Azadeh
Azadeh
خواندن ۸ دقیقه·۱ ماه پیش

پسرا پرنسس شدن؟!

.

چند وقت پیش سر یکی از کلاسام تو دانشگاه یه بحثی پیش اومد در مورد شاهنامه و رستم. استاد که داشت با ذوق فراوان برای دانشجوهای مشتاق، رستمی که فردوسی رسم کرده بود رو توصیف می‌کرد، بعد از جوانمردی و انسانیت رسید به زور بازو و شهامت. به چشم و ابروی مشکی و سینه‌ها و اندام مردانه‌ی مقبول! شروع کرد به وصف رستم و رسید به وصف مرد: مردها که از قدیم اینطوری نبودن!!!

گوشام تیز شد!

انتظار همچین حرفی رو اینجا دیگه نداشتم! انتظار اینکه تو یکی از بهترین دانشگاه‌های ایران، سر کلاس یه درس عمومی، از یکی از بهترین اساتید اون دانشگاه همچین حرفی بشنوم! که آره: پسرا پرنسس شدن!

.

ساکت نشسته بودم‌. با اینکه جنونم همون جنون فاطمه‌ی قبلی بود اما اونقدرا بی‌صبر نبودم! میخواستم ببینم واکنش بقیه چیه. که یه دختری شروع کرد به صحبت کردن...

می‌گفت زن‌ها تو این مدت با شعارِ الکی آزادی خواستن تو جامعه جای مردها رو بگیرن و با اونها رقابت کنن. وقتی زن‌ها مسئولیت پذیرفتن که بخشی از مخارج خانواده رو بدن، دیگه مردها چرا باید مرد بمونن؟ وقتی دخترا دُنگ خودشونو تو دیت عاشقانه با پسر موردعلاقه‌شون پرداخت می‌کنن، دیگه مردها چرا باید مردانگی داشته باشن؟ وقتی زن‌ها خیلی چیزها رو میخوان خودشون مدیریت کنن، این مردها هستن که آسیب می‌بینن، چون مردها احتیاج به زن‌هایی دارن که بتونن براشون کارهایی بکنن تا ازین طریق مردونگی خودشون رو اثبات کنن!

تنها چیزی که اون لحظه تو دلم گفتم: لعنت به اینستاگرام!
تنها چیزی که اون لحظه تو دلم گفتم: لعنت به اینستاگرام!

.

یکی از دخترا که خیلی ادعای تجربه می‌کرد شروع کرد به صحبت کردن. حرفاش زیادی مزخرف و کلیشه‌ای بودن. اون در سنین نوجوانی دخترکی بوده جنگجو و آزادی‌خواه، اما بعد به دست آوردن این جایگاه ناگهان متوجه شده که این دنیا برای روحِ لطیف یک زن زیادی زمخت و بعضی کارها و دغدغه‌ها، برای مغزِ ظریف یک زن زیادی سنگین هستن!

یه نفر اون وسط گفت: چه اشکالی داره یه دختر مستقل پول قهوه‌ای که با یکی خورده رو خودش حساب کنه؟

حدسم درست بود‌. همین یه سوال کافی بود تا اینستاگردای بیکار و مغزهای گندیده‌ی حاضر که تعدادشون کم هم نبود، بریزن رو سرش که ...

.

.

همش حرفای اینستا بود. همش حرفای مزخرف چن‌تا پیج مزخرف بود که اکثر دخترایی که تو دایره‌ی آشنایانم بودن، فالو داشتن‌شون. همش حرفای آشنا بود:

زن مقدسه! انرژی زنانه‌ت رو دست کم نگیر! اگه دلت خواست بگی دوستت دارم، نگو! مردها فلانن. زن‌ها بیسارن.

.

خسته بودم.

ولی یه چیزی می‌جوشید درونم. برگشتم و دختره رو نگاه کردم. نمی‌خواستم بازی ای رو شروع کنم که آخرش معلومه. فقط با لبخند گفتم:

تو چقد شبیه اون زن بلاگری هستی که ریپورتش کردم!

.

بچه‌ها خندین، صورت دختر گُر گرفت...

.

چه اتفاقی داره می‌افته؟

در بیشتر جوامع و اگر بخوایم واقع‌گرایانه‌تر بگیم، تقریباً همه جوامع، ‌زنان از نظر حقوق سیاسی، اجتماعی، شغلی، اقتصادی و حتی حقِ تصمیم‌گیری شخصی، قرن‌ها پایین‌تر از مردها نگه داشته شدن. این شکاف تاریخی، به‌مرور زمان باورهای غلطی رو تو ذهن ما ساخته؛ مثل اینکه قدرت مال مرده، احساسات مال زنه، یا مرد باید نان‌آور باشه و زن مراقب بچه‌ها...

تک‌تک ما توی جامعه‌ای بزرگ شدیم که توش زن بودن همیشه یک مرحله بعد از انسان بودن تعریف شده. توی مدرسه‌هامون، توی کتاب‌هامون، توی سریال‌هامون، توی خونه‌هامون، همه‌جا بهمون یاد دادن که مردها ستون‌اند و زن‌ها سایه! مرد باید بجنگه، نترسه، ناله نکنه، حرف نشنوه، مسئول باشه... مرد حق نداره گریه کنه، خسته بشه، ناز کنه یا حتی احساساتشو کامل بروز بده. در مقابل زن باید لطیف باشه، وفادار باشه، فداکاری کنه، خونه‌دار باشه و تحت هر شرایط شغلی‌ای مسئولیت‌های خونه رو عهده بگیره، بی‌‌سر و صدا بمونه و در عین حال مادرِ نمونه، همسرِ مهربون، دخترِ سر به‌راه و کارمندِ بی‌توقع هم باشه!!!

.

.

تصویری که به ما از زن بودن نشون دادن، هیچوقت تصویر یک زن سالم نبوده. یادم نمیاد جایی به زن‌ها حق زندگی بالغانه رو داده باشن! زن انگار همیشه بچه است. روزی بچه‌ی خانه‌ی پدری، روزی بچه‌ی خانه‌ی‌ شوهر!

یادم نمیاد جایی به زن‌ها گفته باشن که میتونید تنها هم زندگی کنید! یادم نمیاد گفته باشن عیبی نداره حتی اگه زشت باشید! یادم نمیاد گفته باشن بخندید و قهقهه بزنید و اونطوری که خودتون! خودِ خودِ شخص خودتون، دلخواهشه، زندگی کنید.

یادم نمیاد دختری رو که برای بی‌نقص بودن تلاش نکنه. ندیدم دختری رو که وقتی مشکلی تو زندگی شخصیش یا رابطه‌ی‌ عاطفیش پیش میاد از خودش نبینه! حالا شاید یکی باز پیدا شه بگه چون زن‌ها احساساتی‌ان! ولی نه. چون زن‌ها اینگونه تربیت شدن!

.

زن‌ها دارن مرد میشن و مردها زن!!!
زن‌ها دارن مرد میشن و مردها زن!!!

.

بعد اینهمه سال، امروز زن‌ها به جایی رسیدن که حق‌طلبی کنن. که بگن آقا این فلان چیز که می‌گین تو نباید انجام بدی، والا منم میتونم انجامش بدم! اون پوله که می‌گفتین تو میخوای چیکار، منم واسه رشد شخصی و خانوادگی‌ لازمش دارم! اون اعتمادبنفس و قدرت که می‌گفتی به کارم نمیاد، والا حق انسانی منه!

این وسط یکیم پا میشه میگه میخوای مرد بشی!

...

بذار یه چیزی رو روشن بگم: زن‌ها جای مردها رو نگرفتن. کسی جای کسی نرفته! ما زن‌ها داریم جایگاهی که از اول حقمون بوده رو طلب می‌کنیم.

واقعیت اینه که ما قبل از زن یا مرد بودن، انسانیم. هر آدمی فارغ از جنسیتش، شایسته‌ی حقوق انسانی، احترام و فرصت‌های یکسان برای رشد و تصمیم‌گیریه. تفاوت‌های بیولوژیکی‌ای که بین زن و مرد وجود داره، دلیلی برای نابرابری نیست. پس اگر میخوای بهانه‌ای بیاری بهتره استدلال محکم‌تری جور کنی! یکسان‌سازی چیزی نیست که من دنبالش باشم. من نمی‌خوام زن‌ها و مردها رو شبیه به هم ببینم ولی باید دنیای بیرون برای ما برابر باشه! اونوقت خواهید دید که بازهم ما در وجود تفاوت‌هایی خواهیم داشت البته تفاوت هایی شیرین و تکمیل‌کننده‌ی هم! درواقع ما به برابری حقوقی و انسانی نیاز داریم، نه یکسان‌سازی بی‌فکرانه!

در دهه‌های اخیر که زن‌ها دارن برای دست‌یابی به حقوق طبیعی و انسانی‌شون مبارزه می‌کنن و بالا میان، یه عده فکر می‌کنن دارن مرد می‌شن! در صورتی که این فقط بازپس‌گیری حریم و جایگاهیه که از اول حقشون بوده. البته این بازپس‌گیری حقوق انسانی زنان، روی جامعه‌ی مردانه هم بی‌تاثیر نبوده! و از طرف دیگه، چیزی که هم‌زمان داره اتفاق می‌افته، بیدار شدن اون بخش‌هایی از وجود مردهاست که سال‌ها سرکوب شده بودن...

تا همین چند دهه پیش، گریه کردن برای مردها ننگ بود. عروسک داشتن برای پسرها ممنوع بود. ابراز احساسات، خواستن نوازش، ترسیدن، شکست خوردن یا نخواستن مسئولیت‌های مالی همگی نشونه ضعف مرد تلقی می‌شدن. اما کم‌کم مردها دارن این نقاب رو کنار می‌زنن. _خواسته یا ناخواسته_ دارن انسان‌تر می‌شن. نه اینکه پرنسس شده‌ باشن، بلکه فقط دارن خودشون می‌شن. دارن اجازه می‌دن جنبه‌های حساس، لطیف، وابسته و عاطفی خودشون هم دیده بشه.

.

تازه داریم نفس می‌کشیم همگی!
تازه داریم نفس می‌کشیم همگی!

.

ولی جامعه‌ای که عادت داره موفقیت رو فقط تو دست مردها ببینه، وقتی رشد زن‌ها رو می‌بینه، فکر می‌کنه مردها دارن عقب می‌رن. درحالی‌که اون‌چیزی که عقب می‌ره، فقط سلطه‌ست. قدرت‌طلبی، بازی مردسالاری، نگاه بالا به پایین، و توهم اینکه مرد به خاطر بیولوژیش «بیشتر» و «بالاتره».

وقتی زنی تو جامعه رشد می‌کنه، مردها جاشون رو از دست نمی‌دن. اما وقتی مردی برای حفظ سلطه‌ش رشد زن رو تهدید می‌بینه، اون‌جاست که ذهنیت مریض قدرت‌محورش رسوا می‌شه.

مردها دارن پوست می‌ندازن. دیگه اون کلیشهٔ مرد سنگی، بی‌احساس، رئیس، خشن، برتری‌طلب و همیشه‌قوی داره از نفس می‌افته. چون مردها هم خسته‌ن. از جنگیدن با خودشون، از انکار بخش‌هایی از وجودشون. دارن یاد می‌گیرن اشک نشونهٔ ضعف نیست، نوازش خواستن هم نوعی حق طلبیه، دوست داشتن گل و رنگ و رقص و لطافت انسانیه. اگه امروز پسربچه‌ای عروسک بغل می‌کنه، اگه مردی لاک می‌زنه، با گربه‌اش حرف می‌زنه، یا توی آغوش زنی آرامش می‌گیره، اون آدم نه پرنسس شده، نه از مردانگی‌ش کم شده، بلکه فقط داره کامل‌تر می‌شه. داره خودش رو بدون سانسور زندگی می‌کنه...

‌‌.

کی باید حساب کنه؟!
کی باید حساب کنه؟!

.

یکی از مسخره‌ترین بحث‌های این روزای فضای مجازی اینه که " هزینه‌ی قرارهای عاشقانه رو کی باید حساب کنه؟" مرد؟ یا زن؟

واقعیت اینه که این یه مسئله‌ی کاملاً سلیقه‌ای و شخصیه. بسته به نوع رابطه، میزان صمیمیت، توانایی مالی و درک دو طرف، این موضوع می‌تونه هر بار یه جور حل بشه. گاهی مرد حساب می‌کنه، گاهی زن، گاهی هر دو با هم، گاهی اصلا یکی هدیه می‌ده. بدون چشم‌داشت!

در روابط عمیق و سالم، این سوال اصلاً مطرح نیست. چون اصل رابطه روی احترام، علاقه و مشارکت ساخته شده، نه روی نمایش قدرت یا انجام وظیفه. اما اینکه این موضوع ساده انقدر باعث درگیری ذهنی، بحث و حتی قضاوت‌های سطحی شده، خودش نشون می‌ده که بعضیا از تغییرات دنیای امروز ناراحتن. اون‌ها نمی‌خوان اینطوری باشه، چون ترجیح می‌دن همون جای قبلی، همون نظم قدیمی، همون سلطه‌ی نابرابر حفظ بشه. در واقع، اصرار روی این که "فلان جنس باید فلان کار رو بکنه"، بیشتر از اینکه ناشی از عشق باشه، نشونه‌ی ترس از برابریه. و هرجا عشق قراره اتفاق بیفته، این قبیل ترس‌ها جاشون رو به اعتماد، درک و انتخاب آزادانه می‌دن.

‌‌.

همهٔ این تحولات به ما یه پیام واضح می‌ده. اینکه ما نه به زنِ خانه‌نشینِ فداکارِ خسته‌لبخند احتیاج داریم، نه به مردِ دیکتاتورِ بی‌احساسِ سنگی.
ما نیاز به انسان داریم.

اگه میتونی به عنوان انسان برای خودت، خانواده‌ت و جامعه‌ت مفید باشی، پس میتونی به خودت افتخار کنی!در غیر اینصورت خودتو با من مَردم من فلانم من زنم من لطافت دارم انرژی زنانه دارم گول نزن!!!


انسانی که فارغ از جنسیتش بتونه هم‌دل باشه، عاشق باشه، اهل رشد باشه، اهل شنیدن و دیده‌شدن باشه، میتونه بگه تونسته واقعا به عنوان یک فرد مفید و آگاه، به دور از تعصب و آموزه‌های خاله‌زنکی اشتباه زندگی کرده.

ما همسری می‌خوایم که دلسوز باشه. پدری می‌خوایم که حضورش شفا باشه نه سایه‌ی قضاوت. مادری می‌خوایم که آزاد باشه نه قربانی.

اگه امروز فکر می‌کنیم «پسرا پرنسس شدن»، شاید وقتشه جمله‌مونو عوض کنیم و بگیم:
«آدم‌ها دارن خودشون می‌شن»
نه مردها دارن ضعیف می‌شن، نه زن‌ها دارن مرد می‌شن. فقط مرزهای مسخره‌ای که جامعه بین احساس، قدرت، اشک، لطافت، منطق، و مسئولیت کشیده بود، داره فرو می‌ریزه.
دنیایی که در اون زن‌ها می‌تونن رهبری کنن و مردها میتونن با خیال آسوده اشک بریزن، دنیایی نیست که به هم ریخته، دنیاییه که تازه داره درست می‌شه.

.


پ.ن:نوشتم به امید اینکه دخترِ من، روزهایی که من دیدم رو نبینه! برای زن. برای زندگی. برای آزادی.


.

زنمردسالاریزن زندگی آزادیپرنسسانسانیت
و شکسته شد جوانی در من...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید