ℛℯ𝓃𝒶𝓉𝒶
ℛℯ𝓃𝒶𝓉𝒶
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

گذر از سادگی به ژرفا

بزرگ شدن، در ذات خود، نوعی فرآیند گسست از جهانِ بی‌وزنِ کودکی است. این گذار، تنها افزایش سال‌های عمر نیست، بلکه نوعی مواجههٔ آگاهانه با «امر واقع» است؛ واقعیتی که دیگر با خیال‌پردازی‌های ساده‌انگارانه قابل تحریف نیست. انسان در این مسیر، به‌تدریج از آن حالتِ شناور در امکان‌های بی‌پایان فاصله می‌گیرد و با محدودیت‌های وجود خویش روبرو می‌شود. این محدودیت‌ها، چه در قالب مرگ، چه در قالب مسئولیت، او را به سوی «جدی‌شدن» سوق می‌دهد.

**منطقی شدن: قیمومیت عقل بر هیجان**
منطق، در اینجا نه به معنای خشک و مکانیکیِ آن، بلکه به مثابهٔ ابزاری برای نظم‌بخشی به جهانِ درونی و بیرونی است. انسانِ بالغ می‌آموزد که هیجان‌هایش را نه انکار کند، نه بی‌قیدانه تسلیم آن‌ها شود، بلکه آن‌ها را در پرتو خردِ نقادانه به رسمیت بشناسد. اینجاست که «منطق» از یک ابزار صرفاً تحلیلی فراتر می‌رود و به هنری وجودی تبدیل می‌شود: هنرِ زندگی کردن در میانهٔ هرج‌ومرجِ احساسات و ضرورت‌های عینی.

**جدی شدن: پذیرش سنگینی وجود**
اما جدی‌شدن، شاید سنگین‌ترین بار این گذار باشد. جدی‌شدن یعنی پذیرفتن اینکه زندگی نه یک بازی بی‌پایان، بلکه زمینه‌ای است برای انتخاب‌هایی که وزن دارند. اینجاست که پوچ‌انگاریِ اولیه (که گاه در نوجوانی طغیان می‌کند) جای خود را به مسئولیتی اگزیستانسیال می‌دهد: مسئولیتِ ساختن معنایی خاص در جهانی که به‌خودی‌خود فاقد معناست. انسانِ جدی، دیگر نمی‌پرسد «چرا زندگی کنم؟»، بلکه می‌پرسد «چگونه زندگی کنم؟».

**در هم تنیدگیِ این سه**
این سه ویژگی—بزرگ‌شدن، منطقی‌شدن و جدی‌شدن—در واقع وجوه مختلف یک تحولِ واحدند: تولدِ «خودِ اصیل». این خود، نه تسلیمِ هیجان‌های کودکانه می‌شود، نه در دگماتیسمِ عقلانی محض محبوس می‌گردد، بلکه در تعادلی پویا میانِ احساس و خرد، سبکی و وزن، شور و تدبیر، قدم برمی‌دارد. شاید بتوان گفت که بلوغ حقیقی، رسیدن به همان نقطه‌ای است که نیچه از آن به «بازگشتِ معصومیت» یاد می‌کند: معصومیتی آگاهانه، که پس از عبور از هزارتوی تجربه و تفکر به دست می‌آید.

پس بزرگ‌شدن، نه خیانت به کودکی، بلکه تکاملِ آن است—حرکتی از «ناآگاهی» به سمت «آگاهیِ بازیگوشانه». اما آیا این مسیر، اجتناب‌ناپذیر است؟ یا می‌توان در میانه‌ راه، در حالتی از تعلیق، بالغ شد بی‌آنکه هرگز کاملاً جدی شد؟ شاید پاسخ در این باشد که انسانِ کامل، کسی است که می‌تواند گاه کودک باشد و گاه پیر فرزانه—بی‌آنکه برای همیشه در هیچ‌یک از این دو مقید بماند.

انسانزندگیتجربه
وابستگی به بقیه،شما را زمین گیر می کند.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید