هنگامی که اندوه مارا فرا می گیرد به چه ریسمانی چنگ می زنیم ؟ پیش چه کسی می رویم؟ چه می کنیم ؟ توصیف غم شاید از خود غم دردناک تر باشد . حال فرض کنید پسربچه ای سر راهتان سبز شود و در میان غم از شما سوالاتی بپرسد درباره مفهوم همه چیز. چه حسی پیدا می کنید؟
شاید دلیل آنکه غم بر ما مستولی می شود نه ماهیت غم بلکه واکنش ماست . نحوه پذیرش آن است. شاید به این دلیل است سوالات درست را به فراموشی می سپاریم و همین دلیلی می شود که در راه اشتباه قدم بر می داریم . سوالات درست شاید مارا در مسیر درست قرار ندهند اما به مرور با یافتن جواب های آنان نه تنها درستی را می یابیم بلکه رهرو ای می شویم برای آنان که گمشده اند.
ممکن است گمان کنید جواب ها پیچیده نیاز است . پس کتاب پسرک موش کور روباه و اسب را بخوانید .
پسرک پر است از سوال ها و جواب ها . او تنها و دنبال مسیر است. پس می توان پسرک را نمادی از خودمان در نظر گرفت . با موش کور که آشنا می شود آغاز ماجرا دل گرم کننده اوست. در ادامه او با شخصیت های دیگر آغاز می شود. هیچ کدام کامل نیستند. کیست که بر این جهان کامل باشد و کامل زیسته باشد.
به قول پسرک وقتی موش کور ازش می پرسه بهترین کشفت تو زندگی چی بوده جواب میده : اینکه من کافی ام. همین جوری که هستم.
شاید راز شاد زیستن همین باشد : من کافی ام.
در طول داستان ما متوجه می شویم چه قدر چهار شخصیت ما مکمل هم اند . با وجود ناکامل بودن اما با کمک هم جواب سوالات می دهند .
از بخش های مورد علاقه ام این جملات هستند:
حقیقت اینه که هیچ کس تو زندگی استاد نیست و همه همینجوری میرن جلو .
بعضی وقت ها بلند شدن و ادامه دادن کار شجاعانه و شکوهمندیه.
«_تو لبه پر لیوانو می بینی یا لبه خالیشو؟
_فکر کنم فقط از این خوشحالم که یه لیوان دارم.»
«کی از همیشه قوی تر بودی؟_ وقتی جرئت کردم ضعف هامو نشون بدم.»
در نهایت این کتاب کمک می کند به آرامش یافتن هرچه بیشترتان و حتی شاید غم تان . فقط بستگی به نگرش تان دارد.