حباب
حباب
خواندن ۸ دقیقه·۱۹ روز پیش

فیلمساز مولف کیه؟ توضیح به زبان ساده و خودمونی!!

شاید یک روز دلتون بخواد که توی تعطیلات آخر هفته‌تون یه فیلم ببینین که خستگی این هفته‌تون در بره. ولی شما فیلمباز نیستین و جز چندتا فیلم کمدی چیزی ندیدین. پس می‌رین و سرچ‌ می‌کنین و تصمیم بگیرین یک فیلم از یک کارگردان معروف ببینین. یه چیزی مثل پالپ فیکشن. ولی در نهایت خوشتون نمیاد چون با معیار‌های شما جور درنمیاد. ولی چرا پس اینقدر معروفه؟

واکنش شما نسبت به فیلم مذکور:)
واکنش شما نسبت به فیلم مذکور:)

شاید اولش براتون عجیب باشه. بعضی فیلما شاید مورد علاقه‌ی مردم نباشن ولی فیلمباز‌ها و منتقدا خودشون رو براشون قیمه قیمه می‌کنن. چرا این اتفاق میفته؟ خب باید بگم بعضی از این فیلما می‌رن‌ تو دسته‌ی سینمای مولف. (با فیلم کالت فرق داره.‌ حالا توضیح می‌دیم کالت هم چیه.) حالا اصلا سینمای مولف چیه؟ این یک توضیح جامع حساب می‌شه:

مولف: کارگردانی که نفوذ شخصی و کنترل هنری‌اش بر فیلم‌هایش آنقدر عظیم و پررنگ است که می‌توانیم او را مولف آن آثار به حساب آوریم و مجموعه فیلم‌هایش را در کنار هم، کلیت واجد مضمون‌ها یا تکنیک‌های مشترک در نظر بگیریم که سبک یا دیدگاهی فردی را به نمایش می‌گذارند.

«درک تئوری فیلم» جلد دوم- روث داوتی و کریستین اترینگتون رایت

یک سوال ساده می‌خوام بپرسم، به نظر شما فیلم مال کیه؟ هر کی نظری داره و دلایل خودش رو هم داره. ولی خب تئوری مولف کارگردان رو آفریننده‌ی فیلم‌ می‌دونه. به تئوری مولف بابت اینکه فقط کارگردان رو مولف یک فیلم می‌دونه، در حالی که فیلم یک کار گروهی خیلی بزرگه، اعتراضات زیادی شده. مخصوصا از طرف فیلمنامه‌نویس‌ها. ولی خب به هر حال، احتمالا شما هم دیده باشین فیلم‌هایی که صرفا به خاطر کارگردانشون معروفن. به احتمال زیاد اون فیلم‌ها هم می‌رن‌ توی قالب سینمای مولف. کارگردان‌هایی مثل تارکوفسکی، تیم برتون، آلفرد هیچکاک یا حتی کریستوفر نولان.

یه کلیشه‌ای ازین کارگردانا وجود داره. معمولا اون‌ها رو هنرمند‌های فقیری تصور می‌کنن که با بدبختی فیلم می‌سازن اونم فقط به خاطر دل خودشون! تا یه حدی هم اشتباه نیست. اکثر کارگردان‌های مولف برای تامین بودجه فیلم‌هاشون به مشکل می‌خورن. چون استودیوها خلاقیت اون‌ها رو قبول نمی‌کنن. خیلی از فیلم‌های این کارگردان‌ها اونقدر گیشه‌پسند نبوده. بعضی از کارگردان‌های معروف حتی بعد از شهرت هم فیلم‌هایی ساختن که تبدیل شدن به بمب گیشه؛ مثل فیلم tenet نولان یا psycho آلفرد هیچکاک. (برخلاف چیزی که فکر می‌کنین، بمب گیشه اصلا چیز خوبی نیست. بمب گیشه یعنی فیلم پرخرجی که فروش کمی داشته.)

کارگردان‌های مولف معمولا خلاق هستن، و قوانین مرسوم فیلمسازی رو می‌شکنن و قوانین جدید خودشون رو ابداع می‌کنن. احتمالا مهم‌ترین دلیلی که فیلمباز ها به سمتشون جذب می‌شن و عامه مردم نه، همین خلاقیته! خلاقیت باعث می‌شه مردم گیج بشن و فیلم رو متوجه نشن. عامه مردم می‌خوان یه فیلم ببینن که حالشون خوب بشه و براشون مهم نیست که کلیشه‌ای باشه یا نه. ولی فیلمباز‌هایی که کلی فیلم می‌بینن و یکسری سوژه‌ها و داستان‌ها مدام براشون تکرار شده با دیدن خلاقیت به وجد میان!

توصیه می‌کنم این رو بخونین: (مال من نیست.)

https://virgool.io/pluscriticism/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%D8%A8%D8%A7%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%AE%D9%88%D8%A8-%DA%A9%D9%86%D8%AF-v7g7lrz1qo6c



برای فهمیدن این که یه کارگردان مولفه یا نه، یه سری معیار نسبی وجود داره که می‌شه باهاشون حدس زد که کارگردان مولفه یا نه.

مولف ها روی ساخت فیلمشون کنترل دارن!

اکثر کارگردان‌های مولف، تا جایی که می‌تونستن اکثر کارها رو خودشون شخصا انجام می‌دادن و روی روند ساخت فیلم نظارت کامل داشتن.

مثل هیچکاک که خودش فیلم‌هاش رو تدوین می‌کرد. خیلیاشون فیلمنامه‌هاشون رو خودشون می‌نوشتن. بعضی‌ها هم با یک تیم مشخص کار می‌کنن. مثلا کریستوفر نولان برای موسیقی فیلمش اکثر اوقات با هانس زیمر کار می‌کنه. تیم برتون با دنی الفمن و قس علی هذا.

اون‌ها کار‌های اقتباسی هم می‌سازن، ولی هر جا که لازم باشه دست می‌برن توی داستان!

مثل کاری که هایائو میازاکی با قلعه متحرک هاول کرد. پایان داستان و یکسری اتفاقات داستان رو عوض کرد تا به شکل و سبک میازاکی‌طور خودش دربیاد! گاهی اوقات نتیجه کار اون فیلم خیلی خوب در میاد ولی نویسنده‌ای که کتاب منبع اقتباس رو نوشته ازش راضی نیست. چون نتیجه‌ی نهایی اون فیلم زمین تا آسمون با کتابشون فرق داره. مثل «استفن کینگ» بابت فیلم the shining کوبریک، یا «استانیسلاو لم» از فیلم solaris تارکوفسکی. «لم» می‌گفت تارکوفسکی خیلی روی جنبه‌های روانشناختی و فلسفی تمرکز کرده و به جای سولاریس, فیلم جنایت و مکافات رو ساخته! (منبع)

اون‌ها خلاقیت به خرج می‌دن!

یکی از ویژگی‌های کارگردان‌های مولف خلاقیته. اون‌ها تکنیک‌های مختص به خودشون رو ابداع می‌کنن و بعضی وقت‌ها این تکنیک‌ها فراگیر می‌شن و گاهی اوقات هم مختص به همون کارگردان می‌مونن. برای مثال، «دالی زوم» که به زوم هیچکاکی هم معروفه.

زوم‌ هیچکاکی یا Dolly zoom - این برای نمونه‌ست و زوم‌ هیچکاکی برای اولین بار توی فیلم vertigo استفاده شد نه این فیلم:)
زوم‌ هیچکاکی یا Dolly zoom - این برای نمونه‌ست و زوم‌ هیچکاکی برای اولین بار توی فیلم vertigo استفاده شد نه این فیلم:)


و akira slide. یکی از سکانس‌های انیمه آکیرا که شاید شبیهش رو زیاد دیده باشیم اما نمی‌دونستیم اولین بار این مدل سکانس کجا استفاده شده!

 Akira slide
Akira slide

توصیه می‌کنم در مورد آکیرا این پست رو بخونین: (باز هم مال من نیست:))

https://virgool.io/dobodi/%DA%86%D9%80%DA%AF%D9%80%D9%88%D9%86%D9%80%D9%87-%D8%A2%DA%A9%D9%80%DB%8C%D9%80%D8%B1%D8%A7-%D8%AF%D9%86%D9%80%DB%8C%D9%80%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%8E%D9%86%D9%80%DB%8C%D9%80%D9%85%D9%80%D9%87-%D8%B1%D8%A7-%D9%85%D9%80%D8%AA%D9%80%D8%AD%D9%80%D9%88%D9%91%D9%84-%DA%A9%D9%80%D8%B1%D8%AF-vnz42kuvbyqo


کارگردان‌های مولف ویژگی‌های تکرار شونده دارن.

یکی از چیز‌هایی که در مورد کارگردان‌های مولف مشترکه، شخصی بودن کارهاشونه. فیلم‌ها و سوژه‌هاشون به شدت از شخصیت و عقاید خودشون سرچشمه می‌گیره و به عقاید بیننده‌ها و مدیرای استودیو‌ها اهمیتی نمی‌دن. مثل کوئنتین تارانتینو که گفته بود من فیلم‌ها رو برای خودم می‌سازم. بقیه فقط دعوت شدن! (منبع)

حالا این شخصی بودن کارهاشون با یکسری ویژگی‌های تکرارشونده توی کارهاشون نمود پیدا می‌کنه. مثلا والدین تیم برتون وقتی اون بچه بوده از هم جدا شدن؛ اون از سن کم تنها و پیش مادربزرگش زندگی می‌کرده. و این به شکل «تنها موندن در کودکی» در خیلی از فیلم‌هاش نمود پیدا کرده. حتی به ظاهر کاراکترهای فیلم‌های تیم برتون هم نگاه کنین شباهت‌هایی با خودش پیدا می‌کنین. مثل موهای شلخته و بهم ریخته‌ی تیم برتون و بعضی کاراکتر‌هاش مثل ادوارد دست قیچی یا سویینی تاد!

تنبلیم اومد یه عکس تر تمیز درست کنم:)
تنبلیم اومد یه عکس تر تمیز درست کنم:)

در مورد این تیپیکال شدن کارگردان‌های مولف، هیچکاک یه نقل قول معروفی داره. اون می‌گفت که من یه کارگردان کلیشه شده هستم. حتی اگه سیندرلا رو می‌ساختم مردم بلافاصله توی کالسکه‌ش دنبال جنازه می‌گشتن!

اگه توی آثار هر کارگردانی بگردین یکسری ویژگی مشترک پیدا می‌کنین. مثل مسائل مربوط به سفر در زمان که مکررا توی آثار نولان تکرار شده، جنگ داخلی اسپانیا توی آثار گیرمو دل تورو یا کاتولیسیسم توی فیلم‌های اسکورسیزی.

توی پرانتز: حالا کاتولیسیسم توی فیلم‌های اسکورسیزی که بخوره تو سرش، دارم یه کتاب می‌خونم به اسم سکوت از شوساکو اندو. چون که در مورد ایمان و مسیحیته اسکورسیزی روش مقدمه نوشته:)


به عنوان پاورقی یه چیزی باید بگم. این که شما از یک فیلم معروف و به اصطلاح شاهکار خوشتون نمیاد لزوما دلیل نمی‌شه که سلیقه‌ی شما مزخرف باشه. مثلا الآن اگه هر کی بگه که از فیلم ۲۰۰۱ استنلی کوبریک خوشش نیاد، سریع بهش انگ بدسلیقه و بی‌اطلاع بودن می‌زنن. ولی خب حتی تارکوفسکی هم که کارگردان بزرگ و معروفیه از این فیلم خوشش نیومد. می‌گفت کوبریک بیش از حد روی جلوه‌های ویژه تمرکز کرده. البته خب اگه این فیلم رو با هم‌دوره‌ای‌های خودش مقایسه کنین متوجه می‌شین از لحاظ جلوه‌های بصری چه شاهکاریه لامصب:))

ولی خب به طور کلی، برای فهمیدن چنین فیلم‌هایی هم باید حوصله داشته باشین، هم باید فیلمباز باشین که راحتتر بتونین خلاقیت‌های سینمای مولف رو‌ درک کنین.

کل چیزی در موردش بلد بودم همین بود. عزت زیاد!



چیز‌هایی که ممکنه با تئوری مولف مربوط باشن:

اولین چیزی که خیلی به تئوری مولف مربوطه، تئوری «مرگ مولف» عه. یجورایی آنتی‌تز تئوری مولف محسوب می‌شه. اگه بخوایم به طور خلاصه بگیم که نظریه‌ی مرگ مولف چیه، باید بگیم «رولان بارت» می‌گفت که منتقد‌ها بیش از حد روی شخصیت مولف تمرکز کردن؛ ولی چیزی که این وسط از همه مهم‌تره افکار مخاطبه نه افکار مولف! باید مولف برای اثر هنریش هر چی که لازمه رو بریزه وسط . این ضروریه که مخاطب بدون رجوع کردن به افکار مولف بتونه اون اثر رو بفهمه. اگه یک اثر هنری برای فهمیده شدن نیاز داشته باشه که مولفش روش توضیحی ارائه کنه، این نشونه ضعف اون اثر هنریه.


و فیلم کالت (cult) که شاید خیلی وقتا با آثار کارگردان‌های مولف اشتباه بشه.

فیلم کالت فیلمی است که به دلیلی غیرمرتبط با جنبه‌ی هنری اثر، طرفدارانی افراطی و پروپاقرص پیدا می‌کند. فیلم‌های کالت به طور معمول نامتعارف، اغراق‌آمیز، تکان‌دهنده و دارای شخصیت‌های تک‌بعدی و خط داستانی عجیب هستند.
گرایش‌های سینما - رونالد برگان
بلید رانر (blade runner) - ۱۹۸۲
بلید رانر (blade runner) - ۱۹۸۲


فیلم‌های کالت یکسری فیلم‌هایی هستن که یا عاشقشون می‌شین و یا هم ازشون متنفر می‌شین. حد وسط وجود نداره. فیلم‌هایی که به زبان طعنه می‌گن که اونقدر بد بودن که تبدیل شدن به شاهکار:) فیلم‌های کالت خلاف جریان اصلی سینما ساخته می‌شن. مثلا توی زمانی که فیلم‌های حادثه‌ای جیمز کامرونی افتاده رو مد، یکی بیاد یه فیلم درام با خط زمانی درهم ریخته‌ای بسازه. تعجبی نداره که اکثر این فیلما تبدیل می‌شن به بمب‌های گیشه ولی خب همون تعداد کم طرفداری که داره به شدت دوآتیشه و افراطی هستن. البته بعضی فیلم‌ها کالت حساب می‌شن ولی حتی در زمان خودشون موفقیت تجاری بودن. مثل فیلم 2001: a space Odyssey استنلی کوبریک.



پ.ن: تا حد امکان سعی کردم با تحقیق این پست رو بنویسم و چیزی از خودم در نیارم. ولی خب بعضی چیزا که قبلا خونده بودم رو اینجا نوشتم ولی چون اسم کتابش یادم نیومد منبع نزدم.

پ‌.ن ۲: من دانشجوی کارگردانی نیستم و هیچ دوره‌ای هم ندیدم. طبیعیه که توی متنم یه تعدادی غلط داشته باشم. اگه غلطی در این موارد دیدین یا چیزی جا افتاده بود، خوشحال می‌شم بهم اطلاع بدین. من هم ازتون یاد می‌گیرم:)

پ.ن ۳: خوشحال می‌شم بهم فیلم معرفی کنین:)

تیم برتونمارتین اسکورسیزی
دیوانگی هم عالمی دارد ... -علاقه‌مند به نویسندگی، کتاب، موسیقی و انیمه. دانشجوی ادبیات. معلم آینده...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید