این کتاب شما را به میدان جنگ می برد...
کتاب در قالب مصاحبه و خاطرات زنان و دختران مبارز در جنگ جهانی دوم، در ارتش سرخ شوروی است. خاطرات آنقدر عجیب و باورنکردنی است که خواننده کتاب را میخکوب می کند.
درباره ی نویسنده کتاب، خانم سوتلانا الکسیویچ باید گفت که اولین نویسنده تاریخ است که به خاطر نوشته هایش در ژانر مستند نگاری جایزه ی ادبی نوبل را از آن خود کرده است. نکته مهم دیگری که وجود دارد این است که نویسنده این کتاب فوق العاده یک زن است که باعث افتخار همه ما زنان است.
و اما نظر من به عنوان یک کتاب خوان کوچک درباره کتاب فوق العاده" جنگ چهره زنانه ندارد".
می توانم لقب سیاه ترین کتابی که تا به امروز خوانده ام را به کتاب جنگ چهره زنانه ندارد بدهم. کتابی که در عین سیاهی و دردناک بودن، کشش خوبی داشت.
موضوع کتاب زنانی است که در جنگ جهانی دوم در ارتش سرخ شوروی می جنگیدند. روزهایی به غایت وحشتناک برای زنان و دخترانی که برای حفظ و دفاع از وطن باید برخلاف روحیات لطیف و دخترانه خود، می کشتند و می جنگیدند.
فداکاری و عزم راسخ این زنان ستودنی و قابل ستایش است ولی چیزی که بخش عمده ی کتاب به آن پرداخته است چهره ی سیاه و کثیف جنگ است و مطالعه همین کتاب برای تنفر شما از جنگ کافی است.
جایی که مادری برای نجات همرزمان خود مجبور می شود نوزاد خود را از بین ببرد. آیا بعد از تمام شدن جنگ این مادر اگر زنده بماند اصلا می تواند زندگی کند؟
دخترانی که برای عضویت در ارتش باید از موهای بلند و زیبای خود می گذشتند و لباس های مردانه و پوتین هایی که حتی اندازه آن ها هم نبود بپوشند، سلاح هایی که بیشتر اوقات از خود این دختران بزرگ تر و سنگین تر بود را حمل کنند. صدماتی جبران ناپذیری که تا سال های سال روح این زنان را آزار می داده.
اثرات جنگ روی این دختران به حدی بود که بعد از اتمام جنگ و برگشتن به خانه هایشان، حتی مادرانشان آن ها را نمی شناختند. انگار که این دختران در میدان جنگ بزرگ شدند و رشد کردند.
نکته ای که توجه من را به خود جلب کرد این بود که با وجود تمام سختی های جنگ و صدمات جبران ناپذیر آن ولی باز هم تقریبا هیچ یک از این دختران از رفتن به جبهه و مبارزه برای وطن خود ابراز پشیمانی نمی کنند. فقط از نادیده گرفته شدن و به فراموشی سپرده شدن فداکاری های زنان و دختران در دوران جنگ ناراحت و عصبی هستند. از اینکه بعد از اتمام جنگ دیگر کسی به این قشر از جامعه اهمیتی نمی دهد و حتی گاهی اوقات وجودشان انکار می شود. جای تاسف دارد.
بریده ای از کتاب"ما خسته شده بودیم از متنفر بودن.از تیر اندازی.چه قدر دلمون می خواست بریم خونه!مهم نیست، بدون پدر و مادر. فقط بریم. خونه چیزیه که از آدم هایی که توش زندگی می کنن بزرگتره،خونه چیزیه که... هر آدمی باید خونه داشته باشه"
کتابی که من خواندم؛
کتاب جنگ چهره زنانه ندارد
نوشته سوتلانا الکسیویچ
ترجمه از روسی عبدالمجید احمدی
نشر چشمه
نسخه الکترونیک از اپلیکیشن طاقچه