#یادداشت_عصر
مقاومت و انسجام ملی؛
مراقبتِ مهم ملت ایران پس از انقلاب اسلامی و تجربهٔ مشروطه
امینرضا آقایی میبدی
مردم ایران سیاسیترین مردم جهاناند. معدود کشوری را میتوان پیدا کرد که در طول صد سال دو انقلاب اجتماعی و سیاسی را محقق کرده باشد. انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامی دو بیداری مهم مردمی در جغرافیای سیاسی ایران است. ویژگی مشترک هر دوی این انقلابها قیام علیه سلطنت مسبتد است. در واقع مبارزه با استبداد سلطانی اصلیترین ویژگی هر دو انقلاب مردم میباشد؛ نباید فراموش کرد که موضوع چنین مبارزهٔ سیاسیای آمیخته به تمامی لحظات زندگی مردم ایران بوده است و اساساً سبب اصلی تحقق هر دو انقلاب ملی هم اتکاء زیستی به روحیه مقاومت دینی در ساحت زندگی شخصی است. اما پیروزی هر انقلابی منوط به حفظ آن لحظه است و هر ملتی باید از انقلاب خویش جانانه دفاع کند. با چنین تفسیری، شکست انقلاب مشروطه زمانی است که روحِ مقاومت دینی نهاد اجتماعی و مرجعیت تضعیف میشود و استبداد از گذشته بدتر نمایان میگردد. نمایان شدن استبداد داخلی برابر با ورود شگفتانگیز قدرت خارجی است. تشریح نتایج این تضعیف نهاد اجتماعی و سیاسی که موجب پیروزی انقلاب شده شاید به فهم آن دوره کمک شایانی کند چون برهه تاریخی پس از انقلاب مشروطه یکی از تلخترین برهههای ایران است :
- پس از انقلاب مشروطه از سال ۱۲۸۵ش تا ۱۳۰۵ش (تاجگذاری رضاشاه)، در طول ۱۷ سال، ۳۶ دولت تشکیل شد. به غیر از وثوقالدوله هیچ نخستوزیری بیش از یک سال نتوانست بر کرسی ریاست دولت بماند؛ دولتهایی تنها ۳ تا ۵ روز دوام آوردند و دولتهایی یک یا سه ماه.
- یکسال پس از پیروزی مشروطه، قرارداد ۱۹۰۷.م با وقاحت آشکار از طرف انگلستان و روسیه اعلام شد. در این قرارداد ایران میان این دو کشور تقسیم شد و مرزهای استعماری دو کشور به تصریح مشخص گردید. این صراحت در استعمارگری ایران، پیش از این بهواسطۀ موقعیت قدرتمند شاه و مراجع تقلید، به هیچ وجه امکان تحقق نداشت.
- در ۱۹۱۱م، بهواسطۀ استخدام یک مستشار آمریکایی به نام مورگان شوستر، روسیه به مرزهای شمالی ایران حمله کرد. پس از کشتار مردم و تصرف شهرهایی از شمال کشور، اولتیماتومی مبنی بر اخراج شوستر از ایران و پرداخت غرامت جنگی از سوی روسیه صادر شد. دولت مشروطه، مجلس را تعطیل کرد و اولتیماتوم را پذیرفت. شوستر از ایران اخراج شد و دولت ایران متعهد شد که دیگر بدون اجازه روسیه و انگلستان، مستشار خارجی استخدام نکند. اولتیماتوم ۱۹۱۱م بسیار تحقیرآمیزتر از شکست ما در جنگ با روسیه و انعقاد پیمانهای گلستان و ترکمانچای بود. در جنگهای ایران و روس، ما تحت فشار فرسایش جنگ سیزدهساله و با وجود مقاومت طولانی در برابر روسها، بر سر میز مذاکره رفتیم. اما در این اولتیماتوم، با یک دخالت خارجی دربارۀ امور داخلی روبهرو شدیم و به آن تن دادیم.
و نقطهٔ پیروزی انقلاب اسلامی عکس چنین وضعی است؛ در موقع پیروزی انقلاب اسلامی، مردم ایران به اوج انسجام رسیدهاند و روشنفکران و بدنهٔ روحانیت دینی به اوج اتحاد با این انسجام مردمی. مردم ایران و نهاد اجتماعی از تجربهٔ انقلاب مشروطه بهره میبرند و با تقویت روح مقاومت اجتماعی و سیاسی، از نفوذ هرگونه ناامیدی در فرایند مبارزه جلوگیری میکنند. البته وقوع جنگ هشت ساله هم در تقویت این روح مقاومت تاثیر فراوان داشته است. تمامی سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی کارکرد اصلی حاکمیت حفظ چنین روحیه مقاومی در بدنه جامعه بوده است. بهنظر میرسد با وجود موفقیت یا عدم موفقیت دولت در این امر، جامعه ایرانی همچنان در وضعیت انسجام اجتماعی قرار دارد و حاضر به از دست دادن لحظه انقلاب نیست. جریان اصلاحات که اینروزها متولدینِ آن جریانات مختلف اپزوسیون را تشکیل میدهند، در طول سالهای گذشته تمام تلاش خود را برای رهایی مردم از لحظه انسجام انقلاب اسلامی بهکار بردند. اما واقعیت هیچ کمکی به آنها نکرد و این روزها صرفاً بازنمایی رسانهای میتواند رویایی چنین را محقق کند.