آنان که با شهامت ، ماندند زیرِ باران
شد سَهمشان طلوعِ ، رنگین کمان در آخر
سنگی که طاقت آورد در زیرِ بارِ تیشه
تندیس ناب گردید ، از زَر گرانبهاتر
آن کس که فصل گرما کوشید و کند و کاوید
در ظلمت زمستان گردید او توانگر
با سوختن نگردید پروانه مَظهر عشق
سَر زد زِ پیله تا شد ، کِرمی بدل به گوهر
ثروت نه بِه زِعلم است نه علم بِه زِ ثروت
باشد قیاس این دو نیرنگ ای برادر
شوقی به زندگانی گر در تو نیست بنگر
بر خاک مُردهٔ گور ، گل می دهد صنوبر
سروده بابک حادثه