«کریستین بوبن» نویسنده ایست که فلسفه را با داستان در می آمیزد و اینگونه است که جملات کتاب هایش قلب را نوازش میکند. تنها چیزی برای خواندن کتاب های کریستین بوبن نیاز است صبر است . تو درمیان مه قدم میزنی و با گذر از چند صفحه همه چیز واضح میشود . آنجاست که مسیر واقعی را میبینی . کتاب های بوبن من را یاد این دیالوگ از فیلم «Clouds» می اندازد :«شاید شبیه یه نقاشیه . وقتی زیادی نزدیکش وایسادی تیکه های تاریک و روشن رو میبینی اما تا وقتی یه قدم برنگشتی عقب نمیتونی بفهمی چی روبه روته.»
و صبر همان قدمیست که به ما نشان می دهد بوبن چه چیز را خلق کرده است.
ژه داستانی است از جنس خیال . از کودکی میگوید که دروغگو نیست ولی کسی نیست حرف های او را باور کند و حقیقتی که می گوید فقط سیلی نصیبش می کند. آلبن پسربچه ای 8 ساله است که درون گراست و روزی با گذر از دریاچه سن سیکست که یخ بسته است متوجه زنی میشود که درون یخ به او لبخند میزند .او دیگر تنها نیست .حالا ژه با لبخندش پا به زندگی آلبن گذاشته است.
اوایل کتاب همه چیز مبهم به نظر می رسید و بعضی جاها متوجه نمی شدم جریان داستان داره چه جوری پیش میره . شاید به خاطر تخیلات آلبن وواقعیت بود و نمیتونستم این دو رو از هم جدا کنم. وسط داستان حس کردم انگار هذیون های یک نفرو دارم میخونم و از خوندنش ناامید شدم اما بعد همه چیز واضح میشه .دیگه اون جملات قشنگ فقط حکم تفکراتو ندارن و داستانو پیش می برن و این قدرت بوبن هست اینکه با مفاهیم بتونی خواننده صبورو به دام بندازی و در آخر خواننده لبخند به لب کتابو تموم کنه . یکی از جملات کتاب که دوسش داشتم اینه :زندگی هدیه ای است که هرصبح به محض بیدار شدن باز میکنم و زندگی هدیه ای است که هرشیپب پیش از بستن پلک هایم ، زیباترینش را کشف میکنم.
این سومین تلاش من برای خوندن آثار بوبن بود و اولین موفقیت من در خوندن یکی از آثار . اولین باری که با نوشته های بوبن آشناشدم موقع امتحانای پایان ترم پیش بود که تو کتابخونه داشتم به جا درس خوندن بین کتابا سبک موردعلاقم میگشتم که اتفاقی چشمم به «رستاخیز» افتاد . امتحانا باعث شد نتونم تمومش کنم و بعدم کتابشو جایی پیدا نکردم . دومی «فراتر از بودن»هست که غم نامه مردیه که زنشو از دست داده و از یه جایی به بعد حوصلم سررفت .
در کل اگه سبک پیچیده داستان نویسی و داستان های مفهومی و جملات زیبا علاقه دارید حتما توصیه میشه بخونید .