آتنا
آتنا
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

قرار ما، کف اقیانوس/ نامه اول- نگاهت

مدت زیادیِ تو رو می‌بینم. گاه و بیگاه هم شده از جلوت رد شدم و بهم نگاهی کردی و رد شدی.
وقتی نگاهم می‌کنی انگار زمان متوقف میشه و بُعد تازه‌ای که هنوز کشف نشده دهن باز می‌کنه و منو میکشه توی خودش یا بهتر بگم توی خودم.
اون لحظه‌ها شبیه تجربه مرگ بدون مردنِ. همون تونل نور و سبکی بی‌حدی که مردگان زنده شده در موردش حرف می‌زنن.
نمی‌دونم چطور میشه چطور می‌تونی منو توی جای خودم درست روبه‌روت میخکوب کنی؟ چطور می‌تونی انقدر زیبا و دل‌نشین باشی؟ چطور امکان داره انقدر آشنا باشی و ندونم کی هستی و کجا باهات آشنا شدم؟ درست وقتی توی چشمام زول زدی یه نوری از نگاهت به نگاهم میرسه سریعتر از سرعت نور. هیچ صدایی بینمون نیست جز صدای تپش قلبم و صدای آرام بودنت. حرفی هم بینمون رد و بدل نمیشه اما زمزمه‌ای مقدسی هست که نمی‌دونم چیه فقط هست و می‌شنومش.

کاش می‌دونستم وقتی نگاهم می‌کنی توی چشمام چی میبینی؟ بنظرت من چه جور آدمی هستم؟ فکر می‌کنی لایق دوست داشتنت باشم؟ کاش می‌تونستم باهات حرف بزنم. کاش...

این روزا دردم شده دوریت،‌ همه جا دنبالتم و هرجا رو که بگی گشتم اما نبودی. یا اگر بودی،‌ رفته بودی.
من میام و تو میری،‌ چاره نمونده جز نوشتن،‌ نوشتن حرف‌هایی که دوست دارم باهات بزنم،که هم خوبه و هم بد. بدِ چون تو نیستی که بشنویی. خوبه چون نبودنت بهانه‌ای برای بودنت میشه و شاید این نوشتن‌ها منو به جایی که هستی برسونه. این نامه‌ها روزی به دستت می‌رسن و اون روز،‌ روز ملاقات ما خواهد بود. یک ملاقات عاشقانه در نقطه صفر. قراری که توی عمیق‌ترین اقیانوس دنیا با تو خواهم داشت بهترین لحظه خواهد بود.


دوست‌دار تو...



قرار عاشقانهدوست داشتن خودنامه‌ نگارینامه‌نگاریمحبوب من
تا حالا فکر کردی کی هستی؟ منم همونم که تویی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید