سلام علیکم و رحمه الله و برکاته
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین و صلی الله علی سیدنا محمد و اله الطاهرین
جهت شادی ارواح طیبه شهدا، روح حضرت امام، همه گذشتگان، ذویالحقوق، پدرو مادرها، معلمان و اساتیدمان، مرحوم شهید حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی و همرزمانشان و این پانزده عزیزی که از دانشگاه صنعتی شریف در حادثه هواپیما به رحمت خدا رفتند و همهی رفتگان این حوادث اخیر، الفاتحه مع الصلوات.
حب لقاءالله
طبق روال صحبتهایی که معمولا خدمت شما داریم، یک روایتی تقدیم میکنیم و بعد از آن بحثمان را عرض خواهیم کرد. این روایت راجع به حب لقاءالله است. دارد که "لما اراد الله تبارک و تعالی قبض روح ابراهیم"؛ وقتی خدا اراده کرد ابراهیم را قبض روح کند و ببرد، "اهبت الیک ملک الموت" ملک الموت را برایش فرستاد "فقال السلام علیک یا ابراهیم قال و علیک السلام یا ملک الموت" سلام علیکی بین اینها انجام شد، بعد حضرت ابراهیم به ملک الموت گفت "الداعن الناعن" آمدی من را ببری، با اجازه هستی یا نه ناعی هستی یعنی زوری است. یعنی باید بیایم یا زوری است. "قال بل داعن" آمدم دعوت کنم که برویم ولی بیا برویم دیگر. "قال ابراهیم فهل رایت خلیلا یمیت خلیله" ابراهیم گفت آیا دیدی یک رفیقی، رفیق خودش را بکشد؟ "فرجع ملک الموت حتی وقف بین یدی الله جل جلاله" عزراییل رفت پیش خدا "فقال: الهی قد سمعت ما قال خلیلک ابراهیم" دیدی که ابراهیم چی گفت؟ نپسندید. "فقال الله جل جلاله: یا ملک الموت!" برو پیش ابراهیم "اذهب الیه و قل له: هل رأیت حبیبا یکره لقاء حبیبه"؛ برو به او بگو ای ابراهیم آیا رفیق از دیدن رفیق ناراحت میشود؟ "ان الحبیب یحب لقاء حبیبه" رفیق از دیدن رفیق خوشحال میشود. این روایت را عرض کردم که یکی از مصادیق اینکه انسان ذیل این "فلا تموتن فتمنو الموت ان کنتم صادقین" گفته اگر صادقید، به عبارتی از مرگ نترسید. میتواند کسی خود را امتحان کند. ضمن اینکه در روایات داریم که کسی آرزوی مرگ برای خودش نکند. که در این مدت میگفتند حاج قاسم آرزوی رفتن میکردند، آرزوی مرگ نه، ولی شوق به دیدن معبود و معشوق نکته مهمی است. ترسیدن از مرگ، طرف دارد مرگ خودش را تصور میکند دست و پایش میلرزد سعی میکند از ذهنش دور کند. اما اگر مرگ را برای خودش تصور کرد و بعدش دعا کرد که خدایا "اجعلني ممن اطلت عمره و حسنت عمله" خدایا من را از کسانی قرار ده که عمر طولانی دارند و کار خوب انجام میدهند. حتی آدم عمر طولانی خوب داشته باشد، خوب است. چون همهی آنچه بعدا میخواهد سر آن بنشیند، سر همین سرمایهی عمر است. حاجآقا فخر تهرانی معروف، که میگویند رفیق امام زمان بود، ایشان یک مرض قندی داشت، چون اعتقادی به این دکترها هم نداشت، خودش را مداوا نکرد، البته سنشان هم پایین نبود، وای خب مداوا نکرد و بر اثر همین مرض قند مرد. این را حاجآقا جاودان گفتند که _حضرت آیت الله جاودان_ بعد از مرگش به خواب یکی از علما آمد، گفت: ای کاش من خودم را مداوا میکردم، و بیشتر خدمت میکردم، بیشتر کار میکردم، اینجا سر سفرهی آن طرف نشستیم. درست است، انسان آرزوی عمر طولانی خوب برای خودش بکند، ولی از آن طرف هم وقتی مرگی شهادتی تصور شد، این را به خودش نگوید که من نمیخواهم بمیرم، اصلا نمیخواهم بمیرم. نه، حبیب، حبیب خودش را باید دوست داشته باشد، باید بپسندد از اینکه میخواهد به لقاءالله برسد، از این جهت هست که این امتحان را برای خودمان نگهداریم که امتحان کنیم که حب لقا خدا را دوست داریم یا نه؟ یک صلواتی مرحمت بفرمایید.
سفاهت و رشد مالی
یک عبارتی در قرآن هست، حالا شروع بکنم، ارتباطش را امروز با روزهایی که در آن هستیم عرض میکنم؛ یک عبارت "سفه و رشد"، "سفاهت و رشد". این عبارت قرآنی سفاهت _یعنی کودنی_ و رشد، در همین امور معمولی هم خدا در قرآن آورده، مثلا دارد که "وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا"، شما اموال این ایتام را، _اینها نیست سفهایند، یعنی در زمینه مالی کودناند_ اینها برای قیام و قوام جامعهست، اینها را به آنها ندهید. بعد در آیه بعد دارد که "فَإِنْ آنَسْتُمْ مِنْهُمْ رُشْدًا فَادْفَعُوا إِلَيْهِمْ أَمْوَالَهُمْ"؛ وقتی که متوجه شدید و یقین پیدا کردید که اینها رشد دارند، به رشد رسیدند، اموالشان را در اختیار اینها بگذارید. خب این سفاهت و رشد در مسائل عادی و معمولی است.
بغض، حب میآورد
یک سفاهت و رشدی هست که قرآن در سورهی مبارکهی انبیا میگوید، سند رشد حضرت ابراهیم است، یعنی گواهی رشد حضرت ابراهیم است. جایگاه حضرت ابراهیم را بارها و بارها خدمت رفقا عرض شده؛ اگر از او به عنوان اسوهی حسنه ما، هم اسوهی پیغمبر معرفی شده، در یک بعد خیلی جدی است. و اساسا در آیات قرآن مخصوصا در سورهی مبارکه ممتحنه، وقتی دارد "لقَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ"؛ او اسوهی حسنه است، ابراهیم اسوه حسنه است، خب در چه زمانی؟ در چه واقعهای؟ در چه جریانی اسوهی حسنهست؟ "إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ"؛ ما به شما کافریم، ما اهل برائتیم، اهل بغض و کینهایم و ما نسبت به این بغض و کینه حضرت ابراهیم برای ما یک اسوه است. حضرت ابراهیم اسوهی برائت است. اسوهی کینه است، کینهورزی نسبت به دشمن. ما قدرت کینه را فراموش کردیم، خیلی از حُبّ دم زدیم، از قدرت کینه غافل شدیم. کینهورزی نسبت به دشمن و بغض داشتن نسبت به دشمن، حتی خودش حُبّ ساز است. حُبّ درست میکند. چون شما یک دشمنی داشته باشید که میخواهید در دهانش بزنید، آن موقع است که در کنار کسانی دیگر بودید، یکسری اختلافات را کنار میگذارید. میگویید که فعلا یک مطلب مهمتری هست که فعلا در دهان این بزنیم. ما قدرت گفتمانسازی بغض را فراموش کردیم.
شما اگر همین داعش را نگاه کنید و جزواتشان را مورد مطالعه قرار بدهید، از آن ریشههای ابنتیمیهایش گرفته تا جلوتر، میبینید که انسجامش را براساس بغض درست میکند و به شدت روی مایهی بغض و مایهی کینهورزی دارد کار میکند. قرآن در سورهی مبارکه انبیا سند رشد حضرت ابراهیم را این میداند، شما این آیات را دقت کنید؛ میگوید: "بسم الله الرحمن الرحیم وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ" ما به ابراهیم رشدش را دادیم، "وَكُنَّا بِهِ عَالِمِينَ" خب این رشد چه بود؟ اصلا رشد، اینجا چیست؟ "إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَٰذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ" این تماثیل و این بتهایی که شما دارید، اینها چیست؟ درافتادن با جریان مشهورات زمانهای که _اگر شما در جریان دقیق بت قرار بگیرید، بت در جریان دقیق خودش ابزار حاکمیت مستکبران است. و اصلا اینکه اصلا چرا بتها نماینده یکسری موجوداتی هستند که آن موجودات مونثاند و همه اینها یک بحث مفصل دارد در قرآن. اصلا جریان اینکه توحید را خدا مرتبط با همین جریان "لم یلد و لم یولد" میداند، یک جریان خیلی مهمی است. که بعد چرا این بت ها نماینده آنها هستند؟ و چرا از دید بتپرستها مونث هستند؟ چرا حاکمیت اینها را مونث معرفی میکند؟ بحث مفصل عملی، جایش در منبر نیست._ "مَا هَٰذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنْتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ
قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءَنَا لَهَا عَابِدِينَ" ما ابامان همین کار را میکردند و ما هم در همین خط هستیم. میگوید: "قَالَ لَقَدْ كُنْتُمْ أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ"؛ شاید شما و پدرانتون دارید اشتباه میکنید. جوری با بت و مشهورات زمانه در میافتد، که قرآن از قول آنها میگوید که
واقعا داری میگویی؟ "قَالُوا أَجِئْتَنَا بِالْحَقِّ أَمْ أَنْتَ مِنَ اللَّاعِبِينَ" میگوید واقعی دشمنی میکنی، یا دوربین مخفی است؟ یعنی جدی اینها را میگویی یا شوخی کردی؟ یا جدی داری میگویی من با همه اینها در میافتم. "قَالَ بَلْ رَبُّكُمْ رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الَّذِي فَطَرَهُنَّ وَأَنَا عَلَىٰ ذَٰلِكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ
وَتَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ"؛ مخفیانه هم نه. من والله پایتان را بیرون بگذارید، بتها را میشکنم، من بتشکن هستم. من این بتها را "تَاللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصْنَامَكُمْ بَعْدَ أَنْ تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ"؛ پایتان را بگذارید آن طرف من این بتها را میشکنم. "فَجَعَلَهُمْ جُذَاذًا إِلَّا كَبِيرًا لَهُمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ"؛ میزند همه بتها را میشکند و همه را متوجه بت بزرگ میکند. بعد هم آن گزارشات، بعد میگوید کی بود؟ کی بود؟ چی بود؟ میگویند بله، "قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ" یک ابراهیم جوانی بود، جوان. جوانی بود که اهل بت شکنی بود، حرف اینها را هم زیاد میزد، مرگ بر آمریکا هم زیاد میگفت، احتمالا کار این باشد. حرف هم از این چیزها زیاد میزد. "سَمِعْنَا فَتًى" یک جوانی بود، این خاصیت جوان است. "يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِيمُ"؛ این سند رشد.
عقبه توحید حضرت ابراهیم
قرآن در جای دیگری میگوید؛ ما عقبه توحیدی ابراهیم را به واسطه همین اعلام برائتش به او دادیم. اینکه ما به ابراهیم، اسحاق و یعقوب را دادیم، قرآن در سوره مبارک مریم وقتی گزارش میکند این را وقتی نگاه میکنید، میگویید چه ربطی دارد دادن حضرت اسحاق و یعقوب به حضرت ابراهیم به خاطر این کار؟ "وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ وَأَدْعُو رَبِّي عَسَىٰ أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا"؛ میگوید من از شما برائت، از فکرتان هم برائت، اینجوری پیش خدا میروم. اینجوری پیش خدا میروم. تا پیش خدا بدبخت نباشم. "وَأَدْعُو رَبِّي عَسَىٰ أَلَّا أَكُونَ بِدُعَاءِ رَبِّي شَقِيًّا" بعد قرآن میگوید: "فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَ مَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ يَعْقُوبَ وَ کُلاًّ جَعَلْنَانَبِيّاً" خیلی عجیب است. وقتی اعلام برائت کرد ما اسحاق و یعقوب را به او دادیم. چه ربطی دارد؟ پس معلوم است اسحاق و یعقوب صرفا برای ابراهیم یک بچه نبودند. عقبه توحیدی حضرت ابراهیم را چه زمانی به او میدهد؟ در این ماجرای اعلان برائت حضرت ابراهیم به عنوان اسوه حسنه، اسوهی برائت است. به این دقت کنید.
اول کفر به طاغوت، بعد ایمان به خدا
از آن طرف دارد که قرآن میگوید: "فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىٰ" کسانی که اول کافر به طاغوتاند و یومن بالله فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَةِ الوُثقى؛ یعنی ایمان به الله، با کفر به طاغوت. اول کفر به طاغوت، بعد ایمان به الله. ما قدرت بسیج کنندگی کفر به طاغوت را در نظر نگرفتیم، شوخی گرفتیم. سرّ این که "لا الله الا الله" در خود روایت دارد که اولش یک اعلان برائت دارد بعد یک تثبیت است. لااله الاالله، اول نفی است بعد اثبات. ما همواره روی مایهی محبت کار کردیم، گفتیم از بغض و کینه کسی حرف نزند. این مرگ بر فلان و اینها هم، اصلا آدم برای چی دلچرکین باشد؟ در صورتی که اسوه بودن حضرت ابراهیم به خاطر همین چیزها است. که حتی پیغمبر گفتند: "أَنِ اتَّبِعْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا"؛ دنبال روش حضرت ابراهیم باشید.
نگهداشتن دستاورد بزرگ
در این اتفاق اخیری که افتاد و شهادت حاج قاسم سلیمانی، این طرف و آن طرف هم عرض کردیم که این یک خون پر برکتی بود، که حواستان را به این خون بدهید، به اتفاقی که افتاد، بعدش هم عرض میکنم که چگونه عدّهای مشغول تخریبش هستند. همان روز اول یک کدی دادم، یک خرده امروز بازش میکنم. من یک موقع فکر میکردم، امام زمان که در روایات دارند تشریف میآورند و دستی بر عقول میکشند، چجوری دستی بر عقول میکشند؟ یعنی چه دستی برعقول میکشند؟ دیدم نه، ممکن است واقعا در یک روز، یک همچین اتفاقی بیفتد. یک اتفاقی بیفتد دستی بر عقول کشیده شود، یک چیزی را که خواصی میفهمیدند و میگفتند، کل ملّت این را با همدیگر بگویند. چیز کمی بود؟ این اتفاق، اتفاق کمی بود؟ این دستاورد، دستاورد کمی بود؟ همه یک حرف را بزنند و بفهمند، مطلب شیطان بزرگ است، "مواجهه با شیطان بزرگ" این جزو مطالب ماست. حالا یک وقت جنگ نظامی است و اینها سر جای خودش، یک موقع هم در تمام عرصهها. این است غیض نسبت به کفار که آقا میفرماید: "لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ" جهت حرکت غیض نسبت به کفار، این جا، جای بحث مفصلش نیست، پنجاه و چهار تا قانون دارد دنیا را اداره میکند، اینها سرش دست آمریکاست. کلا پنجاه وچهار تا قانون داریم که دنیا را با آن اداره میکنند. یکی از آنها FATF است، یکی دیگر 2030 است. بغض نسبت به شیطان بزرگ، بر هم زدن معادلات و زدن اینها و مبارزه و پیکار با اینها، این فضایش سوال من است، چجوری این فضا را باید همواره نگه داشت، امروزه؟ چون که این جو و این فضاها در هر صورت میخوابند، یک مدتی هست و بعد میخوابد. ببینید ما در بحث بیماری یا حتی بیماریهای بدنی یک نکتهای داریم؛ به این نکته دقت کنید تا بتوانم مطلب را توضیح بدهم. در بیماریهای بدنی یک نظریه، این است که بیماریها از بیرون وارد بدن نمیشود، بیماری در درون بدن هست، تحت اقتدار بدن قرار گفته و محکوم اقتدار بدن است، وقتی که ضعیف میشود بیماری خودش رانشان میدهد. وقتی قوی است، بیماری خودش را به کسی نشان نمیدهد. ما همه به عبارتی در درونمان بیماریم. فرق آدمهای به حسب ظاهر بیمار و غیربیمار در این است که بدنشان چه قدر تحت اقتدار این بیماری را در درون خودش محکوم کرده.
جنگ روانی از دل مومنین
در طول تاریخ نشان میدهند که جوامع دینی، _حتی جامعهی پیغمبر_ در قرآن در همین آخرین آیاتی که نازل میشود، سورهی توبه و مائده را اگر شما نگاه بکنید میبینید که یک جریان جدّیای به عنوان جریان نفاق انقدر خودش را قوی میکند و بلندگوهای داخلی خودش را قوی میکند و جنگ روانیهای خودش را انقدر قوی میکند که شما جنگهای روانی که آنها راه میاندازند، شما از دست بچه حزب اللّهیها میشنوید. از داخل مومنین آن جنگ روانی درمیآید. بحث جنگ روانی را شما شوخی نگیرید. شما رسیدید به منافقینی که قرآن میگوید : "و ممن حولکم من الاعراب منافقون" دورتان در مدینه یکسری منافقون هستند، آنهایی که در ساختارهای حاکمیتی هم قرار گرفتهاند که "من اهل المدینة مردوا علی النفاق" آنها دیگر منافق نیستند، بلکه آنها فوق تخصص نفاق هستند. "مردوا علی النفاق" میگوید اینها در ساختار حاکمیتی هستند. "لا تعلمهم نحن نعلمهم" اینقدر جریان نفاق پیچیده درمیآید که دیگر شما نمیدانید چه کسانی هستند؟ چی هستند؟ ما میدانیم. شما در سوره توبه و مائده را که میخوانید میبینید جریان نفاق جدی در تاریخ دارد شکل میگیرد، با انواع و اقسام جنگهای روانی.
جریان منافقین
من چرا این بحث جنگ روانی را میگویم؟ میخواهم یک اشارهای به این بکنم؟ بهخاطر اینکه اتفاقی که امروز افتاده، من کاری ندارم که این انتقام سخت بوده یا سخت نبوده، این سیلی محکم بوده یا محکم نبوده، ولی یک چیزی بوده. حالا خیلی وقتها هم، بله جریان منافقین به دلیل اینکه شما سورههای منافقین، انفال، تغابن، اینها را بخوانید آن جاهایی که پای جنگ میشود، میگوید: "اموالکم و اولادکم فتنة" یکسری هستند که دارند فکر اموال و اولاد میکنند. ما الان دوهزاروسیصد فرزند و نوه و داماد و عروس در آمریکا داریم، فرزندان مسئولینمان هستند. با آنها که صحبت میکردی، میگفتند سایه جنگ؟ اصلا اگر جنگ بشود بدبخت میشویم. آخر هم متوجه میشوی دارد غصه دخترش را میخورد، که در آمریکا زندگی میکند. این است که گاهی اوقات ما نمیدانیم، کوفیان آدمهای بدی نبودند ولی وقتی که کم کم سبک زندگیشان آنطور شد، نمیدانستند که این پولهای زیادی که میگیرند، اینی که ایرانیها را گرفتند و کارمندهای خودشان و کارگرهای خودشان و اینها دیگر دارند کار میکنند و اینها نشستهاند و به عنوان انقلابیهای قدیمی دارند پُز میدهند و این شهر کوفه را دومی درست کرد، دارند این کار را میکنند، اینها پول خون سیدالشهدا را میگیرند، نمیدانستند یک موقعی. که اقا این پولی که تو داری میگیری، این سبک زندگی، پول خون سیدالشهدا است. عوض آن هست. ما دوهزار و سیصد تا گروگان آنجا داریم. لذا یک عدهای باید هم پایشان بلرزد. غیر از اینکه چقدر آتوهایی از این افراد دارند که اینها مجبور میشوند برای سرویسهای آمریکا کار کند. میدانم که میگویم. بعد شما میگویید خط جاسوسی کجاست؟ خط نفوذ کجاست؟ خیلی اینطرف و آنطرف را نگردید، در فرزندان مسئولین خودمان هستند. خب یک جریان جدی اینجوری در جامعه هست. جریانش هم جدی است.
جنگ روانی در تاریخ
آن طرف هم متخصص جنگ روانی است. که دستاوردی که بینی و بین الله دستاورد بود، الان آدم از زبان بچه حزب اللهیها میشنود که "اینها با هم ساختند و درست کردند و گفتند بزن و حالا ما بیرون میرویم و باشه تو زدی و..." اتفاقی که، شما دقت کنید، اتفاقی که کسی جرأت نمیکرد که به اینها اندک تعرضی بکند و من میخواهم بگم خیلیها الان درگیر جنگ روانی شدند. اندک تعرضی کسی جرات نمیکرد به اینها بکند. الان بینات این هست که به اینها تجاوز شد، تعرض شد، شلیک شد و طرف مقابل هم مطمئن شد که اگر کار دیگری بکند اینها هم کار دیگری میکند. خب این کم دستاوردی است؟ چرا ما _کاری نداریم که ضرب این سیلی را محکم بود یا نبود_ چرا ضرب این سیلی را آثارش را میبرید؟ چرا این را روی خط خبری میآورید؟ چرا اجازه میدهید؟ چرا شماها دائما میگویید؟ چرا بچه حزب اللهیها میگویند؟ که آخر همین چیزی که یک دستاورد بود، یک چیز بیخود شود. میخواهم به شما بگویم در بسیاری از وقایع تاریخی، ما به جنگ روانی باختیم. شما نگاه بکنید همین سقیفه، یک سری منافقین داخلی هماهنگ شده با یکسری قدارهکش که به محض اینکه پیامبر خدا به رحمت خدا رفتند، بیایند وسط مدینه داد و بیداد، آخرش سقیفه شد. یک عدهای در زمینه عاشورا آمدند، انقدر این لشکر هجده هزار نامه را ترساندند، به ازا لشکر خیالی معاویه عاشورا را واگذار کردند.
معاویه سر بحث خونخواهی عثمان این شرحبیل را آورده بود، به او میگفت: شما که آبرو داری و فلان، جریان شرحبیل و جریان خونخواهی عثمان را راه بیندازیم.
گفت: "آقا من را دیگر رها کنید، من اصلا در سیاست دخالت نمیکنم." معاویه خب مکار بود، زیرک بود، پنجاه نفر را سر راه شرنبیل قرار داده بود. نفر اول میآمد و میگفت: حاج آقا شما خونخواهی عثمان شرکت نمیکنید؟ میگفت نه. نفر بعد: حاج آقا شما با آنهمه آبرو شرکت نمیکنید در خونخواهی عثمان؟ گفت: نه. رسید چهلمی، برگشت. جنگ روانی میشود. رسید به چهلمی، دید که نه همه میگویند حاج آقا شما برای خونخواهی عثمان چی؟ رفت گفت اصلا سپاه تجهیز کرد، برای خونخواهی به سمت مدینه رفت.
شما در جریان سَحره فرعون، قرآت در سُوَر مختلف این جریان سَحره را توضیح داده است. در سوره اعراف توضیح داده، در سوره طه توضیح داده، میگوید در سوره طه "وَأَلْقِ مَا فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ مَا صَنَعُوا ۖ " این عصایت را بینداز تا ببلعد "ماصنعوا" را. و بعد میگوید "إِنَّمَا صَنَعُوا كَيْدُ سَاحِرٍ ۖ " آن چیزی که آنها بافته بودند کید بود و کید بلعیده شد، مهم نبود ریسمانها بلعیده بشود، مهم این است کید بلعیده بشود. چون اگر ریسمانها بلعیده بشود، میگفتند این طرف اینها یک کاری کردند، این هم ریسمان آنها را بلعید. فوقش خیلی ساحرتر هستی. مهم این است که در کید زد، در ریسمان نزد. مهم این است در کید اینها زد، کید اینها را داغون کرد. بعد یکهو فرعون دید که قضیه بهم ریخت، صحنه بهم ریخت، یک جنگ روانی؛ گفت اینها با هم ساخت و پاخت کردند، "إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ" این خودش استاد اینهاست. اینها با هم بستند که بیایند یک بازی اینجوری راه بیندازند، جنگ روانی. خدا هم جنگ روانی راه میاندازد، این را داشته باشید. در همین آیاتی که بدر را توضیح میدهد، _من یک موقعی خدمتان گفتم_ انسان قبل از اینکه بخواهد به دیگری ببازد، به خودش میبازد. خودش را میبازد. خدا همین چشمبندیهایی که در جنگ بدر کرده، در این چشم بندیها میگوید "قَدْ كَانَ لَكُمْ آيَةٌ فِي فِئَتَيْنِ الْتَقَتَا" این در این دو فئهای که به همدیگر برخورد کردند آیات الهی است. "فِئَةٌ تُقَاتِلُ فِي سَبِيلِ اللَّه "؛ یک گروه قتال در راه خدا میکرد. "وَأُخْرَىٰ كَافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ" یک گروه دیگر داشت آنها را فئهای که قتال فی سبیل الله نبود، فی سبیل طاغوت بود داشت اینها را دو برابر میدید. جنگ روانی خداست. میگفت اینها را دو برابر میدید، "وَاللَّهُ يُؤَيِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ يَشَاءُ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَعِبْرَةً لِأُولِي الْأَبْصَارِ" اینها عبرت است بدان که این هم جنگ روانی های خداست، دشمن هم مشغول جنگ روانی است، اینها هم متخصص جنگ روانی هستند. حواستان به این نکته باشد.
گروهبندیها عوض میشود
اتفاقی که در مملکت ما افتاده، میتواند ورق انقلاب را برگرداند. چرا؟ ببنید واقعا سالهای دیگر ما خواهیم نشست که این اتفاق، اتفاقی که ورق را میتوانست در انقلاب برگرداند و اگر نکنیم ناشکری است. اولا همهی مناسبات را به هم زد، اصول گرا و اصلاح طلب به هم زد. عین کاری که پیغمبر کرد. پیغمبر وقتی که وارد مدینه شدند، پرچم اوس و خزرج را پایین کشیدند، گفتند اوس و خزرج دیگر کیلویی چند؟ مکه و مدینه کیلو چند؟ مهاجرین و انصار! حول محور شعار اصلی انقلاب، اینها تفکیک میشوند، میشوند: مهاجرین، انصار و منافقین و.. این گروهها. گروهبندیهای قرآن را شما نگاه کنید، گروهبندیهایش اساسا بر اساس معارف انقلاب است. بر اساس یکسری اسم و شهر و اینها نیست. نه اصلاح طلبها، اصلاح طلباند و نه اصولگراها اصولگرا. آنها افساد طلباند و اینها وصول گرا اند. همه را نمیگویم، میخواهم بگویم این دستهبندی، _اصلا این دستهبندی به فنا داد_ الان بحث این است که یک انقلابی پای کار اینجوری داریم و یک واداده، یک منافق، یک منافق داخلی. ما چکار کنیم الان؟ که این دستاورد بزرگ که مرزبندیهای جدید سیاسی در مملکت ما بر اساس معارف انقلاب درست کرد، موجب شد که ما درست است شاید سیلی، سخت نبود و البته رفقای اینکاره باید توضیح دهند، جنگال بود، جنگ الکترونیک هم درش داشت و عین الاسد هم جای کمی نبود، سیستمهای جنگی الکترونیک فعال شد، همه این چیزها هم در این قضیه بود، کار کمی هم نبود، این کار ولو اینکه سیلی سخت نبود ولی اتفاق بزرگی بود. کسی مگر تا بحال توانسته بود یک دانه توی گوش اینها بزند؟ این دستاورد را خراب نکنیم. یک عده نمایندگی شیاطین را قبول نکنند. شما گاهی اوقات با n واسطه داری در پازل دشمن بازی میکنی، این را حواست باشد. من خودم از آقای بهجت شنیدم _از تصویرها و اینستایشان و اینها دیدم_ گفتند انگلیس میخواست یک مجلس حضرت زهرایی در محله سنی نشین راه بیندازد، خوب کسی نمیرود از سفارت انگلیس پول بگیرد و روضه حضرت زهرا راه بیندازد. این انگلیسیها پانزده واسطه گذاشتند، این پول را به او داد و او پول را داد به او و او پول را داد به او، همینجوری نرم به سمت متدینین رفت و خلاصه نفر پانزدهم همانی بود که قرار بود مداحی را بر عهده بگیرد، از این مجلسهایی که همه چیز را به خاک و خون میکشد. پانزده واسطه گذاشتند تا این اتفاق بیفتد و افتاد. اینها برنامهریزی میکنند. این اتفاق، اتفاق کمی نبود. این سیلی را کسی تضعیف نکند. به صورتی که شما بدانید تا مدتها لااقل به حسب نظامی بحث بیمه است. اینها تا مدتها از این غلطها به راحتی نمیتوانند بکنند. حالا میخواهند ادامه دهند یا نمیخواهند ادامه دهند، همه چیز سرجای خودش، من هم اطلاعی ندارم و میدانم که نفاق داخلی قوی است. قوی است. چه طور میشود که نفاق داخلی حرفش برو نباشد، آن جایی است که مردم همان حرفها را یک صدا تکرار کنند. این نفاق داخلی شروع به جمع کردن خودش میکند، ولی اگر همینطور آن را به همدیگر فوروارد کنند، تمام است، بعد همین بوم رنگی که الان ول دادیم به صورت خودمان برمیگردد. "بله این با آن ساخته و اون با این پاخته و ما هم سر کاریم و بعد شد فلان." و بعد این جنگ روانی در دلها را خالی کرده. انسان اگر به مغزش ببازد بازی را باخته، به مغز خودش ببازد بازی را باخته است.
فعالیتهای مردمی
و نکته آخر که دیگر وقت هم نیست، نکته آخر هم این است که آقا، خودتان باید، خودمان، ما مردم، من این را قبول دارم، با بزرگان نظام هم صحبت کردم و میکنم، اشکالی در نظام اسلامی ما اتفاق افتاده که همه چیزش مردمی راه افتاده و بعد تبدیل به ساختارها شده، ساختار زده شده است. بسیج، سپاه و آن و این و همه چی! حتی حساب صد امام. امام وقتی که شنیدند بحث محرومین و فلان را که خانه ندارند، گفتند که خوب به مردم بگویید بسازند. امام روی مردم خیلی حساب میکردند، آقا هم خیلی اینجوری هستند. ولی دیگر ساختارها این اجازه را خیلی نمیدهند.
امام صد هزار تومان را گذاشتند و گفتند بگویید با این حساب برای محرومین خانه بسازند. شد حساب صد امام. کمیته امام همینجوری راه افتاد، بنیاد مستضعفان همینجوری راه افتاد، ستاد اجرایی فرمان امام همینجور راه افتاد و پانزده، شانزده نهاد که در حوزه محرومیتزدایی است. بنده به عنوان کمترین طلبه بچه جهادی بالاخره در اینها هستیم. امروزه کمیته امداد، به نظر شما چند نیرو داشته باشد خوب است؟ چند تا پرسنل و کارمند؟ سی هزار تا. سی هزار تا، هجده هزار کارمند دارد و دوازده هزار تا پیمانی. یعنی پیمان کار دارد. شما حقوق همینها را فقط حساب کن. اینها وصل به بودجه دولت هستند. بنده به عنوان آدم اینکاره به شما میگویم، مثل اینکه چجوری یک اپلیکیشنهایی که اسمش را نمیبرم، در حوزه تاکسیرانی آمد و شد تاکسیرانی! امروز میشود کمیته امداد را با یک اپلیکیشن اداره کرد. من حالا یک پروژه تحقیقاتی دارم که به نتیجه رسید خدمتتان میگویم، که ما چقدر کارمند در نظام داریم که مشغول رسیدگی به فقرا هستند. یعنی اگر اینها خودشان نباشند و این پول را ول کنی، خود فقرا آباد میشوند دیگر. باید آن کسانی که در این حوزهها جدیترند بلند شوند و بیایند و زمینه را آماده کنند، برای اینکه این دوره را برای گام دوم، گامی برای پوستاندازی نظام که مردم به صحنه بیایند نه اینکه فقط مردم در انتخابات شرکت کنند. ما تا میگوییم مردم در صحنه، میگوییم مردم بیایند و در انتخابات شرکت کنند. نه، اینجوری نیست که در انتخابات شرکت کنند. مردم باید کار دست خودشان باشد. این شعار حضرت آقاست. اگر این را بتوانیم محقق بکنیم، واقعا یک اتفاق بزرگ را در این دوره جدید از انقلاب رقم زدیم، و آن این است که کار مردم را بدهید که مردم انجام دهند. این را امام هم میگفتند و آقا هم میگویند. که کار خود مردم را به مردم بدهید. ولی اگر الان شما بخواهی یک یتیم داشته باشی، پدر صاحب بچهات درمیآید برای اینکه بخواهی به یک یتیم برسی. کارهای مردم باید به دست خود مردم بیاید. این جمع، جمع نخبه است. جمع نخبه باید زمینه را آماده کند تا مردم بیایند و کارهای خودشان را خودشان به دست بگیرند و ساختارهای حاکمیت به نظامهای حداقلی تقلیل پیدا کند. خودشان کار کنند. نه در این نظامهایی که یک طرح بخواهد در مجلس تصویب شود، اگر خبر داشته باشید بله میگویند رفت به پژوهشگاه و بعد رفت کمیسیون و بعد رفت توی تلفیق و بعد آمد توی صحن و شما فکر میکنید به، عجب، آقا دمشان گرم چقدر اینها به فکر هستند. و وقتی میروی میبینی همهاش لابی است. تقریبا بخش عمدهای از آن لابی است، رئیس مجلس با دیگری و این و آن و دستگاهها با هم لابی میکنند و یک طرح میبرد و الان چهارصد قانون محرومیتزا داریم، به خاطر همین لابی ها. تا شما در اندیشکدهها، و تا اینکه شما این انقلاب را برای خودتان تصور کنید وارد نشوید، این ساختار... باید وارد شوید. ما یک موقعی به حضرت آقا گفتیم ، آقا خیلی فشار میدهند، سر یک جریانی، آقا گفتند خب خاصیتش است. فقط این مرگ بر آمریکا و فلان و اینها هم نیست. اگر وارد در حوزههایی که مربوط به خود مردم است، وارد شدیم، کار کردیم، مملکت را قوی کردیم و کار مملکت را خودمان به دست گرفتیم، اگر این کار را کردیم، مطمئن باشید حاج قاسمها زیاد تولید میشوند. حاج قاسم زیاد است به شرط اینکه بستر مناسب تولیدش باشد.
زمان جنگ
من یک موقعی گفتم، یکی از فرماندهان بزرگ جنگ که حالا همهتان میشناسید و نمیخواهم اسمش را بگویم، او میگفت وقتی جنگ میرفتم، فکر میکردم در تانک قایم میشوند و از آن لولهاش هم، دوربین است و میبینند. این اطلاعات نظامی در حقیقت یکی از فرماندهان ما در ابتدا بوده است، ولی در بستر مناسب آمده و شکوفا شده است. همه فرماندهان ما بچه رعیت بودهاند. همین حاج قاسم اگر به خانهاش بروید، میبینید آن پشت خیار و گوجه میکاشته و باغبان بوده و در کار همین چیزها بوده است. همین بچه رعیتها، میشوند سرداران بزرگ. چرا؟ چون آن موقعی آنها در کار پریدند که جنگ را مال خودشان میدانستند و فکر میکردند خودشان باید بروند بجنگند. معطل نبودند که ارتش باید بجنگد یا نباید بجگند. خاطرات آن موقع را باید بخوانید، خیلیهایش را هم نمیگویند و نمینویسند، باید بروید و از سینههایشان دربیاورید، که آنها چطور از ارتش سلاح میدزدیدند و با آن میرفتند و میجنگیدند. همهشان دزد بودند! من از خیلیهایشان پرسیدم که شما هم این کار را میکردید؟ میگفتند بله. میدزدیدیم و بعد رنگ میکردیم و مارکهایش را عوض میکردیم و استفاده میکردیم. وقتی میپرسیدند از کجا آوردید؟ میگفتیم از عراقیها گرفتیم. میگفتیم از عراقیها گرفتیم. تقریبا همهشان آن اول از ارتش میدزدیدند و خیلیهایشان میدانستند که میگفتند بابا حق شماست این سلاحها، چون شما دارید میجنگید. نه اینکه بگویم ارتش نمیجنگید، بعدا یک کسی معترض نشود که چرا چنین میگویی. ولی آنها در کار جنگ بودند. تقریبا تمام اینها از همت و باکری و باقری و فلان و اینها همه در کار دزدی اسلحه بودند. اصلا طرف میگفت من باید بروم بجنگم و میرفت تانک میدزدید، تانک، و بعد که میپرسیدند از کجا آوردی؟ میگفت از عراقیهاست. اصلا آنها تانکشان شرقی بود، برای اینها غربی بود، اصلا آنها اینچنین تانکی نداشتند، ولی میگفتند این کار من است. بابا جنگ مال من است. جنگ مال من است. این کاری که روی زمین مانده مال من است. این کار محاسباتی را انجام دهیم. بعد میگویی خب دهانم را سرویس میکنند، خب این بخشی از زندگی است. بخشی از کارش همین است.
انشاالله که این اتفاقاتی که افتاده و اتفاقات کمی نیست، ورق مملکت در حال برگشتن است، اگر بگذارند و اگر خودمان بگذاریم و خودمان جفت پا برای خودمان نگیریم، انشاالله میتواند نوید آیندهی خیلی خوبی را برای کشورمان و برای اسلام و برای ظهور حضرت امام زمان (عج) بدهد و انشالله خدا هر موقع که وقتش هست، به اجل مسمی آخر و عاقبت ما را ختم به شهادت کند. واقعا حیف است آدم، واقعا حیف است آدم بمیرد. آقا همه که دارند میمیرند، اینکه تکنیک نمیخواهد. تکنیکش این است که انشاالله آخر و عاقبت ما ختم به شهادت شود. یک صلواتی مرحمت بفرمایید.