یک باره تمام آنچه که بدان مفتخر بودیم را از دست رفته دیدیم و نفس سرد تمام وجود را منجمد کرد و خونی که به صورت جهیده بود عرق سرد بر جبین نشاند. حالتی مستولی گردید که تمام نداشته ها را در وجود پدیدار کرد و طلب را معنا بخشید ، وجود سراسر طلب گردید و هر چه که راه پیموده شد بیش ازپیش رنگ طلب بر قامت صفات و واژه ها پدیدار گشت و زان پس هر حرکتی در پی صفتی بود که درد ضعف و نداشتن را بیشتر می نمایاند. هر زیبایی و زشتی ، مدام خراشی بر روح می انداخت و درد را افزون می کرد . چشمان طاهره معصومه شهر و فاحشه بدنام ، حکایت از واحدی می کرد که در پس آنها تشویشی و اشتیاقی مبهم برای وجود سکنی بخشی نمایان بود. هر چه ضعیف تر ، طلب قوی تر و امان از تکبر .
با توخواهم گفت که تکبر چگونه تنها به قامت وجودِ سکنی بخش آراسته بود و درد می افزود