یکشنبه ۳۱ تیر، یک آخر هفته تابستونی در سوئیس بود، هوا گرم و همه جا تعطیل! مواد خوراکی لازم داشتیم. حتی یک سوپر مارکت هم باز نبود. از پول نقدی ( فرانک) که به اجبار برای تسویه کمپ گرفته بودیم، مقداری مونده بود به اضافه ی یک مقدار دیگه که از قبل داشتیم و حدودا سی فرانک میشد، گفتیم تا داخل سوئیس هستیم فرانک ها رو خرج کنیم که دیگه بیرون از سوئیس به دردمون نمیخوره. اما از اونجایی که خیلی نزدیک به مرز بودیم، قبل از اینکه بتونیم یک فروشگاه باز پیدا کنیم، از مرز سوئیس خارج و وارد آلمان شدیم! همچنان داشتیم دنبال یک فروشگاه باز میگشتیم، فقط یک فروشگاه به اسم عمران روی نقشه پیدا کردیم که باز بود اما توی سوئیس بود! دوباره از یک خیابون دور زدیم برگشتیم سوئیس!
یک فروشگاه تقریبا کوچک بود و کارت خوان نداشت. ازش میوه و تنقلات و همبرگر و سوسیس (همونطور که از اسمش معلوم بود، غیر سوئیسی و حلال فروشی بود) و ... خریدیم و خریدمون شد ۶۰ فرانک! ۳۰ فرانک رو دادیم و بقیه اش رو یورو و از اونجایی که پولمون درشت بود و اون فروشگاه هم یورو نداشت، بقیه اش رو بهمون فرانک داد!! هیچی دیگه باز ما موندیم و کلی فرانک سوئیس! مثلا اومده بودیم فرانک ها رو تموم کنیم، اما بیشترش کردیم!
دور زدیم و رفتیم به سمت آلمان؛
که در همین حین یک دور برگردون رو اشتباه رفتیم و مجبور شدیم دوباره برگردیم سوئیس! نمی دونم دقیقا چند بار، ولی چندین بار از مرز سوئیس و آلمان رد شدیم، یه جاهایی هم دیگه نمی دونستم کجاییم؟ شانس آوردیم مامور و کنترل نداشت وگرنه بهمون شک میکردند!
خلاصه بعد از چند بار رفت و آمد؛ بلاخره با سوئیس خداحافظی کردیم و وارد آلمان شدیم.
یکی دو ساعتی که رفتیم، پیچیدیم توی یک فرعی و روی یک تپه کنار زمین های کشاورزی، درخت و نیمکتی بود و همونجا توقف و بساط نهار رو بر پا کردیم! زمین های کشاورزی یک روستا بود روی تپه ها، اما خیلی خلوت بود و پرنده پر نمیزد. جالبش اینجا بود که گوگل محل رو کاملا نزدیک به مرز سوئیس و آلمان نشون میداد. من اول فکر کردم نکنه اشتباه اومدیم و دوباره یک مقدار از مسیر رو برگشتیم؟
و بعد فهمیدیم که مرز، خطی و مستقیم نیست؛ اشتباه نکردیم ولی واقعا دوباره کاملا نزدیک به سوئیس هستیم.
برای نهار همبرگر سرخ کردیم و خوردیم. جای خلوت و قشنگی بود. یکی دوبار ماشین از جاده کنار تپه رد شد و دقیقا نمی دونستیم که چه قدر به نظرشون عجیب میایم؛ غریبه هایی که کنار زمین کشاورزی نشستند و دارند همبرگر سرخ می کنند!! در هر حال، چاره ای نبود؛ جای دیگه ای پیدا نکرده بودیم.
بعد از نهار به سمت کمپی که برای اقامت شب در نظر گرفته بودیم، حرکت کردیم.
این بار واقعا نمی خواستیم دیر برسیم.
جاده شلوغ بود و حتی یک جاهایی، تقریبا ترافیک میشد؛ طوری که ماشین ها حرکت آروم و تقریبا مایل به توقف داشتند. حالا تصور کنید توی همچین ترافیکی ماشین ها چی کار میکردند؟ کاری که برای ما خیلی عجیب بود! لاین راست تا حد امکان به منتهی الیه سمت راست و لاین چپ تا حد امکان به منتهی الیه سمت چپ مایل می شدند. طوری که وسط جاده یک مسیر عبور کاملا خالی باز میشد!
و این مسیر ویژه ای بود که برای امداد احتمالی، مردم به صورت خودکار باز میکردند.
شعار :
ترافیک = باز کردن مسیر ویژه ( بهترین ترجمه ای که تونستم براش پیدا کنم) که توی اغلب جاده ها و اتوبان های آلمان به صورت بزرگ زده بودند، کاملا در مردم نهادینه شده بود و بهش عمل میکردند.
اون شب، تقریبا زودتر از همیشه و قبل از ساعت هفت شب به کمپ رسیدیم، یک کمپ نه چندان کوچک ولی خیلی آروم و خلوت! شب آرومی بود، هوا هم لطیف و هر از گاهی بارون می اومد. نظافت و استراحت کردیم و شب زودتر خوابیدیم.
✍ عاطفه