_Monster _
_Monster _
خواندن ۱ دقیقه·۲۳ روز پیش

وارونه

بزرگ شدم، عوض شدم . راستی دقیقا شدم همون ادمی که بچگیم فکرشو نمیکردم. شدم از همون ادما و فهمیدم که چقدر قضاوتشون میکردم.

چقدر دنیا وارونه ست چقدر حقیقت با اون چیزی که میبینی متفاوته!حالا که دارم مینویسمشون به نظر کلیشه ای و شعار میان ولی تا وقتی تجربه ش نکنی عمقشو نمیفهمی.

بزرگ شدمو فهمیدم نمیتونم کسیو مجبور کنم دوستم داشته باشه. فهمیدم همه حتما نباید دوست داشتنی باشن. یهو به خودت میای میبینی نمیتونی به نزدیکترین فرد زندگیت اعتماد کنی.خب سخته!

یه جورایی حالم از تظاهر کردن بهم میخوره. کاش احمق تر بودمو گول تظاهراشون میخوردم. فقط من ادم بده ی داستان نبودم وکاش اینو نمیفهمیدم...

(بی ربطه ولی خب)
(بی ربطه ولی خب)


راستش حالم خوبه . حداقل بهترم. فقط یکم خستم چون همه چی خیلی سریع داره پیش میره. ولی یجورای دارم سعی میکنم با حقیقتای زندگی کنار بیام. این روزا چیزی نمینویسم چون اونقدا حالم بد نیست. شاید چیز بدیه که نوشتنو فقط برای حال بدمو غر زدن میدونم ولی چه کنم ما اینیم دیگه. فقط خواستم بگم دنیا وارونه ست و خیلی سخته که بخوای توی این دنیا رو راست باشی

پاییزاعتمادوارونهدلنوشتهروزمره
✨little witch
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید