یک کتاب دیگر از کریستین بوبن . اینجا ما با مفهوم عشق سرو کار داریم چراکه مردی از همسرش می گوید . همسری که مدت هاست رفته است و هرگز باز نمی گردد. او می داند که انسان دوبار زاده می شود :تولد جسم و تولد روح . مرد تولد دومش را زمانی حس می کند که زن را دیده و از خواب برخواسته . اگر به جملات مفهومی و فلسفه علاقه مندید پیشنهاد می شود.درون مایه کتاب چیزی است از فلسفه، لطافت و غم .
اولین چیزی که من رو جذب کرد مقدمه جذاب از مترجم این کتاب بود، او که خود با درد از دست دادن آشناست در ابتدا این شعر را بیان می کند :
تو اگر می دانستی که چه دردی دارد
خنجر از دست عزیزان خوردن
دگر امروز نمی پرسیدی
که تو ای مرد چرا تنهایی
خواندن این کتاب مرا به یاد این بخش از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم از نادر ابراهیمی انداخت ، آنجا که او می نویسد:
بانوی من یک روز عاقبت قلبت را خواهم شکست
یک روز عاقبت .
نه با سفری چندروزه
نه با سفری بلند
بل با آخرین سفر
یک روز عاقبت قلبت را خواهم شکست یک روز عاقبت .
نه با کلامی کم توشه از مهربانی
نه با سخنی سخت توبیخ کننده
بل با آخرین کلام
یک روز عاقبت قلبت را خواهم شکست یک روز عاقبت.