بر روي خواص جديد گاز جديدش تحقيق کرد و محاسبه کرد که آن 11 بار سبک تر از هوايي که ما نفس مي کشيم است شما مي توانيد ببينيد که چرا کاونديش فکر مي کرد که اين اصل آتش است ولي اين باور به اين معني بود که کاونديش براي کشف هيدروژن در طول عمرش اعتباري دريافت نکرد و نه اينکه او شاهد قدرت کاملش بوده باشد هيدروژن درست بعد از انفجار بزرگ يا مه بانگ در کنار هليوم و ليتيوم توليد شد فراوان ترين و سبک ترين عنصر در جهان است انرژي خورشيد از گداخت هسته اي هيدروژن به دست مي آيد همين اصول در بمب هاي هيدروژني به کار رفته است طبيعت اشتعال پذير هيدروژن زماني مشاهده شد که کشتي هوايي هيدنبورگ زپلين در سال 1937 آتش گرفت و 36 نفر کشته شدند
مثل خيلي از جستجوگران ديگر عناصر کاونديش اهميت کشفش را نفهميد ولي او شاهد چيزي بود که نقشي اساسي در درک ما از دنياي طبيعي بازي مي کند هرباري که او گاز را آتش مي زد يک مايع تازه بر روي سطح شيشه ظاهر مي شد که آب بود حالا اين استنباط هاي فوق العاده اي در سده ي 1700 داشت چون در آن زمان آنها به ايده هاي يونان باستان باور داشتند که آب يک عنصر بود ولي اگر شما بتوانيد از دو ماده ي متشکله ي ديگر آب توليد کنيد آنوقت آن نمي تواند يک عنصر باشد.در حقيقت آب يک ماده ي مرکب است و اين به قلب مفهوم باستاني 4 عنصر حمله مي کرد ،مشاهدات کاونديش مي توانست بنياد عقايد پذيرفته شده را بلرزاند ولي اينطور نشد چون او به وسيله ي اصل آتش(فلوژِستِن) از مسير خارج شده بود و او گمان مي کرد که گازها بايد شامل فرمي از آب باشد که توسط اصل آتش اصلاح شده است و به ذهن او خطور نکرد که آب يک ماده ي مرکب است پس در حاليکه او به نابود کردن معبد 4 عنصر بسيار نزديک شده بود او هنوز نمي توانست آنها را کاملا رد کند پايه هاي آن معبد شل شده بودند و طولي نخواهد کشيد که از هم خواهند پاشيد ولي آب کاونديش نبود که بالاخره نظريه ي قديمي را رد مي کند ،هوا بود،نوزدهمين از چيزي که ما الان به آنها عناصر مي گوييم و تا به حال پيدا شده اند ولي دانشمندان قرن 18 هنوز در تلاش بودند تا بفهمند جهان از چه چيزي درست شده است و انجمن سلطنتي عضوهايش را به کار گماشت تا درباره ي گازهاي نامرئي تحقيق کنند و تا ميانه ي سده ي 1700 سه نوع هوا يا گاز وجود داشت هواي معمولي اي که ما نفس مي کشيم وجود داشت,هواي قابل اشتعال که حالا به عنوان هيدروژن آن را مي شناسيم و هواي اصلاح شده يا دي اکسيد کربن و آزمايش با اين هواها يک تفريح مورد علاقه براي یک آخوند و شيميدان تازه کار به نام جوزف پريستلي بود، پريستلي در کنار يک آبجو سازي زندگي مي کرد و زمان زيادي را در آنجا صرف مي کرد مخصوصا با در نظر گرفتن اينکه او يک کشيش يکتا پرست بود و براي خطابه هاي افراطيش مشهور بود ولي او به خاطر آبجو آنجا نبود پريستلي به گازهايي که در حين فرآيند تقطير ايجاد مي شد علاقه داشت او به آن گاز آبجو مي گفت ولي البته که در آن زمان به هواي اصلاح شده مشهور بود دي اکسيد کربن درون اين خمره توليد مي شود و به دليل اينکه از هوا سنگين تر است سرريز مي شود و شره مي کند ما حالا نمي توانيم آن را ببينيم ولي يک آزمايش که خود پريستلي طراحي کرده بود شامل کاري است که دي اکسيد کربن با اين شعله ي آتش مي کند پس اگر من شعله را اينجا نگه دارم در معرضِ دی اکسید کربن شما مي بينيد که سريعا خاموش مي شود حتي شما مي توانيد رد دود را که مسير گاز را دنبال مي کند ببينيد و پريستلي شيفته ي هواي اصلاح شده بود او آن را با آب قاطي کرد و اولين آب گازدار را اختراع کرد در آن زمان اين مي توانست بذر يک صنعت ميليوني باشد(نوشابه سازی) ولي او درآمدي از آن کسب نکرد در عوض اشتياق پريستلي به علم به دعوتي به خانه ي بوود در ويلت شير منجر شد تا معلم خصوصي کودکان آينده ي نخست وزير لرد شل بورن باشد، پريستلي ثروت شيميدان هاي مقدمتر مثل بويل و کاونديش را نداشت و او از اختراع هايش و نوشته هاي افراطيش درآمد ناچيزي کسب کرده بود و لرد شل بورن به او ثبات مالي پيشنهاد مي کرد و شانس اينکه در عوض آموزش بتواند آزمايش هاي علمي اش را ادامه دهد او به اولين شيميدان حرفه اي و بادرآمد تبديل شد و اينجا بود که او به آزمايش هايش با گازها ادامه داد در اول آگوست سال 1774 او يکي از مهم ترين آزمايش هاي تاريخ شيمي را انجام داد پريستلي مصمم شده بود که اسرار گازها را بگشايد در اين موقعيت او با پودري که او به نام کلسيم اکسيد جيوه دار مي شناخت شروع کرد یعنی اکسید جيوه او آن را درون يک لوله ي آزمايشگاهي گذاشت تا هر گازي را که در هنگام حرارت دادن پس مي دهد را جمع کند سپس لوله ي آزمايشگاهي را با جيوه پر کرد که اين عمل گاز را گير مي اندازد اتفاقي که مي افتد اين است که گازي توليد مي شود که جيوه را به سمت پايين هل مي دهد اتفاقي که در حقيقت در اينجا مي افتد اين است که اين پودر اکسيد جيوه به دو ماده ي مرکبش شکسته شده است حالا من مي خواهم ببينم پريستلي چه گازي را توليد کرده است اگر من اين تکه چوب را بگيرم و فوتش کنم يک خاکه زغال نيمسوز درخشنده دارم دوباره آتش مي گيرد حالا ما مي دانيم که پريستلي اکسيژن را پيدا کرده است ولي چون او به ايده ي اصل آتش(فلوژِستِن) اعتقاد داشت او فکر مي کرد که تکه چوب اصل آتش(فلوژِستِن) به هواي جديد وارد مي کند و آتش مي گيرد او نتيجه گرفت که هوايش بايد بدون اصل آتش(فلوژِستِن) بوده باشد پس او آن را هواي بدون اصل آتش ناميد البته آزمايشات پريستلي با هواي جديدش همينجا متوقف نمي شود و در حقيقت آنها عجيب تر مي شوند و او يک موش را درون يک محفظه ي مهر و موم شده با هواي جديدش گذاشت و توقع داشت که تنها 15 دقيقه زنده بماند در عوض بعد از نيم ساعت او آن را سالم و زنده پيدا کرد او سپس سعي کرد خودش آن را نفس بکشد و ياداشت کند "من خيال کردم که بعد از مدتي سينه ام سبک و راحت شده است چه کسي مي تواند بگويد ولي در اين زمان اين هواي خالص احتمال دارد تبديل به شئ اي شيک و اعياني بشود تنها دو موش و من فرصت نفس کشيدن از آن را داشته ايم" و چيزي که پريستلي نمي دانست اين بود که همه فرصت نفس کشيدن از آن را داشته اند، اکسيژن سومين عنصر فراوان در جهان است و حدود نصف وزن بدن انسان را شامل مي شود،در منفي 183 درجه ي سلسيوس به يک مايع آبي کمرنگ تبديل مي شود و ذوب کردن فولاد بيش از نصف اکسيژن توليد شده ي تجاري را مصرف مي کند همچنين در سوخت موشک استفاده مي شود حدود 21 درصد هوا از اکسيژن تشکيل شده است که اگر چند درصد کمتر شود ما نمي توانيم نفس بکشيم و اگر چند درصد بيشتر باشد هر ماده ي زيستي آتش مي گيرد و از کنترل خارج مي شود
یداو آنها را به چهار دسته تقسيم کرده است.چهار طبقه براي عناصراو نمي دانست که يک عنصر را جدا کرده است او هنوز در قيد عقايدش نسبت به اصل آتش(فلوژستن) بود ولي مسير او قرار بود با يک رويا تغيير کند که او هم داشت درباره ي گاز ها و هواها فکر مي کرد. در اکتبر سال 1774 پريستلي با يک باني خير به نام لرد شل بورن در يک تور بزرگ اروپايي شريک شد آنها به سمت پاريس رفتند جايي که آنها دعوت شده بودند تا با برجسته ترين دانشمندان کشور غذا بخورند اين بايد يک مناسبتي براي پريستلي مثل مرگ بر زمين بوده باشد يکي از مهمانان دانشمند ستاره شناس فرانسوي آنتوني لاويزير(آنتوان لاوازیه) بود.تا سن 28 سالگي او کاملا به عضويت آکادمي علمي فرانسه انتخاب شده بود اين مرد فوق العاده بود او همه چيز از معدن شناسي کوه هاي پيرنه تا مشخص کردن بهترين سايت ها براي کشتارگاه ها در پاريس منتشر کرد و لاويزير تنها يک عضو از يک نخبگان علمي تازه به وجود آمده نبود بلکه يک تحصيلدار مالياتي و يک عضو بسيار ثروتمند طبقه ي سرمايه دار بود و او تصميم گرفته بود که اسرار دنياي طبيعي را بگشايد هنگامي که لاويزير و پريستلي همديگر را سر شام ديدند درباره ي شيمي صحبت کردند و صحبت سريعا به کشف جديد پريستلي کشيده شد:هواي بدون اصل آتش(فلوژستن)،لاويزير با توطئه او را به جزئيات داستان کشاند و پريستلي او را شنونده اي بادقت يافت چون او همه چيز راجع به آزمايشش را به او گفت لاويزير و پريستلي مثل چاک و چيز بودند، لاويزير مجهز ترين آزمايشگاه اروپا را داشت اما پريستلي در يک آزمايشگاه موقتي کار مي کرد با تجهيزاتي که سرهم کرده بود،لاويزير قبل و بعد از هر واکنش وزن مي کرد,اندازه گيري مي کرد دوباره وزن مي کرد و با دقت حساب مي کرد و او از اين روش براي تحقيق درباره ي اسرار بزرگ اصل آتش استفاده کرد پيشرفت لاويزير هنگامي به دست آمد که او توجه متعصبانه اش به جزئيات را به وزن ماده ها قبل از و بعد از حرارت دادنشان تغيير داد او در ابتدا يک فلز را که در اين مورد قلع بود با دقت بسيار زياد وزن کرد حرارت دادن به قلع و دوباره وزن کردن آن يک مشکل کوچک را با نظريه ي اصل آتش نمايان کرد اگر هنگامي که يک ماده حرارت داده مي شود و اصل آتش از آن خارج مي شود,پس بايد وزن کمتري پيدا کند ولی وزنِ آن بیشتر هم شد که اين تقريبا 4 گرم بيشتر از زماني است که حرارت نداده شده بود اينجا بود که بينشي به لاويزير خطور کرد شايد هنگامي که به يک ماده حرارت مي دهيم,اصل آتش از آن خارج نمي شود در عوض شايد نوعي هوا را به خود جذب مي کند اين مسئله اين افزايش را توضيح خواهد داد ولي اگر اين درست باشد چه چيزي اضافه مي شد؟ تازه بعد از صحبت هايش با پريستلي بود که لاويزير تصميم گرفت آزمايش پريستلي را برعکس تکرار کند او مقداري جيوه را درون يک محفظه ي مهر و موم شده حرارت داد تا اينکه تبديل به اکسيد جيوه شد که همان ماده اي است که پريستلي در آزمايشش از آن استفاده کرده بود او ميزان هوايي را که توسط جيوه در هنگامي که حرارت داده شده بود را اندازه گرفت سپس او اکسيد جيوه را حرارت داد و مشاهده کرد که مقدار هوايي که آزاد مي شود دقيقا همان مقداري از هوا است که توسط جيوه در هنگام حرارت ديده شدن جذب شده مي باشد پس او تشخيص داد که چيزي در هوا توسط جيوه گرفته شده است تا اکسيد جيوه را درست کند و همان گاز آزاد شده است او شهامت اين را داشت که نتيجه بگيرد اين گاز هيچ ارتباطي با اصل آتش ندارد در حقيقت آن يک عنصر جديد بود لاويزير آن را اکسيژن ناميد پس به يمن آزمايش پريستلي,لاويزير حقيقت را از بحثي پرت که شيمي را براي يک قرن مختل کرده بود دريافت بالاخره لاويزير نشان داد که اصل آتش وجود ندارد لاويزير شيمي را از اسارت اصل آتش نجات داد ،باقي مانده ي ديد جهاني قرون وسطايي. و او پيشگام يک روش علمي شد و مي توانست پيشرفت هاي با سرعتي در کشيدن نقشه ي عناصر انجام دهد ولي با عصبانيت پريستلي,لاويزير ادعا کرد که اکسيژن را کشف کرده است چون او آن را به عنوان يک عنصر جديد شناساند تلاش براي حل کردن اينکه چه کسي بايد افتخار نصبيش شود ثابت کرد که به يک تجارت آشفته شده است يک جنگ تلخ از کلمات و اعتبارها رابطه ي بين فرانسه و انگليس را خراب کرد پريستلي عصباني بود که لاويزير کشف او را دزديده است و او منظور داشت چون آزمايشات لاويزير بر روي اکسيژن قبل از اينکه او پريستلي را ببيند کامل نبود شايد لاويزير اکسيژن را کشف نکرده باشد ولي او بود که اهميت آن را تشخيص داده بود و اين لاويزير است و نه پريستلي ،کسي که به عنوان پدر شيمي شناخته شده است و کشف اکسيژن هرگونه جاي پاي عقيده ي يوناني از 4 عنصر را نابود کرد آب از اکسيژن و هيدروژن درست شده بود و خاک و هوا از درهمي از عناصر درست شده بودند و آتش,خب,اون اصلا يک عنصر نبود و شيمي به عصر جديدي کشيده شده بود ،عصري بود که شيميدان ها ماده را جدا مي کردند و کشف هاي بزرگي انجام مي دادند تنها براي درک اينکه جهان ما از چه چيزي درست شده است ولي هنوز دستورالعملي به نظر نمي آيد وجود داشته باشد هر منطقي براي يافته هايشان تنها عناصري تصادفي اطراف چشم انداز شيميايي ظاهر مي شد و لاويزير اولين دانشمندي بود که يک عنصر را تعريف کرد «ماده اي که نمي تواند توسط توانايي هاي شيميايي تجزيه شود» و او مي خواست ليستي نهايي از تمام عناصر را طراحي کند حالا 33 عدد جاي 4 تاي قديمي را گرفتند و آنها را به چهار دسته تقسيم کرده است.چهار طبقه براي عناصر
گازها,غير فلزات,فلزات و خاک ها شما مي توانيد ببينيد که او ميان گازها هيدروژن و اکسيژن را قرار داده است او کاملا همه چيز را درک نکرده است من مي بينم که او اينجا آرسنيک و آنتيموان را بين فلزاتش قرار داده است امروزه آنها به عنوان فلزات در نظر گرفته نمي شوند ولي حتي جالب تر اينکه او لومير يا نور را دارد و کالري و گرما را در ميان عناصر گازها ليست کرده است البته که ما امروزه مي دانيم نور و گرما انرژي خالص هستند ولي جدا از اين اشتباهات اين يک جهشي عظيم در شيمي بود اين يک موفقيت اوليه بود که شايد دستورالعملي ديگر براي عناصر وجود دارد يک الگوي بزرگ براي ساختار سازنده ي جهان ما و لاويزير همينجا توقف نکرد او سيستمي براي طبقه بندي اکتشافات شيميدان هاي ديگر درست کرد و تصميم گرفت زبان شيمي را تغيير شکل دهد او انقلابي در واژگان علمي را شروع کرد و زيبايي و شاعرانه بودن را با دقت عوض کرد پس هواي بدون اصل آتش تبديل به اکسيژن شد ،زعفران مريخي سخت تبديل به اکسيد آهن شد عرق(جوهر) گوگرد تبديل به اسيد سولفوريک شد و پشم فيلسوفانه به اکسيد روي تبديل شد در نهايت يک زبان جهاني براي تشخيص عناصر به وجود آمد شايد اين باعث ناراحتي است که بعضي از اين اسم هاي نامتعارف عوض شدند ولي با روشي که من منطق لاويزير را تحسين مي کنم او انقلابي در شيمي به وجود آورد ولي انقلاب هاي ديگر در راه بودند در سال 1789 انقلاب فرانسه عواقب وحشتناکي براي هم لاويزير و هم براي رقيبش پريستلي داشت در انگليس همدردي پريستلي براي شورش توجه اي ناخوشايند براي او به دست آورد چيزهايي در سال 1791 به سر آمد وقتي که يک جمعيت عصباني ترسيده بودند که انقلاب راهش را به انگليس باز کند خانه ي جديد او را گرفتند و با خاک يکسان کردند به يمن يک هشدار,پريستلي بدون آسيبي فرار کرد ولي تصميم گرفت به آمريکا فرار کند لاويزير آنقدر خوش شانس نبود برخلاف کارهاي دولتيش لاويزير و 28 نفر ديگر از تحصيلداران مالياتي دستگير شدند و به خاطر هم پيمان شدن در برابر مردم فرانسه گناه کار شناخته شدند او همان روز در 9 مي سال 1794 به له پلاس د با رولوشين آورده شد و در 35 دقيقه همگي آنها اعدام شدند ،روز بعد رياضيدان فرانسوي جوسف لگرينج(لاگرانژ) گفت "براي آنها يک لحظه طول کشيد تا سر آنها را قطع کنند ولي 100 سال بايد بگذرد تا کسي مثل آنها ديده شود" لاويزير ميراثي خارق العاده از خود باقي گذاشت او عقايد قديمي را خارج کرد و آن را با روشي تجربي جايگزين کرد هيچ راه برگشتي وجود نداشت آزمايش ها حالا مي توانستند تندروترين ايده ها را ثابت يا رد کنند ولي هنوز دانشمندان متقاعد شده بودند که اکثر عناصر بايد آن بيرون باشند و نااميدانه به دنبال راه هاي جديدي براي نمايان ساختن آنها بودند ماده هنوز اساسا غير قابل نفوذ بود و نيرويي قدرتمند و خطرناک را صرف مي کند تا يک روش جديد از جدا کردن آنها پيدا کنند هوفري ديوي وارد مي شود,يک دانشمند کاريزماتيک کورنوالي کسي که بارها توجهات را به خطر انداخته است او پرفسور شيمي در موسسه ي سلطنتي لندن بود در 6 اکتبر سال 1807 ديوي در زيرزمينش مشغول به کار بود جايي که او خدمتکاران خانه اش را مجبور کرد يک آزمايشگاه بسازند او با مقداري نمک بلورين به نام پتاس محرق کار مي کرد لاويزير قادر نبود آن را بشکند و نتيجه گرفت که آن يک عنصر است ولي ديوي متقاعد نشده بود او مشکوک شده بود که پتاس از بيش از يک عنصر تشکيل شده است ولي اهميتي نداشت که مردم چقدر تلاش مي کردند,پتاس آنها را شکست مي داد به نظر نمي رسيد که روشي وجود داشته باشد که شيمي بتواند شکسته شود حالا ديوي يک ايده ي جديد داشت اولين باطري الکتريکي اخيرا اختراع شده است بسيار ساده بود.رديف هاي ورقه هاي فلزي و مقواهاي نازک در آب نمک غوطه ور شد ولي اولين جريان يکنواخت جهان را توليد کرد من مي خواهم از همان اصول استفاده کنم تا تلاش کنم الکتريسيته درست کنم من يک سکه ي مسي دارم که به يک واشر از جنس روي از طريق يک سيم مسي وصل است و اگر من به اندازه ي کافي از اين شيشه هاي شراب که به هم وصل شده اند داشته باشم که تنها با آب نمک پر شده اند.سپس من مي توانم يک جريان درست کنم حالا اگر من سکه ي مسي را در يک طرف با يک لامپ وصل کنم با واشر از جنس روي که در طرف ديگر قرار دارد من الکتريسيته درست کرده ام.لامپ روشن مي شود من با استفاده از ليوان هايي که با آب نمک پر شده اند و دو فلز متفاوت الکتريسيته درست کردم اکثر شيميدان هاي آن زمان فکر مي کردند تاثير آن بايد ربطي به فلزهاي متفاوت داشته باشد ولي ديوي باور داشت که دليل عميق تري وجود دارد اين يک واکنش شيميايي بود که باعث جريان يکنواخت مي شود ولي اگر اين مورد باشد آنوقت شايد عکس آن درست باشد و يک جريان يکنواخت مي تواند باعث يک واکنش شيميايي شود ديوي تصميم گرفت اين را بفهمد اولين کاري که ما قرار است انجام دهيم ذوب کردن پتاس است آن نقطه ي ذوب نسبتا پاييني دارد که به اين معني است که ما مي توانيم با يک چراغ بونزن و يک چراغ جوشکاري آن را ذوب کنيم خب شما مي توانيد مستقيما شاهد درخشيدن تشکيل مايع باشيد ذوب آن به مخزن برمي گردد بطور استثنايي.اگر بر روي ما بپاچد سريعا باعث نقص و کوري بي درنگ مي شود در يک حالت جامد به اندازه ي کافي بد است ولي در حالت ذوب شده بسيار خطرناک است پس تصور آزمايشگاه ديوي بسيار ترسناک است آدم ها انگشت ها و چشمان خود را از دست مي دادند و ناقص مي شدند؟ از بعضي لحاظ بله عصري معصومانه بود او در لباس و کرواتش,بدون عينک آنجا ايستاده بود علم اينطوري بود.همگي آنها پيش قدم بودند و فراموش نکن,ديوي نمي دانست او به دنبال چه چيزي است او نمي دانست به دنبال يک فلز بسيار واکنش پذير است که در حقيقت در هوا آتش مي گيرد پس خطري دوبل وجود داشت اينجا يک باتري اتومبيل مدرن وجود دارد 12 ولت فراهم مي کند که براي آزمايش ما کافي مي باشد و ما الکترودهاي کربن و چند هادي پرشي داريم پس ما همه آماده ي جدا کردن پتاس هستيم ما فقط نمي دانيم اگر اين را بگذاريم چه اتفاقي مي افتد جريان هاي يکنواخت از پتاس ذوب شده مي گذرند و يک واکنش شيميايي غير قابل پيش بيني و فرار درست مي کنند جدا کردن ذرات شارژ شده ي الکتريکي در پتاس ولي آيا انقدر کافي است تا آن را جدا کنيم؟ تمام رنگش تغيير کرده است الکترودها به خاطر محيط خورنده اش مصرف شد اوه نگاه کن.اينجاست.اوه اون درخشش صورتي؟ بله.اينجا بود پتاسيم توليد مي شود.و بي درنگ واکنش نشان مي دهد اين پتاسيم بر روي سطح است که به سرعت در اکسيژن مي سوزد اين يکي ديگست.نگاه کن.بله داره واکنش نشان ميده مثل يک کبريت صورتي کوچک که بر روي سطح مي پرد دقيقا و آن نوع از صدا تقريبا مثل يک شعله ي کبريت,پتاسيم سوزان است و اين دقيقا چيزي است که او ديد.درست آنجا و بعد از آن يک شعله ي بنفش زيبا جايي که بقيه شکست خوردند,ديوي موفق شد او پتاس را به بنيادي ترين عناصر سازنده اش تبديل کرد و عنصري را که هيچ وقت قبلا نديده بود از آن بيرون کشيد:پتاسيم من نمي توانم هيجاني را که ديوي احساس کرد را تصور کنم او داشت اين عنصر جديد را براي اولين بار کشف مي کرد هيچ کس در جهان آن را نديده بود دستيار او نتيجه گرفت هنگامي که او کشفش را انجام داد ديوي يک رقص سريع دور آزمايشگاه کرد، پتاسيم اين يک فلز نرم و نقره اي است که مي تواند مثل يک پنير بريده شود براي يک دقيقه مثل يک فولاد سوسو مي زد.سپس در هوا تاريک مي شود و پتاسيم براي حيات انساني ضروري است بدن ما به يک محموله ي دائمي نياز دارد تا ماهيچه ها و کليه ها کار کنند همچنين به انتقال پالس هاي عصبي کمک مي کند ولي يک قاتل هم هست يک دوز زياد از کلرايد پتاسيم مي تواند باعث يک حمله ي قلبي مرگبار شود هنگامي که پتاسيم آب را لمس کند به صورت انفجاري واکنش نشان مي دهد و هيدروژن آزاد مي کند و پتاس باقي مي گذارد ولي فراواني آن مثل يک نمک در آب دريا است براي هوفري ديوي انقدر کار داشت که آن را از طبيعت بيرون بکشد و آن را مرئي کند به نظر مي رسيد ديوي قادر است به ژرفاي بيشتري در جهان عناصر رسوخ کند بيشتر از آني که لاويزير تصور مي کرد ولي پتاسيم تازه آغاز کار بود در زماني به موقع ديوي 6 عنصر جديد به ليست لاويزير اضافه کرد و تاييد کرد که ماده هايي مثل کلر و يد هم عنصر هستند او يک شخص مستقل در دنياي شيمي بود بدون ترس و حتي در صورت آزمايش هاي خطرناک,بي باک براي او خطر جزئي از قلمرو بود و احتمالا با استنشاق هاي همين مواد شيميايي در طول مسير زندگيش بود که عوارض آنها را گرفت او در مي سال 1829 در سن 50 سالگي درگذشت تلاش او براي دانش,براي حفر کردن رازهاي دنياي طبيعي احتمالا به قيمت جانش تمام شده است ولي قدمي که او براي پيشرفت علمي برداشت بي اندازه است تا زمان مرگ ديوي ايده ي عناصر کاملا برقرار شده بود پنجاه و پنج عدد از ساختار سازنده ي سياره ي ما شناسايي شده بود و جهان يک علم جديد داشت:شيمی