ویرگول
ورودثبت نام
آضد حمیدرضا
آضد حمیدرضا
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

طلب

یک باره تمام آنچه که بدان مفتخر بودیم را از دست رفته دیدیم و نفس سرد تمام وجود را منجمد کرد و خونی که به صورت جهیده بود عرق سرد بر جبین نشاند. حالتی مستولی گردید که تمام نداشته ­ها را در وجود پدیدار کرد و طلب را معنا بخشید ، وجود سراسر طلب گردید و هر چه که راه پیموده ­شد بیش ­ازپیش رنگ طلب بر قامت صفات و واژه ­ها پدیدار گشت و زان پس هر حرکتی در پی صفتی بود که درد ضعف و نداشتن را بیشتر می­ نمایاند. هر زیبایی و زشتی ، مدام خراشی بر روح می­ انداخت و درد را افزون می­ کرد . چشمان طاهره معصومه شهر و فاحشه بدنام ، حکایت از واحدی می­ کرد که در پس آن­ها تشویشی و اشتیاقی مبهم برای وجود سکنی بخشی نمایان بود. هر چه ضعیف تر ، طلب قوی تر و امان از تکبر .

با توخواهم گفت که تکبر چگونه تنها به قامت وجودِ سکنی بخش آراسته ­بود و درد می­ افزود
الماس اگرچه از همه جوهرها شفاف ترست ، سخت‌تر نیز هست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید