ویرگول
ورودثبت نام
عطیه نوری
عطیه نوری
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

هراسِ اختگی

نگاهی به فیلم پرویز، ساخته‌ی مجید برزگر

نمایی از فیلم پرویز
نمایی از فیلم پرویز

فیلم «پرویز» روایت دو مرد (پدر و پسر) است در فقدان یک زن (مادر). این روایت در بستر محیطی که این دو مرد در آن زندگی می‌کنند (یعنی همان شهرک) زمینه‌چینی می‌شود. امری که همزیستی این دو مرد را کنار یکدیگر ممکن ساخته فقدان یک زن است و با ورود زنی تازه‌وارد (آذر)، برای ازدواج مجدد با پدر، پسر ناگهان شاهد خلأ سوژه‌بودگی خود در خانه و تمامی محیط‌های وابسته به زیست با پدر می‌شود.

این فیلم در نقطه تعادل اولیه زندگیِ کج‌دارومریز این دو مرد را در کنار یکدیگر به تصویر می‌کشد. نیمه ابتدایی فیلم، با نمایشِ روزمرگی از طریق تکرار لحظه‌های پیش‌پاافتاده زندگیِ پرویز، زمینه‌چینی‌هایی برای رسیدن به نیمه میانی (نقطه برهم‌زننده تعادل اولیه) است. در ابتدای فیلم، در همان صحنه تخت و دوبعدیِ مراسمِ خوردنِ ناهار، شاهدیم که این دو مرد چطور روبه‌روی یکدیگر در دو سوی میز نشسته‌اند، پدر با ایرادگیری‌های‌اش بر سر طبخ غذا نقش دائمیِ منضبط‌کننده خود را برای پرویز ایفا می‌کند. و پرویز منفعل است و تسلیم خواست و سلیقه پدر. این صحنه حامل پیام مهمی در فیلم است: پدر و پسر روبه‌روی هم قرار گرفته‌اند و تقابل آن‌ها آرام‌آرام بروز می‌کند، آن غرولندهای پدر هم شیپور جنگ است. این جنگی است که از آغاز تولد پسر درگرفته (عقده ادیپ). می‌توان حدس زد که بعد از مرگ مادر سکوت و عدم انفعال پرویز تنها چیزی بوده که آتش میان این دو مرد را شعله‌ور نکرده و ورود زنی دیگر، میان او و پدرش، خطر تهدیدکننده تازه‌ای است برای برهم زدن موقعیت منفعل پسر و نیرویی است که بر این آتشِ زیر خاکستر می‌دمد.

پرویز که در طول عمر خود، به علت نداشتن قدرت مقابله با پدر، ترس‌های درونی‌شده‌اش را به دوش کشیده (تا جایی که از ترس آگاهی‌یافتن پدر از تنها عمل مخفیانه‌اش، یعنی سیگار کشیدن، خاکستر سیگارش را درون روزنامه‌ای مچاله کرده، روزنامه را درون کیسه زباله‌ گذاشته و آن را از خانه بیرون می‌برد)؛ پرویز که پدر را به عنوان منبع و مرجع قدرت پذیرفته و با او همانندسازی کرده و در جريان اين همانندسازی بايدها و نبايدهای پدر را که نماد قدرت است در وجودِ خود درونی ساخته؛ پرویز که عمری زیر سلطه پدر به سربرده، اینک، با جاخوش کردنِ بی دعوتِ زنی در جایگاهِ مادرش آمادگی شروع جنگی را که پدر سال‌ها شیپورش را نواخته به تمامی دارد. فقط کافی بود که زنی، با سست کردن جایگاه قسطی پسر و راندن او از خانه، وابستگی پسر را به پدر کم کند تا خشم بالقوه پسر بالفعل شود و این چنین روند استحاله پرویز از خاکستری به سیاه کامل می‌شود.

فیلم «پرویز» اشاره به لايه‌های زيرين ارتباط جاری بين انسان‌ها دارد. سلطه و حاکميت پدر امری نشئت گرفته از نظم اجتماعی است. آن‌ها در یک شهرک زندگی می‌کنند و شهرک به واسطه ساختار زیستی‌اش که درگیرِ با جمع است اِعمال‌کننده ضوابطی است. شهرک در معنای ضمنی خود مفهوم وحدت را منتقل می‌کند، اما معنای حاضرش در این اثر تاکیدی است بر تنهایی فرد در میان جمع و از طریق این تناقض فردیت به گونه‌ای کنایه‌آمیز به رخ ‌کشیده می‌شود.

هیکل درشت پرویز را می‌توان به مکانیسم دفاعی ناخودآگاهی تعبیر کرد برای مقابله با نادیده گرفته شدنش از سوی پدر، راهی برای دیده شدن. و هیأت او تقابل و تضاد دیگر اوست در برابر اندام باریک پدر. اما آن چیزی که منجر به تجلی و استحاله پرویز می‌شود طرد او از سوی کسانی است که همیشه با ترحم دست نوازش بر سرش می‌کشیدند و این بار با ارسال پیغام «مهم نباش و دیده نشو» از سوی پدر به پرویز همسایگان و محیط (که همگی طرف پدر ایستاده‌اند) نیز او را طرد می‌کنند و هر جا که نام سگ‌ها به میان می‌آید نام پرویز را به میان می‌آورند. بله پرویز از شأنِ انسان خلع شده و دیگر انگیزه لازم را برای ابراز پلیدی پیدا کرده است. کسی که اجازه مهم بودن از او گرفته شده فردی می‌شود که دیگران به او می‌گویند نباید باشی. اشاره و تاکید مدام اهالی شهرک به کاهلی پرویز موتیف این اثر است. عامل تکرارشونده‌ای که پدر آن را در ذهن اهالی شهرک کوک کرده، در حالی که خود پدر حتی یک بار هم آن را به زبان نمی‌آورد.

صحنه‌ای که پرویز با جعبه‌ شیرینی پشت در خانه پدر برای تبریک ازدواج او با آذر نشسته کنشی است که آشکارا تمایل تجاوزکارانه پسر را نسبت به پدرش بروز می‌دهد. کاميابی پرویز برای به زانو درآوردن پدر از طریق اَعمالِ پسرِ بدش در جهت تعديل و خنثی کردن عقده حقارتِ آناتوميکی اوست و همین امر خشونت او را که رفته‌رفته اوج می‌گیرد تا سر حد اقدام به خفه‌کردن نوزادی توجیه می‌کند. پرویز خوب می‌داند که خشم او ریشه در کودکی‌‌اش و سه‌گانه او، پدر و مادرش دارد. پدر در نقش فردی سلطه‌گر همیشه بین او و مادر ایستاده و دست پرویز از دامان اولین زن‌ زندگی‌اش که شاید آخرینش هم بوده کوتاه مانده. وابستگی پرویز به پدرش به رفتار سلطه‌جویانه پدر برای ایجاد فاصله با پسرش دامن زده است. پدر از این وابستگی رنج می‌برد؛ گویی احساس می‌کند که چیزی از او به سرقت رفته است و پرویز برای برتری‌ يافتن در مواجهه با پدر سعی می‌کند نشان دهد یا وانمود کند که به او وابستگی‌ ندارد. ارزش‌های انسان شهری و هویت او از طریق پیشه و جایگاه اجتماعی فرد معنا پیدا می‌کند. پرویز برای اثبات خود نیاز به کار دارد. او که بعد از فقدان مادرش مراقب احوالات پدر بوده از پس نگهبانی برمی‌آید.

نیمه پایانی فیلم تلاشی است برای رسیدن به نقطه تعادل ثانویه. بار دیگر پرویز و پدر برای صرف غدا روبه‌روی هم می‌نشینند با این تفاوت که این بار آذر بین آن‌ها قرار دارد و هوا تاریک است. پرویز از خاکستریِ روز به سیاهی شب رسیده و در این مسیر آذر و پدر همراه او بودند. این بار این پسر است که پدر را بازخواست می‌کند. نقش آن‌ها عوض شده و پرویز این بار در سویی نشسته که پدر در ابتدای فیلم در مراسم خوردن ناهار نشسته بود.

تلاش پرویز برای اثبات خود و کنشمندی‌اش با نمکی که مدام در طول صحنه‌های مختلف فیلم برای تغییر طعم غذا اضافه می‌کند مرتبط است، تا جایی که شورش را درمی‌آورد. غافل از توصیه پدر که گوشت باید آرام در سس گوجه‌فرنگی مغزپخت شود، عملی که خود پدر عمری در قبال پرویز مرتکب شده: مغزپخت.


منتشر شده در سایت شبکه‌ی آفتاب ـ ۱۳۹۴

سینمافرهنگپرویزمجید برزگرنقد فیلم
روزنامه‌نگار ـ مدیر روابط عمومی اسنپ ـ مدیر روابط عمومی گروه اسنپ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید