پیامبر گرامی اسلام (ص) میفرماید: فرزند ۷سال اول امیر، ۷ سال دوم عبد و ۷ سال سوم وزیر است.[1]
معنای این کلام تا حد زیادی واضح است. بگذارید به این بپردازیم که بعد از ۷ سال سوم چه میشود؟
«پس از پایان ۲۱ سالگی وظیفه مستقیم والدین نسبت به فرزندان به پایان می رسد. اینک این مسئولیت مستقیم تبدیل به مسئولیت عام شده است. مسئولیت عام، عبارت از وظیفهای است که هر مسلمان نسبت به دیگری دارد.»[2]اما چه میشود که این امر توسط خیلی از والدین نادیده گرفته میشود؟ یا بهتر است بگوییم چه راهکارهایی وجود دارد که علاوه بر پاسخ مناسب دادن به نگرانیهای خانواده، بتوانیم جوری که شایستهی یک انسان بالغ است از خانواده استقلال بجوییم؟
استقلال طلبی به شرطِ ....
بگذارید خیالتان را راحت کنم؛ این قضیه به هیچ وجه ساده نیست. اگر به زبان دانشجوی شریف بخواهیم بگوییم، از یک پروژهی کارشناسی «جوندار» هم «جوندار»تر است و ممکن است چندین ترم وقت شما را بگیرد. همچنین حسابی رنج دارد و اگر فکر کردهاید یک امر بدیهی یا حاشیهایست، سخت در اشتباهید.
در یک دید آماری دانشجویانی که پا در این میدان مبارزه میگذارند دو رویکرد پیش رویشان دارند:
الف- جنگ، جنگ تا پیروزی
ب- مبارزهی مدنی
در رویکرد اول بچهها آنقدر پای خواستههای محدودکنندهی والدین مقاومت میکنند تا والدین کوتاه میآیند. این وسط اما اتفاقات ناخوشایند کم نیست؛ مانند بحث و جدل، دعوا و فریاد، نفرین کردن (هر چند نه چندان جدی) والدین، بیتوجهی فرزند و اظهار کردن اینکه نظر خانواده برایش اهمیتی ندارد و ... .
این روش پُردَردترین راه انجام این کار است. البته میتواند سریعترین راه هم باشد؛ اگر فاکتورهای به خصوصی فراهم باشد.
رویکرد دوم یک ارادهی مصمم برای «حفظ روابط مسالمتآمیز و در عین حال پیشبرد اهداف استقلالطلبانه» طی یک دورهی طولانی مبارزه میخواهد! (چند کلمهای از بیانیههای سیاسی قرض بگیریم) ولی واقعا همین است. باید خیلی پایداری کرد، چون مدل کار پیچیده است، و باید علاوه بر تحمل این پیچیدگی آن را برای مدت درازی ادامه داد. صبر میخواهد تا غورهها انگور بشوند و یا به عبارتی «فاستقم کما امرت».
نشانشان بده
فرض کنیم که شما میخواهید روش دوم را به کار ببرید. به هرحال این روش به رفتار حسنه با والدین نزدیکتر است. شما میتوانید بنشینید با خانوادهی خود صحبت کنید. ولی بگذارید خیالتان را راحت کنم «هر قدر» هم که منطقی (بیشتر مناسب پدرها) و یا احساسی (مناسب مادرها) بحث کنید، همهاش حرف است؛ و میدانیم که دو صد گفته چون نیم کردار نیست. پس در مغز این روش لازم است که شما به پدر و مادرتان نشان بدهید که دیگر کفایت تصمیمگیری برای زندگی خودتان و ادارهی آن را دارید؛ به عبارتی گلیمتان را خوب بلدید از آب بیرون بکشید.
باید یک «اتفاق» بیفتد. منظورم هر اتفاقی نیست؛ بلکه یک تحول معنادار، یک شرایط دشوار یا هر آزمون دیگری که شما از آن سربلند بیرون بیایید و به خانواده نشان دهید. (آزمون در اینجا ابدا به معنای آزمون درسی نیست، کما که این یکی را احتمالا خوب بلدید.)
مثلا تجربیات فراوان نشان دادهاست این اتفاقها واقعا مهم و اثرگذارند و بینش والدین را میتوانند تغییر دهند: (به ترتیب از آسان به سخت میرویم، ممکن است شما برخی را کسب کرده باشید، پس یک مرحله جلو هستید، میتوانید به مراحل بعدی فکر کنید!)
یک- رانندگی را یاد گرفتن و نگهداشتن یک ماشین.
دو- مدتی به دور از خانواده زندگی کردن.
از این نظر خوابگاهیها واقعا چندین پله جلو هستند و خوش به حالشان! برای کسانی که هنوز در خانه هستند هم میتواند سفر به شهر یا کشوری دیگر خارجی برای گذراندن دورهای مانند دورهی کارآموزی (اینترنشیپ) باشد.
سه- استقلال مالی. این یکی واقعا سخت است؛ برای دانشجوی شریفی که هم با این استانداردهای سختگیرانه درس بخواند و هم جوری کار کند که درآمدش به حد قابل قبولی برسد، میتواند آنقدر سخت باشد که عطایش را به لقایش ببخشند. کار درستی هم میکنند، کار کردن بر کسب علم و مهارت منطقا اولویت ندارد. ولی شاعر میفرماید که «وگر مراد نیابم، به قدر وسع بکوشم.» این است کسب درآمد قطعا به وجههی مستقلانه کمک میکند، حتی اگر جیب شما را از جیب خانواده جدا نکند.
کلید طلایی
این روزها پای سخن اکثر دانشجویان که بنشینی، دل پُری از این قصه دارد. خیلی از ما حرف مشترک اندک یا هیچ حرف مشترکی با والدینمان نداریم. یکی از ارکان مبارزهی مدنی تلاش برای کاهش این فاصله است. یعنی واقعا بیاییم سعی کنیم والدینمان را درک کنم. قبلتر شاید این میسر نبود، اما حالا که پا به بزرگسالی گذاشتهایم کاملا امکان پذیر و تنها راه منطقی است. در واقع پیدا کردن حرف مشترک کلیدِ ورود به آن رابطه محبتآمیز ولی به دور از وابستگی یا محدودیت است که مطلوب ماست.
نویسنده: مریم عراقی
[1] بحار الانوار، ج101، ص95، ح42
[2] مجله پگاه حوزه 25 آبان 1387، شماره 243