ادای احترام به شهری که درآن هنر میفروشند
آدم با خودش میگه حالا این روز تولدی که داری پیر هم میشوی بروی یک قری بریزی، آرایشگاهی ،ماساژی ، پیکور و مانیکوری یک پولی بالای خودت پرداخت کنی سرکیف بیایی. اولین کارت رو که میکشی فشار را روی شانه و بیشتر باسنت احساس میکنی .
بعدش هم پا میشوی میروی کتاب فروشی های خنک و ساکت و خوشبو ، محاسبه میکنی که با توجه به قطر و سایز کتاب چند درصد احتمال داره این کتاب اینقدر جذاب باشه که بلاخره تموم بشه. من طرفدار کتاب های سبک و کاهی ام که تازگی ها آمده . یک تفاوتی با کتاب کاهی های زبر قدیمی دارد نه انگشتت را میساید نه مغرت را . با یک کتاب و دو قلم چیز هنری که معلوم نیست چرا بهش میگن هنری، (مثل تیپ هنری و موی هنری ) . انگار هنر رو بکنی تو قوطی و بفروشیش وبرچسب بزنی که این هنر است . خیابان انقلاب پر از چیزهای هنریست ولی خیابان انقلاب خنک و ساکت نیست پس برای همون چیز هنری توی قوطی که قرار است بعدا برود گوشه کمد ، ۵ برابر حالت عادی کارت میکشم که هنر را با خودم یکی دوروزی اینور و آنور ببرم .
بعد میروی تویک کافه خوبی که گذاشتی برای روزهای اینجوری یه چیزی که خیلی چاق و چله نباشه سفارش میدی. یک چیزی که خوردنش طول بکشه .چیزی که احتمالا نمیدونی چیه و از روی مواد اولیه اش حدس میزنی ولی با اعتماد به نفس میگی من بانجو ویرجین با کرنبری میخوام. چیزی که نمیدونی چیه . میتونه خیلی بد باشه. اما اینجا جای پرسشگری نیست باید ریسک کرد و البته حدس زد. خوشحالم که بخش نوشیدنی گرم و سرد و غذا و سالاد رو جدا میکنند که میزان ریسک رو کم کنیم. خوشحالم که به چایی هنوز چاییه و لازم نیست انگلیشتیافترلانچ صداش کنیم که ریسک هی بیشتر و بیشتر بشه. من از ریسک کم و کتاب سبک و جاهای خنک خوشم میاد و دوست دارم هنر را یکی دوروزی اینور و آنور ببرم.