ویرگول
ورودثبت نام
هیأت الزهرا (س) دانشگاه صنعتی شریف
هیأت الزهرا (س) دانشگاه صنعتی شریف
خواندن ۱۶ دقیقه·۵ سال پیش

سخنزانی هیأت هفتگی ۱۷ دی ۹۸_حجت الاسلام شیرمحمدی

اعوذ بالله من‌ الشیطان الرجیم

بسم‌ الله الرحمن الرحیم

الحمد‌ لله رب‌‌ العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطیبین الطاهرین.

عرض سلام و ادب، خدمت همه‌ی برادران و خواهران محترم. و آرزوی قبولی طاعات و عبادات و همه‌ی آن توسلات و همه‌ی آن تقرب‌هایی که در این روز‌ها زمینه‌اش برایمان پدید آمد.


احساسات این روزها جلوبرنده باشد.

به این بعد از ماجرا دقت کنیم، که همین جلسه، وقتی سه‌شنبه هفته پیش برگزار شد تا این هفته سه شنبه الان که دوباره برگزار می‌شود، چقدر تغییر و تحولات رخ داده. چه در درون ما، این میزان از احساس خاصی که فعلا وارد ریز توصیف نمی‌شوم و در عرائضم به آن اشاره می‌کنم.

آن احساساتی که در درون ما غلیان کرده، آن انقلاباتی که در درون افراد رخ داده در همین هفته، در همین چند روز، و چه آن اتفاقاتی که بیرون از ما رخ داده است. نمی‌دانم چقدر به این توجه کردید، که اصلا آدم نمی‌تواند باور کند، یک سطحی از نمی‌دانم بگویم ورود خدا در معادلات عالم، اینجوری بگویم شاید یعنی خدا نبوده در معادلات عالم، ورودهای یک طور دیگر خدا، تغییر دادن شرایط طوری که الان در درون ما یک مخلوطی از احساساتی وجود دارد و در بیرون از ما، در چه بسا در کل دنیا، که این احساسات هفته‌ی پیش شاید جایگزینش چیزهای دیگری بوده، و الان این را با آن مقایسه می‌کنید، با خودتان می‌گویید نمی‌دانم در معادلات خدا حتما می‌ارزد، همچین چیزی. یک مخلوطی از تاثر و تاسف و معنویت و بغض و حماسه و بهجت و سرور، همه‌اش، یک مخلوطی از همه‌اش در وجود ما الان هست‌. و این کار راه می‌اندازد. و می‌تواند در دنیا جلو برود، می‌تواند برود، می‌تواند هم نرود. خاموش شود و سرد شود. می‌تواند از آن هیچ بهره‌ای گرفته نشود، خدا می‌گوید خودتان نخواستید. ولی اگر نخواهید، ولی اگر سرد بشود، بهای سنگینی را بابتش داده‌اید. انگار کسی در دستش یکسری سرمایه‌‌هایی را داشته باشد، مدام سبک، سنگین می‌کند، برای خرید چیزی، آن‌ کم‌ها را می‌دهد، بعد یکهو یک دانه درشتش را می‌اندازد، یعنی من دیگر واقعا این را می‌خواهم. چه بسا الان از به جریان نیفتادن این اتفاقات درون همه‌ی ما، چیزی عایدمان هم نشود. این فقط در حد یک تذکر که در ذهن‌ها باشد. یک خرده به این فکر کنیم، که خدای متعال در عرض چند روز چه کار می‌کند.


الَّذِينَ يَتَّقُونَ چه می‌کنند؟

عرضی که می‌خواهم امروز به آن بپردازم، این است. در سوره‌ی مبارکه اعراف، آیه‌ای داریم که این آیه شاید از این منظر در این روزها، به آن نگاه نشده باشد، دقت بفرمایید. آیه ۱۵۶ و ۱۵۷ سوره مبارکه اعراف. انتهای آیه‌ی ۱۵۶ به "الَّذِينَ يَتَّقُونَ" اشاره می‌کند. چون نمی‌خواهم ماقبلش را وارد شوم، فقط می‌خواهم ببینیم آخر این آیه چه کسانی را می‌گوید، آیه بعدش برایمان مهم است. "الَّذِينَ يَتَّقُونَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَالَّذِينَ هُم بِآيَاتِنَا يُؤْمِنُونَ" کسانی که این ویژگی‌ها را دارند، اینها چه کار می‌کنند؟ آیه ۱۵۷ :" الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّي" اینها کسانی هستند که تبعیت می‌کنند از رسول، همان فرستاده، همان پیامبر امّی _وارد تفسیر امی نمی‌شویم، بعضی گفتند درس ناخوانده، بعضی تفاسیر دیگری گفتند._ "الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِندَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيل" که ذکر او را در تورات و انجیل می‌یابند.


الرَّسُولَ النَّبِيَّ چه می‌کند؟

این پیامبر چه کار می‌کند؟ "يَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ" امر به معروف می‌کند، امر به نیکی‌ها می‌کند. " وَيَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنكَر" از بدی‌ها باز می‌دارد، نهی می‌کند. "وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ" طیبات را برای اینها حلال می‌کند، حلال اعلام می‌کند. " وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ" چیزهای ناپاک را بر اینها حرام می‌کند. چهار تا چیزی که درباره‌ی پیامبر فرمود، یک حد و مرزی بود. بایدها و نباید‌هایی بود. این پیامبری‌ست که می‌آید، دستوراتی می‌آورد. در حالت عادی وقتی کسی دستوراتی می‌آورد، در ذهن ما این است که خب دیگر قرار است به یک دردسرهایی بیفتیم. قرار است دست و بال ما را ببندد. دارد می‌گوید این کار را بکن، این کار را نکن، این را بخور، این را نخور، اینجا برو، اینجا نرو، این را ببین این را نبین، این را بشنو این را نشنو. در همه ساحت‌های وجود ما می‌خواهد ورود کند و بگوید این کار را بکن این کار را نکن. بعد تعبیر خود قرآن: "وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ" و بار از دوش اینها بردارد و غل و زنجیر را از دست و پای اینها باز کند. عکس آن‌ چیزی که در بخش قبل آیه گفته شده بود. حالا عکس نیست‌، نمی‌خواهم بگویم تناقض است. می‌خواهم بگویم اولا به ذهن می‌رسد که آمده ما را حد بزند، آمده ما را محدود کند. بله محدود به نیکی‌ها کند، ولی به هر حال فهم ما این است که دیگر این آدم باید در قواعدی برود. دیگر این آدم دست و بالش بسته است‌. اما دارد ادعا می‌شود که این پیامبر با این کارها چه کار می‌کند؟ "يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ" از دوششان بار برمی‌دارد، "وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِم" از غل و زنجیر بیرونشان می‌آورد، آزادشان می‌کند. این رازش چیست؟


انسان، یک مخلوط پیچیده

دقت بفرمایید، ما در وجودمان امیال مختلف داریم. وجود ما ساحت‌های مختلف دارد‌. ما در وجودمان غرایز داریم، شهوات داریم. ما در وجودمان عقل داریم. ما یک موجود پیچیده‌ای هستیم. به تعبیر روایات ما مخلوطی از ملک و بهیمه هستیم. یعنی چه؟ یعنی یک کمی فرشته‌ایم، یک کمی حیوانیم._حالا ببخشید_ یعنی چه؟ در روایتی سوال شد، _شاید قبلا اینجا گفته باشم._ از امام صادق(ع) سوال شد که فرشته بالاتر است یا انسان؟ از امام صادق سوال شد، امام صادق(ع) به قولی از امام علی(ع) استناد کردند. فرمودند خدای متعال فرشته را با عقل آفرید، به او شهوت نداد. بعد یک چیز دیگر هم حضرت فرمودند که در سوال نبود. به چهارپایان شهوت داد، عقل نداد. آن عقلی که به فرشته داده، چیست؟ آن عقل، نیروی تشخیص راه درست است. یعنی چه؟ یعنی خدای متعال به او کار درست را وحی کرده است. و امیالی هم در درون او نیست برای مخالفت با این عقل، نه این که اختیار ندارد، اختیار دارد، اما نتیجه اختیارش مشخص است. مثل کسی‌ست که گرسنه است، یک غذا جلوی او گذاشته شده است، انتخاب دومی ندارد و او همین غذا را می‌خورد دیگر. با اختیار می‌خورد، ولی اختیارش در همین حد محدود است. چهارپایان چه؟ چهارپایان شهوت را دارند، یعنی فقط به اقتضای امیالش عمل می‌کند، دنبال تشخیص اینکه کدام کار درست است، کدام کار غلط است، نمی‌رود. جلویش یک تکه گوشت بیندازند این را می‌خورد. "آقا نکند این مال کس دیگری باشد" از این صحبت‌ها ندارد. "نکند این می‌خواسته من را فریب بدهد" البته حیوانات مختلف در درجات مختلفی از بهره‌مندی از این اختیار هستند. ولی آخر آخرش، حیوان به اقتضای شهواتش عمل می‌کند.


بالاتر از ملائکه یا پایین‌تر از حیوان؟

خب بعد ادامه روایت این است، اگر کسی عقلش را بر شهواتش غلبه داد، یعنی عقل بر او حکومت می‌کرد و شهواتش در اختیار خودش بود،_نه اینکه سرکوب کند، عقل فرمان می‌دهد _"فَهُوَ خَیرٌمِنَ المَلائِکَةِ" و آن کسی که شهواتش بر عقلش غالب شود، این چه؟ "فَهُوَ شَرٌّ مِنَ اَلْبَهَائِمِ" او از چهارپایان پایین‌تر می‌رود. یک مقایسه جالبی است. یعنی انسان را تکلیفش را آخر مشخص نکرد، گفت او خودش انتخاب کند در میان کدام طیف بایستد، بالاتر از ملائکه برود، پایین‌تر از حیوانات برود، این وسط‌ها یک جایی باشد. اوست که تعیین می‌کند. ولی ملاک را چی قرار داد؟ غلبه‌ی عقل، غلبه‌ی آن جانب ملکی خودش بر جانب پست خودش، امیال پست خودش. که البته این امیال وقتی که به حکومت عقل دربیایند، در جریان می‌افتدند، و فوائد دارند، و فوائد فراوان برای شخص دارند، تا جایی که بدون آنها نمی‌تواند در همین عالم مادی پیش برود.


آزادی یا اسارت؟

حالا، ببنید آیا آن کسی که عقل خودش را بر شهواتش غلبه داده، او محدود است، در چارچوب‌ها و اینها قرار گرفته، یا آن کسی که شهواتش را آزاد گذاشته، هرکاری که دوست دارد، انجام دهد؟ ظاهرش این است که دومی آزاد است. این دومی‌ست که بالاخره هر کاری دوست دارد می‌کند دیگر. ولی باطن آن چیست؟ یک مثال عرفی خدمتتان عرض کنم. یک کسی که مقید است پدر و مادرش به او دستور می‌دهند، هشدار می‌دهند، جامعه هشدار می‌دهند، کار فرهنگی بر او اثر می‌گذارد، مثلا سراغ مواد مخدر نمی‌رود. این دارد برای خودش محدودیتی اعمال می‌کند، شکی نیست او دارد یک جاهایی نمی‌رود، یک کارهایی را نمی‌کند، با یک کسانی دوست نمی‌شود، مراقبت می‌کند. و آن کسی که خودش را در این زمینه آزاد گذاشته است، آزاد است دیگر. به او هم بگویی این کار را نکن، می‌گوید به تو چه؟ ولی بعد که وارد این ماجرا شد، بعد که جنبه‌ی شهوانی بر جنبه عقلانی غلبه داد، چه اتفاقی می‌افتد؟ کم کم او اسیر می‌شود. او اسیر آن مثلا ماده مخدر می‌شود، او اسیر غضب خودش می‌شود، او اسیر شهودت خودش می‌شو‌د. او اسیر شکم خودش می‌شود. اولش این است که او دارد تصمیم می‌گیرد که چه کار کند؟ ولی آخرش چیست؟ آخرش این است که چیز دیگری او را تحت تسلط خودش در آورده است. اینکه در آیه می‌فرماید که رسول مکرم اسلام می‌گوید این کار را بکنید، این کار نکنید، این طیبات رو بخورید، خبیثات را نخورید، اینها برای چیست؟ برای همین که "وَيَضَعُ عَنهُم إِصرَهُم وَالأَغلالَ الَّتي كانَت عَلَيهِم" شود. یعنی در نتیجه‌ی اتفاقا در آن چارچوب قرار گرفتن او به آزادی می‌رسد. آزادی از بندهایی که بندهای اصلی همین‌هاست. آن یکی آزادی‌ها، ادایش را درمی‌آورند. آزادی واقعی این است. یعنی او می‌رسد به نقطه‌ای که هزاران شمشیر و نیزه و سنگ و این روضه‌هایی که برای اباعبدالله می‌خوانیم، ظاهر چیست؟ چیزی که نگاه می‌کنیم آن اسیر دشمن است اما باطنش چیست؟ باطنش این است که چرا همه‌ی ما این تعبیر را می‌گوییم؟ می‌گوییم سرور آزادگان جهان؟ غلام همت آنم که زیر چرخ کبود/ ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است. یعنی او از همین تعینات بیرون زده است. اتفاقا اگر او اسیر بود یک بله می‌گفت، یک لبیک می‌گفت، آن بیعت گرفتن یزید را قبول می‌کرد، ماجرا تمام می‌شد. ولی ما معتقدیم که اتفاقا چون او آزاده بود، چون او از چنگال این عوامل آزاد بود، این اتفاق برایش نیفتاد. که آزاد و رها بگذارند و اینها. و چه اتفاقی برایش افتاد؟ به اسارت درآوردن، کشتن، همه اتفاق‌ها، همه‌ی مصیبت‌ها.


چارچوب دین، آزادی می‌آورد.

اشتباه نگیریم. کسی که خودش را مقید به چارچوب‌های دین و اخلاق و رعایت اصول می‌کند، به آزادی می‌رسد. کسی که خودش را در این زمینه‌ها راحت می‌گذارد اسیر می‌شود. و به تعبیر شهید مطهری برای اصلاح جهان، برای اصلاح امت‌ها، برای اصلاح جامعه، فقط و فقط کار از دست چه کسانی بر می‌آید؟ کسانی که از چنگال یکسری نفسانیات آزاد شده باشند. حالا آنها می‌توانند این را برای جامعه به ارمغان بیاورند. چون اگر او درگیر نفسش باشد، در قبول یک پولی، سطحش این حد باشد، خب منافع یک امت و ملت را می‌فروشد. اگر در این تعینات بَه بَه و چَه چَه گفتن دیگران باشد، ممکن است به بَه بَه و چَه چَه گفتن دیگران مصالح یک جامعه را بفروشد. از آن طرف اگر غضبش بر او حکومت کند، قوه غضبیه است دیگر، باعث می‌شود فرد دیوانگی انجام دهد، یک کاری می‌کند خودش هم نمی‌فهمد این کار به نفع خودش نشد. می‌گوید من دستور دادم گفتم بزنید. او یک تدبیر می‌کند. این را به حساب بی‌تدبیری نگذاریم. انقدر ساده تحلیل نکنیم. او کلی محاسبات می‌کند. بالاخره پول خرج کرده، اندیشکده زده که به حرفشان یک روزی گوش دهد. می‌نشینند تحلیل می‌کنند اگر اینکار را کنیم عکس العمل چی خواهد بود. فلان قضیه در منطقه چطور حل می‌شود، فلان کشور چه می‌شود، یک حرکتی می‌کنند. ولی اخر آخر اگر در آن چارچوب‌ها نبوده باشد، چون عقل بر شهوات غلبه ندارد، آنجایی که باید تصمیم حق گرفته بشود، تصمیمی بر مبنای ارضا و اغنای یک تمایل نفسانی صورت می‌گیرد.

من اگر تصادف کنم به محض اینکه این تصادف اتفاق افتاد خون جلوی چشمم را بگیرد می‌آیم پایین، با قفل فرمان و... حالا بایست. خوب است، من غلبه بر او دارم. من می‌زنم او را می‌کشم. ولی بعد که این غضب خوابید، می‌گویم چه غلطی کردم. یک عمر در بند این غضبی که یک لحظه بی جا بیرون آمد. او مرا اسیر کرد. من او را اسیر نکردم، عقل من او را اسیر نکرد. راز اینکه یک کسی مثل سردار سلیمانی اینطور دارد در دل‌ها و در دنیا انقلاب به پا می‌کند، این است که خودش از یک اسارتی بیرون آمده است. به دست چه کسی این اتفاق برایش می‌افتد، این قتل صورت می‌گیرد؟ به تعبیر حاج آقا قاسمیان شروع قتال، با یک قتل است البته، کی این اتفاق دارد می‌افتد؟ به دست کی این اتفاق می‌افتد؟ به دست کسی که اتفاقا شهوات را بر عقل خودش غلبه داده. کدام پیروز می‌شود؟ به ظاهر می‌خواهید بدانید کدام پیروز می‌شود، آن کسی که شهواتش را غالب کرده است. چون تیغ تیز در دست زنگی است. علمش را بر همین مبنا پیش برده، قدرتش را بر همین مبنا دارد. ببینید اینجا، همین الان، یکی از افرادی که اینجا نشسته، یک چاقو بگیرد دستش هیچ کس نمی‌دود برود از دستش بگیرد، اصلا همچین چیزی هم به ذهنش خطور نمی‌کند، گمانه‌زنی می‌کند، "می‌خواهد میوه‌ای پوست بکند" می‌خواهد چه کار کند؟ ولی یک بچه یک ساله اینجا چاقویی دستش بگیرد، هر کسی احساس وظیفه می‌کند که خودش را برساند این را از دست او بگیرد. چرا؟ می‌گوید آقا این عقل ندارد! حال این عقلی که بچه ندارد، در سطح بالاتری، _سطح بالاتر به جهت ظاهری می‌گویم وگرنه کمتر از بچه است_ می‌شود آن کسی که چیزی را بر عقلش غلبه داده که از آن نمی‌تواند کوتاه بیاید، آنقدر به آن دامن زده نمی‌تواند از آن کوتاه بیاید. انقدر غوطه‌ور است. شما در غضب باشید. اینکه در دین می‌خواهند کنترل خشم به ما یاد بدهند یعنی چی؟ اینکه می‌خواهند کنترل شهوت به ما یاد دهند یعنی چی؟ این که روزه می‌گیریم یعنی چی؟ اینها برای چیست؟


راز علی(ع) شدن

علی علیه السلام در نامه‌اش به عثمان بن حنیف می‌گوید، "رفتی در یک مهمانی شرکت کردی، اینجا فقرا را راه نمی‌دادند." کلی حضرت ایشان را توبیخ می‌کند. بعد می‌گوید "به امامتان اقتدا کنید. من را ببینید. امام شما،_ حالا تعبیر اقتدا کنید ندارد._ امام شما از دنیای شما به یک قرص نان و یک‌ پیراهن پاره اکتفا کرده." تعابیر حضرت آنجا خیلی جالب است. بعد خود حضرت می‌گوید "ببینید مثل من نمی‌توانید باشید. چون من خودم را مثل خار بیابان پرورش داده‌ام." مثل خار بیابان. خار بیابان چیست؟ در مقابل باد و طوفان و نبود آب و ... در مقابل همه اینها مقاوم است‌. خب این دستورات برای این است که به جایی برسد که در سخت‌ترین برهه‌ها کم‌ نیاورد. به آنجایی برسد که زره‌اش پشت نداشته باشد. بگوید خب علی مگر می‌خواهد از جنگ فرار کند که زره‌اش پشت داشته باشد؟ به علی بن ابی طالب گفتند آقا چرا با قاطر به جهاد می‌روی؟ در یک جنگی حضرت با قاطر رفت، بعد حضرت گفتند "منظورت از این سوال چیست؟ اگر منظورت این است که اسب با خودم ببرم که برای فرار نیازم شود، که علی اهل فرار نیست. اگر هم منظورت این است که با اسب بتوانم بهتر بر دشمن غلبه کنم، که من همین قاطر هم برایم کافی است." یک همچین کسی. خودش توصیفش این است که من چجوری اینطور شده‌ام؟ می‌گوید "من خودم را مثل خار بیابان رشد داده‌ام، نه مثل یک گل لطیفی که در مقابل کوچکترین ناملایمات از میدان کنار می‌کشد."


تفسیر قرآن در قاسم سلیمانی

پس راز درست شدن همچین آدم‌هایی برایمان عجیب نباشد. اصلا جمع اضداد شدن در مکتب امیرالمومنین نباید دیگر برای ما عجیب شود. که البته دیگر ما داریم تفسیر عینی، جلوی چشمانمان می‌بینیم. ببینید تفسیر فقط آن چیزی نیست که می‌نویسند، "این تفسیر قران شد، مثلا نوشتیم شد تفسیر قرآن." تفسیر قرآن گاهی یک آدم است، قرآن مجسم که رسول مکرم اسلام است. حالا هر کسی، هر چقدر خودش را به آن نزدیک کند، تفسیر قرآن می‌شود. می‌گویند این آدم تفسیر قرآن است. مثلا سردار قاسم سلیمانی می‌تواند تفسیر این آیه باشد. "يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ" ای کسانی که ایمان آوردید، اگر می‌خواهید برگردید، یاری نکنید، خدا اصلا هیچ ضرری نمی‌بیند. اصلا خدا ضرری نمی‌بیند. "فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ" خدای متعال یک کسانی را می‌آورد، که اینها چه شکلی هستند؟ "يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ" اینها خدا را دوست دارند، خدا اینها را دوست دارد. اصلا یکجورهایی انگار خدا دل آنها را هم می‌سوزاند. می‌گوید من اینها را دوست دارم، اینها هم مرا دوست دارند. "أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ" در مقابل مومنین، ذلیلند، خوارند، خاشعند، کوچکند. در مقابل کفار، "أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ" عزیز است، نفوذناپذیر است. خب شما نگاه می‌کنید به سردار قاسم سلیمانی، اصلا همین چهره، فقط چهره ظاهری، هرچقدر خشم می‌خواهی در این چهره پیدا می‌کنی، هرچقدر مهربانی هم بخواهی پیدا می‌کنی. اصلا یک چیز عجیبی است. فرزندان این شهدای مدافع حرم را وقتی می‌گیرد، انقدر این روحیه لطیف است، نمی‌تواند جلوی خودش را بگیرد. چقدر عکس از این آدم دیدیم، چقدر فیلم از این آدم دیدیم، که اشکش جاری‌ست. صحبت را شروع می‌کند، گریه با آن شروع می‌شود. خب این چجوری جمع می‌شود با آن کسی که داد مستکبرین عالم را درآورده. آخر هم شهادتی علی‌گونه. علی بن ابی طالب بالاخره نشد در میدان رزم از پا دربیاورندش، بالاخره نتوانستند. حالا بلاتشبیه، نمی‌خواهیم تشبیه کنیم. خاک کف پای علی بن ابی طالب هم نیستند اینها. ولی نتوانستند دیگر. "ما نتوانستیم، هزار تا جنگ رو در رو شد، نتوانستیم کاری با تو بکنیم، نامردی در شب، در حالتی که تو در وضعیت جنگی نیستی، در این وضعیت می‌آییم، می‌زنیم، در می‌رویم. نمی‌ایستیم ببینیم کسی می‌آید یا نه، می‌زنیم و می‌رویم." یعنی تفسیر این. انقدر عزیز در مقابل دشمن.


علت سیل بعد از رفتن او

بعد هم که از این دنیا به ظاهر می‌رود، تازه یک سیلی شروع می‌شود. _حالا به ما تذکر زمان دادند، من دو دقیقه عرائضم را تمام می‌کنم._ یک سیلی به راه می‌اندازد، یک چیزی که خدایی ما فکرش را نمی‌کردیم. یعنی من خودم صبح جمعه که خبر را شنیدم، فرو ریختیم، ولی واقعا فکر نمی‌کردیم ابعاد قضیه انقدر باشد. اینکه در خیابان‌های تورنتو و نیویورک، پرچم ایران، نه با آرم شیر و خورشید، با آرم الله، با شعار توحید، با لااله‌الاالله، با الله اکبر، با صدای مداحی میثم مطیعی و رضای نریمانی، با شمع و مردمی که اشک می‌ریزند. عکس یک سردار سپاه، در دست‌ها. این یک چیزی است دیگر. چجوری به آنجا رسیده؟ از همان مسیر. از همان مسیر غلبه عقل بر شهوات. او چجوری در آن نقطه ایستاده و به اینطرف هجمه می‌کند؟ کار سختی نیست، با غلبه شهوات بر عقل. خیلی کار سختی نیست. الا ماشاالله هم دیدیم. در حیوانات یک انصاف‌هایی وجود دارد، می‌دانید دیگر. دیگر شما اهل سرچ و اینها هستید، بروید ببینید. عطوفت‌هایی که در حیوانات هست، رحم‌هایی که در حیوانات هست. حیوانی که شکار خودش را می‌گیرد، می‌بیند این شکار مثلا آبستن است، کاری نمی‌کند. چند نمونه من دیدم. خب از آنطرف آدمیزاد به نقطه‌ای می‌رسد، اینطور رذل، اینطور کثیف. خیلی، ده ساعت باید بنشینیم حرف بزنیم.


سرمایه‌ها

چقدر ما نعمت داریم. اصلا نمی‌فهمیم. بابا پول‌هایمان را نشمریم، نفت‌هایمان را نشمریم، گازمان را نشمریم، سرمایه‌ای که در دستمان است، کجا می‌توانیم این سرمایه را پیدا کنیم؟ کجا می‌توانیم پیدا کنیم؟ این سرمایه‌ای که دیروز به خیابان‌ها آمد، این کجا هست؟ اینکه در روایات می‌گوید "النّاس معادن کمعادن الذّهب و الفضّة" همین است دیگر. مردم معدن‌های طلا و نقره هستند. اصل سرمایه این است. یک مردمی که برای حق در میدان آمدند. این سرمایه است. و این سرمایه‌ها را فقط کسی می‌تواند آزاد کند و جریان بیاورد که، همان حرف شهید مطهری، خودش به آن نقطه رسیده باشد.

امیدواریم که خدای متعال در این حرکت، اگر نیستیم، ما را بیاورد، چون ما خیلی وقت‌ها فکر می‌کنیم هستیم، اما نظاره‌گریم. نظاره‌گری شرط نیست، باید یک کاری، یک اقدامی، یک حرکتی. ولی خب قلب‌هایمان با این حرکت هست، می‌فهمیم. در این مسیر بیاورد، در این مسیر نگه دارد. و در همین مسیر پایان کار ما باشد، وقتی که از این دنیا می‌رویم، در همین مسیر باشیم. و از خدای متعال می‌خواهیم که به همه‌ی ما منت بگذارد، و ترسناک‌ترین چیز این است که سرمایه‌های واقعی از بین ما بروند و جایگزینی نداشته باشیم، قاسم سلیمانی‌هایی در مکتب حضرت امام، در مکتب اسلام ناب، رشد نکنند. حیف است به خدا. امیدوارم که خدای متعال این دعا را مستجاب کند. و همه‌ی ما را مشمول شفاعت حضرات اهل بیت و همه‌ی شهدا و خاصان درگاه خودش بگرداند به برکت صلواتی بر محمد و آل محمد.

آیدی در تلگرام، اینستاگرام، توئیتر، بله و سروش: @AzzahraaSharif & آدرس سایت: Azzahraa.Sharif.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید