Asra.p
Asra.p
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

دمی در دنیای خیال


بالاخره آن شنبه رسید . همان شنبه ای که مدت ها به انتظارش مینشینی تابیاید و کارت را شروع کنی. نوشتن همیشه تلاطم درونم را به آرامش بدل میکرد و هدف سال گذشته ام این بود که بنویسم . در یک وبلاگ یک چیز بنویسم حال هرچه میخواهد باشد. اما پیوسته و مداوم باشد . هدف دوم با خواندن کتاب تولستوی و مبل بنفش شکل گرفت. خواندن روزی یک کتاب به مدت یک سال ایده اصلی کتاب بود که ماه ها به خودم میگفتم چرا که نه . من میتوانم .و امروز اولین روز است. اگر خدابخواهد امروز با یک تیر دونشان میزنم .
قوانین : 1-هرروز یک کتاب بخوانم.
2-کتاب موردنظر زیر سیصد صفحه باشد.
3- بعد خواندن آن برداشت آن را اینجا میگذارم.

«گام اول:پاستیل های بنفش»

نوشتن درباره این کتاب کمی سخت است. ابتدای خواندن آن گمان کردم که مخاطب جوان این کتاب را درک نخواهد کرد چون کتابی ست از دریچه نگاه کودکان و نوجوانان و برای آنان نوشته شده. اما اندکی بعد از صفحه 40 به بعد به اشتباه خود پی بردم. این کودک درون ماست که این کتاب را درک خواهد کرد ، حتی اگر آن هم نباشد احساسات مارا به دنیای خیال این کتاب دعوت میکند . پس اصلا نگران نباشید . اگر از ژانر فانتزی لذت میبرید و از حقایق نمی هراسید این کتاب توصیه میشود.

شخصیت جکسون و خواهر کوچکترش مرا به یاد علی و زهرا در بچه های آسمان انداخت .آنجا که جکسون به رابین میگوید همه چیز درست میشود گویا علی بود که به زهرا میگفت من حتما آن کفش را میبرم .من حتما دوم میشم.این مسئولیت سنگین دوشخصیت کتاب و فیلم نماینگر شخصیت حمایتگر فرزند بزرگ خانواده را نشان میدهد. کودکانی که با آنکه کودک اند اما با مشکلات بزرگ دست و پنجه نرم میکنند و بی آنکه ابراز کنند در دنیا تاریک نکرانی های بزرگسالانشان اسیرند و از آن اطلاع دارند. آنان میبینند و میشنوند بی آنکه پدر و مادر بدانند.


جکسون عاشق حقیقت است و از دیوانگی میترسد . عاشق واقعیت ها و نظریات علمی. واقعیت درباره وقایع علمی و حیوانات و نه واقعیت مشکلات ولی به ناچار با آن همراه میشود.در بخشی از کتاب میخوانیم:«آنجا بود که فهمیدم آدم ها همیشه دوست ندارند حقیقت را بشنوند.» و چه چیز میتواند اورا از عذاب سختی ها زندگی رها کند ؟ دنیای خیال جایی که او گمان میبرد در آن سن او را به دیوانگی میکشاند . ولی گاه ما نیاز داریم به خیال ،به اندازه ای که زخم هامان را التیام بخشد و مسیر پر پیچ و خم را هموار تر بسازد . نمونه ای از خیال همان امید است . اینکه دنیایی را پس از این مسیر تصور کنی که به تو قدرت ببخشد تا بتوانی براین راه فائق آیی . و اینجاست که پاستیل های بنفش گربه دوست داشتنی جکسون «کرنشا» را به داستان وارد میکند و او این مسئولیت عظیم را به دوش میکشد.

در طول داستان مدام این جملات به سراغم آمد« ولی یه کودک نباید اینها را تجربه کنه»،« چرا جکسون نمیتونه مثل همسن و سالانش باشه ؟ رها و شاد در واقعیت؟ » ، «مگه یه کودک سهمش از دنیا شادی نیست؟ مگه نباید بچگی کنه ؟»،« چرا دغدغه اش باید این باشد که سال دیگه به مدرسه میرم یا نه؟ آیا فردا غذا داریم یانه؟» کتاب پاستیل های بنفش مارا با حقیقت های تلخ آشنا میکند و به یاد جکسون ها و رابین ها ، علی ها و زهرا ها می اندازد . همان ها که در بچگی مرد شده اند و در کودکی مادری میکنند. مابایک داستان غم انگیز مواجهیم داستانی که امیدواریم پایان خوبی داشته باشد و ما پایان خوبی برا جکسون ها رقم بزنیم.



کتابپاستیل های بنفشدرک احساساتدوست داشتنی
در جستجوی حقیقت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید