بابک شاعر حادثه
بابک شاعر حادثه
خواندن ۱ دقیقه·۲ سال پیش

حلالت باد

https://www.aparat.com/v/4UWjo

ای عشق حلالت باد قلبی که حرامت شد

عُمری که به نام من همواره به کامت شد

آغاز شدی هر بار در نقطهٔ پایانم

آباد شدی ای عشق ، من یکسره ویرانم

هر کس به طریقی راند ما را زِ تن آسانی

از عشق نشد حاصل جُز یاس و پشیمانی

تا قُرعه به نام اُفتاد ، صد زَهر به جام اُفتاد

با این همه قلبِ خون ، دانسته به دام اُفتاد

تو زاده شدی درمن ، من در تو ولی مُردم

یک عُمر شرابت را با خونِ جگر خوردم

در حسرت کام از تو ، با عقل شدم دشمن

هم عقل ز دستم رفت ، هم عشق بُرید از من

از تو نرسید هرگز جُز رنج ، و رُسوایی

آیی به غم و زشتی ، با وعدهٔ زیبایی

با این همه می گویم درد تو بُوَد مطلوب

اندیشهٔ ظالم را در نُطفه کُنَد سرکوب

حالا که نداری تو با نسل بشر سازش

با این دلِ خون دارم ، از درگهت این خواهش

همواره تو دشمن باش با عقلِ پُر از وسواس

این بُزدلِ منطق خو این عاری از احساس

ای عشق مکن ما را از بند خودت آزاد

من داد نمی خواهم ، بر من تو بکن بیداد

سروده : بابک حادثه

علی احمدی
شاعر ، نویسنده و فیلمنامه نویس رسمی هستم بعضی آثار = آتش به دشت نیلوفر _منظومه مهتابی_حس خاموش_گیسوان ارغوانی_شراره خاموش عشق_برزخ_آوای دل و ....
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید