Asra.p
Asra.p
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

گام یازدهم : حکایت دولت و فرزانگی

می گویند مردم آرزو می کنند چون می دانند که به آن نمی رسند اما افراد توانا آرزو نمی کنند چون می دانند خودشان کافی اند و به آن هدف می رسند . شاید بتوان گفت از چهارده سالگی همین را می خواستم . همین که در نهایت روی سنگ قبرم مانند هلن کلر بنویسند کسی اینجا خفته است که از هیچ تلاشی دریغ نکرد .

بارها به این داستان فکر میکنم اگر من هم مثل آن افراد که روی سنگ قبرشان عمر واقعیشان نوشته شده بود (اگه اشتباه نکنم اسکندر مقدونی توی لشکر کشی هاش از قبرستونی عبور می کنه که اغلب کسایی مردن روی سنگ قبرشون سنشون پنج شش سال گفته شده بوده و اسکندر وقتی می پرسه متوجه میشه این سن مردم واقعیه مثلا یه نفر هفتاد سال عمر کرده ولی در مجموع فقط شش سال دنبال آرزوهاش رفته یا تفکر کرده و وقت هدر رفته نداشته و غیراز اون شش سال بقیه زندگیشون وقت هدر رفته داشته) برای من چندسال نوشته می شد؟

اولین جرقه هاو علاقه من به این همه معنا و مفهوم ،رسیدن به آرزو با خواندن این کتاب توی چهارده سالگی شکل گرفت. کتاب حکایت دولت و فرزانگی از مارک فیشر.

قلم روان مارک فیشر و جذابیت داستان می تواند یک کتاب به یادماندنی را در ذهن شما ثبت کند . کتابی که از یک ملاقات می گوید . ملاقات با فردی که از میلیارد شدن مطلع است و یک نفر که از شغل خود دل زده و پشیمان است به سراغ او می رود . داستان شاید درباره میلیارد شدن باشد اما درباره زندگی می گوید ،اینکه چگونه خوشبخت باشیم، پول اربابمان نشود . این که ذهن ما چه قدر به خاطر جامعه در محدودیت قرار گرفته است و به همین خاطر بلند پروازی نمی کند. او یک راه مشخص می دهد :از ذهنت شروع کن .

گاه که احساس سردرگمی دارم این کتاب را می خوانم . مدت هابود که روزمرگی مرا از این کتاب غافل کرد و این کتاب خوانی بهانه ای داد که با یار دیرینه ملاقات داشته باشم. از بخش های مورد علاقم:اکثر مردم می ترسند چیزی بخواهند و وقتی سرانجام چیزی می خواهند به قدر کافی اصرار نمی ورزند و این اشتباه است .


کتاب خوانیمارک فیشرحکایت دولت و فرزانگی
در جستجوی حقیقت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید