وجود چیه؟
سوالات ساده سختترینها برای جواب دادن هستند.«یک چیز چیه؟» و «اتفاقات چرا به وقوع میپیوندند؟» و «چرا به این صورت رخ میدهند؟».بیایید گام به گام جلو برویم.«شما از چه چیزی ساخته شدهاید؟».خب شما مادهاید،ساخته شده از مولکولهایی که خودشان از اتمها ساختهشدند و آنها هم از ذرات بنیادی ولی اگر ذرات بنیادی کوچکترین چیزهایی هستند که وجود دارند آنها از چه ساخته شدند؟برای جواب دادن به یک سوال ساده بیاید که ساده شروع کنیم.فرض کنید دنیا را کاملاً پاک کردیم از همه مادهها و ضدمادهها،تشعشعات و ذرات و هرچیزی.حالا بیاید نگاه نزدیکتری به هیچ مطلق بیندازیم."فضایِ خالی چیست؟" آیا همان است که خلاء مینامیم؟ در آن هیچ اتمی و هیچ مادهای وجود ندارد.هیچ.اما آیا واقعاً آنقدر خالی است؟ هیچ قطعههای سازنده همهچیز را به ما میدهد.به یک معنا فضای خالی(هیچ) خیلی شبیه به یک اقیانوس وسیع آرام است،وقتی هیچ اتفاقی نمیافتد،آب بسیار ساکن است اما یک نسیمِ قوی میتواند موجهای قابل توجهی را ایجاد کند.دنیای ما هم که خیلی شبیه این کار میکند.این اقیانوسها همهجا هستند و فیزیکدانها آنها را میدان مینامند.ممکن است برای شما تازه و غریب باشد اما به تشعشع به عنوان یک نمونه فکر کنید.با برانگیختن چیزی که بعنوان میدان الکترومغناطیسی شناخته میشود یک پیچش کوچک ایجاد و به ذرههایی منجر میشود که ما آنها را فوتون مینامیم.ذرهای که تشعشعی را حمل میکند که ما بعنوان نور درک میکنیم.و اینها تنها مربوط به نور نیست و هرذرهای در جهان اینگونه ساخته شده است.برای هر ذرهای از ماده میدانی منحصربهفرد با قوانین مخصوص وجود دارد.بعنوان مثال علاوه بر میدانهای الکترومغناطیسی،میدانهای الکترونی در همهجای جهان وجود دارند.روی هم رفته،میدانهای جهان ما میتوانند 17 نوع ذره را تولید کنند که میتوان به سه دسته تقسیمبندی کرد:1-لپتون2-کوارک3-بوزونها.لپتونها شامل الکترون و همچنین پسرعموهایش میون و تاو میشوند و هرکدام نیوترینوی خود را دارند،بعدی کوارکها هستند،خانوادهی هستهای ذرات و آنها همیشه بصورت بههم چسبیده در گروهها و جفتها یافت میشوند و پروتونها و نوترونها را تشکیل میدهند و آنها هسته اتمها را و در کل الکترونها و کوارکها ذرات ماده هستند و آنها همه چیزهایی را که میبینید را تشکیل میدهند.هوایی که تنفس میکنید و خورشیدی که شما را گرم میکنید و کاغذ و قلم خودتان و همه چیزهایی که وجود دارن.اما چیزها(موجودات) فقط وجود ندارند بلکه کارهایی هم میکنند.از یک نگاه فلسفی ویژگیهای یک چیز(موجود) به اندازهی وجود داشتنشیای بخشی از آن چیز هستند.از اینجاست که بوزونها و میدانهایی که آنها را میسازند وارد داستان میشوند.همانطوری که کوارکها و لپتونها توسط میدانهای ماده ساخته شده،بوزونها توسط میدانهای نیرو بوجود میآیند.ما هر قانون جهان را یک نیرو مینامیم و تا حالا چهار نیروی بنیادی کشف شده است 1-الکترومغناطیس2-جاذبه3-نیروی هستهای قوی4-نیروی هستهای ضعیف و این نیروها کتاب قوانین بازیای هستند که در آن مهرهها "ذرات" و بازی "جهان" است و آنها هستند که به ذرات میگویند که چکار میتوانند بکنند و چگونه.فیل مورب حرکت میکند،ذرات بدون جرم با سرعتِ نور حرکت میکنند.اسب میتواند بپرد،جاذبه جذب میکند و نیروها قوانینی برای چگونگی تعامل ذرات هستند و درنهایت تبدیل به قوانینی میشوند که توضیح میدهد چگونه و با چه چینشی ذرات کنار هم جمع میشوند و چیزهای بزرگی را تشکیل میدهند که ما میبینیم.جاذبه فقط قانون چرخش بهدور خورشید یا افتادن سیبها از درخت نیست و بعنوان یک قانون میگوید که مادهها همدیگر را جذب میکنند و سیارات و ستارگان را میسازند و الکترومغناطیس فقط قانون جذب و دفع آهنرباها یا جریان الکتریکی در لامپ نیست بلکه قانون حاکم بر تمام بمبهای هستهای و ساخت هر مولکولی میباشد. نیروها و ذرات باهم مثل قطعات لِگوی وجود هستند.بوزونها مانند پیامرسانهایی هستند که ذرات ماده برای اینکه بههم بگویند چطور باید حرکت کنند از آنها استفاده میکنند.هر ذره تابع مجموعه مشخصی از این قوانین است که در تعامل با سایر ذرات به کار میبندد.برای مثال کوارکها میتوانند از طریق نیروی الکترومغناطیسی و نیروی هستهای قوی با یکدیگر تعامل داشته باشند اما الکترونها از نیروی قوی استفاده نمیکنند و فقط از نیروی الکترومغناطیس استفاده میکنند.کوارکها از بوزونهای نیروی قوی برای پیامرسانی جاذبهی هستهای قوی بین خودشان استفاده میکنند.اما پروتونهایی که تشکیل میدهند ذرات الکترومغناطیسی یا فوتونها را با الکترونها تبادل میکنند و بنابراین کوارکها در هسته اتم گیر میافتند در حالی که الکترونها بخاطر جاذبه الکتریکی در مجاورت باقی میماند و اینگونه اتمها تشکیل میشوند.اگرچه جهان پر است از پدیدههای درهم و برهم مانند حیات،سوپرنواها و کامپیوترها که از بیرون بسیار پیچیده به نظر میرسند.اگر شما به اندازهی کافی روی هرچیزی دقت کنید و ریزبین باشید در نهایت به 17 نوع ذره میرسید که از میدانهای مربوطه پدیدار شدند و در حال انجام یک بازی با 4 قانون هستند و خلاصه اینکه در بنیادیترین شکلی که ما الان میشناسیم چیزها(موجودات) اینگونهاند.فیزیکدانها این تئوری را مدل استاندارد ذرات بنیادی مینامند و شما در اصل چیزی نیستید جز آشفتگیهایی در یک اقیانوس که محرکِ آن انرژی بوده و توسط نیروهایی که قوانین جهان را تشکیل میدهند هدایت میشوند.
ماده و انرژی تاریک
ماده آنطوری که ما آن را میشناسیم؛اتمها،ستارهها و کهکشانها و درختان و سنگها و ما.این ماده کمتر از 5 درصد از جهان شناخته شده را تشکیل میدهد که حدود 25 درصد مادهی تاریک است و 70 درصد انرژی تاریک و هردو نامرئی هستند.این یکجورایی عجیب است چون که نشان میدهد که همه چیزهایی که ما تجربه میکنیم تنها جزئی خیلی کوچک از واقعیت است اما بدتر هم میشود چون ما واقعاً هیچ سرنخی نداریم که ماده تاریک و انرژی تاریک چیست یا چگونه کار میکنند اما بسیار مطمئن هستیم که آنها وجود دارند.پس ما چه میدانیم؟ماده تاریک چیزیست که باعث میشه کهکشانها وجود داشته باشند.وقتی که حساب کردیم که چرا جهان به شکلی که هست ساختار یافته به سرعت مشخص شد که ماده معمولی به اندازه کافی وجود ندارد،جاذبهی مادهی قابل مشاهده به اندازه کافی قوی نیست که تشکیل کهکشانها و ساختارهای پیچیده را بدهد و ستارگان به احتمال زیاد در همه جا پراکنده میشدند و کهکشانها شکل نمیگرفتند. بنابراین ما میدانیم که چیز دیگری در داخل و اطراف آنها وجود دارد،چیزی که نور را ساطع یا منعکس نمیکند،چیزی تاریک.اما علاوه بر این اگر قادر به محاسبهی مادهی تاریک باشیم میتوانیم آن را یکجورایی ببینیم چون مکانهایی که غلظت بالایی از ماده تاریک دارند نور را در کنارشان خم میکنند بنابراین میدانیم که چیزی وجود دارد که با جاذبه در تعامل است(روی جاذبه تاثیر میگذارد و اثر آن را ما بصورت جاذبه میبینیم) و در حال حاضر درباره اینکه انرژی تاریک چه چیزی نیست ایدههای بیشتری داریم تا اینکه چه چیزی هست.ما میدانیم که ماده تاریک فقط ابرهایی از ماده عادی بدون ستارهها نیستند زیرا آن مواد ذراتی را منتشر میکنند که میتوانیم شناسایی کنیم.ماده تاریک ضد ماده نیست زیرا ضدماده هنگام واکنش با ماده معمولی اشعه گاما منحصربهفردی را ایجاد میکند و ماده تاریک همچنین از حفرههای سیاه تشکیل نشده است.چیزهای بسیار فشردهای که به صورت وحشیانهای بر محیط اطرافشان اثر میگذارند در حالی که به نظر میرسد که ماده تاریک در تمام نقاط پراکنده شده و در اصل ما فقط سه چیز را به طور یقینی میدانیم:1-چیزی آن بیرون است.2-با جاذبه تعامل دارد3-مقدار زیادی از آن وجود دارد.ماده تاریک احتمالاً از یک ذره عجیب و غریب پیچیده ساخته شده که با روشی که ما انتظار داریم با نور و ماده تعامل ندارد اما در حال حاضر ما فقط نمیدانیم.اما انرژی تاریک حتی عجیبتر و مرموزتر است،ما نمیتوانیم آن را تشخیص دهیم،نمیتوانیم آن را اندازهگیری کنیم و ببینیم اما ما اثرات آن را بسیار واضح میبینیم.در سال 1929 ادوین هابل بررسی کرد که چگونه طول موج نور ساطع شده توسط کهکشانهای دوردست با حرکت در فضا به سمت طیف سرخ الکترومغناطیسی تغییر میکند و او دریافت که کهکشانهای کمنورتر و دورتر میزان زیادی از تغییر رنگ قرمز را نشان میدهند اما کهکشانهای نزدیکتر نه خیلی و هابل تشخیص داد که این به این دلیل است که جهان در حال گسترش است.تغییر قرمز(انتقال به سرخ) رخ میدهد زیرا طول موج نور با بزرگ شدن جهان کشیده میشود.اکتشافات جدید نشان دادهاند که گسترش جهان در حال تسریع است.پیش از آن تصور میشد که کِشِشِ جاذبه باعث کاهش سرعت گسترش یا در جایی حتی عقبنشینی و فروپاشی در خود میکند،فضا با گسترش،خصوصیات خود را تغییر نمیدهد فقط تعداد بیشتری از آن وجود دارد،کهکشانها به طور مدام و در همه جا ایجاد میشوند،کهکشانها خوشههای بستهی محکم از چیزی هستند که توسط جاذبه کنار هم نگهداشته شدند بنابراین ما این گسترش را در زندگی روزمره خودمان تجربه نمیکنیم اما ما آن را در همهجا پیرامون خود میبینیم،هرجا فضای خالی در جهان باشد هر ثانیه انرژی تاریک بیشتری شکل میگیرد و بنابراین به نظر میرسه انرژی تاریک نوعی انرژی ذاتی برای فضای خالی است،انرژی که از هرچیز دیگری که میدانیم قویتر است و با گذشت زمان قویتر میشود،فضای خالی انرژی بیشتری از همهی چیزهای دیگر جهان ترکیبشده دارد و خب ما چندین ایده در مورد اینکه انرژی تاریک چه چیزی ممکن است باشد داریم.یک ایده این است که انرژی تاریک یک چیز نیست بلکه فقط یک خاصیت فضا است،فضای خالی(خلاء) "هیچچیز"(عدم) نیست بلکه انرژی خاص خود را دارد،این میتواند فضای بیشتری ایجاد کند و کاملاً فعال باشد بنابراین با گسترش جهان ممکن است که فضای بیشتر و بیشتری برای پر کردن شکافها پدید آید و این منجر به گسترش سریعتر جهان شود.این ایده نزدیک به ایدهای است که آینشتاین در 1917 از مفهوم ثابت کیهانی ارائه داد،نیرویی که با نیروی جاذبه مقابله میکند،تنها مشکل این است که وقتی که سعی کردیم که مقدار این انرژی را محاسبه کنیم نتیجه آنقدر اشتباه و عجیب بود که فقط منجر به افزودن سردگمی شد.ایده دیگر این است که فضای خالی در واقع پر از ذرات موقت و مجازی است که به طور خودبهخودی و مداوم از «هیچچیز» شکل میگیرد و سپس دوباره ناپدید به هیچچیز میشود(از عدم بوجود میاد و سپس نابود میشه(معدوم میشه)) ،انرژی که آن ذرات را تشکیل میدهد میتواند انرژی تاریک باشد. و ایده دیگر اینکه شاید انرژی تاریک نوعی ناشناخته از سیال یا میدان انرژی پویا باشد که به کل جهان نفوذ میکند اما به نوعی تاثیر متضاد بر روی جهان نسبت به انرژی و ماده معمولی دارد اما اگر وجود داشته باشد نمیدانیم چگونه و کجا یا چطور میتوانیم آن را تشخیص دهیم،بنابراین هنوز سوالات زیادی برای جواب دادن وجود دارد،نظریههای ما در مورد مادهی تاریک و انرژی تاریک هنوز هم همین است،نظریهها از یک طرف به نوعی ناامیدکننده است و از طرف دیگر این مرزِ علم است که آن را بسیار هیجان انگیز میکند و این به ما نشان میدهد که مهم نیست چقدر احساس میکنیم که در راس چیزها هستیم ما هنوز بیشتر میمونهایی همراه با تلفن هوشمندیم در یک جزیره بسیار کوچک شکننده در فضا که به آسمان نگاه میکند و تعجب میکند که جهان چگونه کار میکند که یعنی چیزهای زیادی برای یادگیری وجود دارد.
نظریه ریسمان
ماهیت واقعی کیهان چیست؟ برای جواب این سوال انسانها داستانهایی را برای توصیف جهان ساختند،ما داستانهایمان را آزمایش میکنیم و یاد میگیریم که کدام را نگه داشته و کدام را دور بریزیم اما هرچه بیشتر یاد میگیریم داستانهایمان پیچیدهتر و عجیبتر میشوند و بعضی از آنها بهقدری پیچیدهاند که جِداً سخت است بدانیم واقعاً در مورد چه چیزی هستند مثل نظریه ریسمان.یک داستان مشهور،بحثبرانگیز و فهم نشده در مورد ماهیت همهچیز.چرا آن را ساختیم و آیا صحیح است؟یا ایدهای است که باید درو بندازیم؟برای فهم ماهیت حقیقی واقعیت به چیزها به دقت نگاه کردیم و شگفت زده شدیم،مناظر حیرتانگیز در غبار،باغ وحشهای موجودات عجیب و غریب،رباتهای پروتئینی پیچیده همه تشکیل شده از ساختارهای مولکولیِ که خود از بیشمار چیزهای کوچکتر ساخته شدند:اتمها.گمان میکردیم که اتم آخرین سطح واقعیت است تا زمانی که آنها را سخت به هم کوبیدیم و چیزهایی را کشف کردیم که دیگه قابل تقسیم نبودن:ذرات بنیادی.ولی سپس دچار مشکلی شدیم.آنها به قدری کوچکاند که نمیتوانیم آنها را ببینیم.بیاندیشید:دیدن چیست؟برای دیدن چیزی ما به نور نیاز داریم.یک موج الکترومغناطیسی و این موج به سطح شیء اصابت میکند و بازتاب شده و به چشمان شما برمیگرده.این موج اطلاعاتی از شیء را حمل میکند که مغزِ شما با استفاده از آن تصویری میسازد پس بدون تعامل و برهمکنش با چیزی شما نمیتوانید آن را ببینید،مشاهده، لمسکردن است،یک فرایند فعال و نه منفعل.در مورد اکثر چیزها این اشکالی پیش نمیاورد ولی ذرات بنیادی بسیار بسیار کوچکاند،به قدری کوچک که امواج الکترومغناطیسی که برای دیدن استفاده میکنیم برای لمسشان بسیار بزرگاند،نور قابل مشاهده تنها از رویشان عبور میکند.ما میتوانیم این مشکل را با تلاش برای ساخت امواج الکترومغناطیسی با طول موجهای بسیار کوچکتر حل کنیم ولی در فیزیک کوانتومی طول موجهای کوچکتر یعنی انرژی بیشتر.بنابراین وقتی که ذرهای را با طول موجی که بسیار پرانرژی است لمس کنیم به آن لگد میزنیم،با نگاه کردن به ذره آن را تغییر میدهیم،در فیزیک کوانتومی ما نمیتوانیم مکان یک ذره و حرکت آن را با دقت مطلق بدانیم و این حقیقت آنقدر مهم است که برای خودنامی دارد یعنی اصل عدم قطعیت هایزنبرگ، پایه تمام فیزیک کوانتومی پس یک ذره چه شکلی داره؟ماهیتش چیست؟نمیدانیم.اگر با دقت بسیار نگاه کنیم میتوانیم یک فضای کروی اثرگذاری را ببینیم ولی نه خود ذرات را و فقط میدانیم که وجود دارند ولی اگر مسئله این است چگونه میتوانیم هیچ کار علمی با آنها انجام دهیم؟ما کاری را کردیم که انسانها مرتباً انجام میدهند و داستان جدیدی را ابداع نمودیم،یک قصه ریاضیاتی،داستان ذرهای نقطهای و تصمیم گرفتیم که فرض کنیم یک ذره نقطهای در فضاست،هر الکترون نقطهای است با بار الکتریکی و جرمی معین که همه آنها غیرقابل تمایز از هم هستند.به این روش فیزیکدانان توانستند آنها را تعریف کنند و تمام برهمکنشهایشان را محاسبه کنند،این رویکرد را در نظریهی میدانهای کوانتومی میتوان دقیق کرد و بسیاری از مسائل را حل کرده است،تمام مدلهای استاندارد فیزیک ذرات برپایه آن ایجاد شده و چیزهای بسیاری را به خوبی پیشبینی میکند.برای مثال بعضی خصوصیات کوانتومی الکترون با این میزان صحت اندازهگیری شدند(میزان خطایشان این مقدار است):0.00000000000002 درصد.پس در حالی که ذرات در واقعیت نقطه نیستند،بافرض گرفتن آنکه نقطه باشند،تصویر بسیار خوبی از کیهان بدستمان میدهد و این ایده نه تنها علم را پیشرفت داد بلکه به بسیاری از تکنولوژیهایی که هرروز استفاده میکنیم هم منجر شد،ولی یک مشکل بزرگ هست:جاذبه.در مکانیک کوانتومی تمام نیروهای فیزیکی با ذرات خاصی حمل میشوند مثلاً الکترومغناطیس با فوتون.ولی مطابق نظریهی نسبیت عام آینشتاین جاذبه نیرویی مثل سایر نیروها در کیهان نیست،اگر کیهان یک نمایش باشد ذرات بازیگرانش هستند ولی جاذبه صحنه است به بیان ساده جاذبه یک نظریهی هندسی است،هندسهی خود فضا-زمان،برای فاصلههایی که باید با دقت مطلق توصیف شوند و از آنجایی که هیچ راهی برای اندازهگیری دقیق چیزها در دنیای کوانتومی وجود ندارد داستان جاذبه ما با داستان فیزیک کوانتومی همخوانی ندارد.وقتی فیزیکدانان تلاش کردند تا جاذبه را با اختراع یک ذره جدید به داستان اضافه کنند ریاضیاتشان فروپاشید و این یک مشکل بزرگ است.اگر میتوانستیم جاذبه را با فیزیک کوانتومی و مدل استاندارد پیوند دهیم آنوقت ما نظریه همهچیز(M) را داشتیم.پس انسانهای خیلی باهوشی داستان جدیدی را سرهم کردند،آنها پرسیدند:چه چیزی از یک نقطه پیچیدهتر است؟یک خط.یک خط یا ریسمان.نظریه ریسمان متولد شد،چیزی که نظریهی ریسمان را بسیار پرشکوه میکند این است که ذرات بنیادی بسیار زیادی با بعنوان حالات مختلف لرزشهای ریسمان توصیف میکند،درست همانطور که لرزشهای مختلف سیم ویولون نُتهای مختلفی را ایجاد میکند،یک ریسمان میتواند که ذرات مختلفی را ایجاد کند که مهمتر از همه جاذبه را هم در بر میگیرد؛نظریه ریسمان این امیدواری را داد که تمام نیروهای اساسی کیهان را یکی کند.این منجر به هیجان و سروصدای زیادی شد و به نظریه بالقوه همهچیز ارتقا پیدا کرد اما متاسفانه نظریه ریسمان با محدودیتهای زیادی همراه است:بخش اعظم ریاضیاتی که یک نظریهی ریسمان سازگار را تشکیل میدهد در یک کیهان با سه بُعد فضایی و یک بُعد زمانی کار نمیکند(کیهان ما).نظریه ریسمان به 10 بُعد نیاز دارد تا عمل کند و از این رو دانشمندان نظریه ریسمان محاسباتشان را در کیهانهای مدل انجام دادند و سپس سعی کردند که از شر 6 بُعد اضافی خلاص شوند و کیهان خودمان را توصیف کنند ولی تا حالا که کسی موفق نشده و هیچ پیشبینی از نظریه ریسمان در آزمایشی محقق نشده است پس نظریه ریسمان ماهیت کیهان را آشکار نکرد و میتوان ادعا کرد که از این منظر نظریه ریسمان کاملاً بیفایده است،علم تماماً دربارهی آزمایشها و پیشبینیهاست و اگر نتوانیم اینها را انجام دهیم چرا با ریسمانها خودمان را اذیت کنیم؟کاملاً به این بستگی دارد که چطور از آن استفاده کنیم.فیزیک برپایهی ریاضیات است و 2+2=4 است و این صحیح است بدون توجه به اینکه چه احساسی درباره آن دارید و ریاضیات نظریه ریسمان کار میکند و برای همین است که نظریه ریسمان همچنان مفید است.تصور کنید که میخواهید یک کشتی تفریحی بسازید ولی تنها طرحهایی برای یک قایق کوچک پارویی دارید.تفاوتهای زیادی وجود دارد:موتور،مواد و مقیاس ولی هردو چیز یکسانی هستند،چیزهایی که شناور میشوند،پس با مطالعه طرحهای قایقهای پارویی ممکن است نهایتاً چیزی در مورد اینکه چطور یک کشتی تفریحی بسازید یاد بگیرید.با نظریه ریسمان میتوانیم به سوالاتی در مورد جاذبه کوانتومی جواب بدهیم که دههها برای فیزیکدانان معما بوده مثل اینکه چطور حفرههای سیاه کار میکنند یا پارادوکس اطلاعات.نظریه ریسمان ممکن است ما را به جهت صحیح هدایت کند وقتی به این صورت نگاه کنیم.نظریه ریسمان میتواند به ابزاری ارزشمند برای فیزیکدانان نظری تبدیل شود و به آنها کمک کند جنبههای جدیدی از جهان کوانتومی و ریاضیاتی زیبا را کشف کنند. پس شاید داستان نظریه ریسمان نظریه همهچیز نیست ولی درست مثل داستان ذرههای نقطهای ممکن است داستان بسیار مفیدی باشد،ما هنوز نمیدانیم ماهیت واقعیت چیست ولی به داستانسرایی ادامه خواهیم داد تا تلاش کنیم و بفهمیم تا اینکه یک روز امیدواریم آن را بفهمیم.شاید تعجب کنید ولی تعجب نکنید و اساساً ما در علم همین کار را میکنیم.قوانین علمی در اصل قانون خود طبیعت نیستند در اصل قوانینی هستند که ما انسانها آنها را ساختیم و قانون خود طبیعت نیست.برای همین است که زمانی که نظریهای بهتر بتواند یک پدیده و پدیدهها را توضیح دهد،ما آن تئوریها و مدلهای قبلی را کنار میگذاریم و یا محدود میکنیم و در کل علم سه قاعده دارد و همین قواعد آن بود که در پیشرفت فهم ما از طبیعت موثر بوده 1-شواهد را دنبال کن و ببین که تو را کجا میبرد 2-اگر کسی نظریهای داد همواره باید دو نفر باشند که یکی تلاش برای رد آن کند و دیگری تلاش برای اثبات آن بکند 3-قاضی نهایی برای اثبات حقیقت،آزمایش است.و در کل علم به ما یاد میدهد که چگونه به دنیای اطراف خود نگاه کنیم و سعی کنیم که آن را توضیح بدهیم و برای درک آن ما متوسل به داستانهایی شدیم و برای خودمان یکسری قصههایی ساختیم و با آن خودمان را سرگرم میکردیم و هدف ما هم در اصل این بود که بتوانیم جهان خودمان را درک کنیم و تا الان این را متوجه شدیم که اجسام اطراف ما همه از اتمهای مختلف تشکیل شدند که 92 عنصر طبیعی است و البته اتمها از الکترونها و نوترونها و پروتونها ساخته شدهاند که آن دو نیز از ذرات کوارک ساخته شدند و 4 نیروی جاذبه و الکترومغناطیس و هستهای قوی و ضعیف بر آنها حاکم است و بعد همین هم فقط نیست بلکه جهان ما فقط مادهی معمولی نیست و بخش مهمی از آن اصلاً از ماده معمولی نیست و بیش از 95 درصد جهان اصلاً قابل مشاهده نیست و تاریک است و بسیاری از این جهان قابل مشاهده ما در اصل گاز هیدروژن است و ما اینطوری فهمیدیم که براساس محاسبات و یکسری مشاهدات ماده تاریک و انرژی تاریک وجود دارد.ماده تاریک 25 درصد و انرژی تاریک 70 درصد جهان مادی است و ماده تاریک را ما از اثر جاذبه آن و نحوه آرایش کهکشانها دیدیم و انرژی تاریک را از طریق دیدن افزایش سرعت گسترش جهان که یک چیزی پس داره سرعت گسترش کائنات را زیاد میکند و ما نمیدانیم که چه چیزی است و البته در مورد اینکه نظریه ریسمان که سعی میکند توضیحی باشد برای ناسازگاری دوتئوری علمی مکانیک کوانتومی و نظریه نسبیت عام آینشتاین که سعی میکند که برای جاذبه یک توضیح کوانتومی ارائه دهد که البته تا الان موفقیتی کسب نشده اما به نظر میرسد که نظریه ریسمان به ما یک سرنخهایی را در مورد یک نظریهی بهتر برای این مهم میدهد و از نظر ریاضی قابل توجه است.
منبع: براساس ترجمه سه ویدیو از چنل یوتیوب کورزگزگت
what is the dark matter and Dark Energy?
String Theory Explained – What is The True Nature of Reality?