متن زیر ترجمه من از آخرین مقاله یووال نواح هراری در مجله تایم است. یووال نواح هراری مورخ ۴۴ ساله ، تحصیلکرده آکسفورد و نویسنده کتابهای پرفروش «انسان خردمند؛ تاریخ مختصر بشر»، «انسان خداگونه؛ تاریخ مختصر فردا» و... است.
در جنگ علیه ویروس کرونا، بشریت فاقد رهبری است.
بسیاری از افراد تقصیر شیوع اپیدمی کرونا را به گردن جهانی سازی می اندازند و می گویند تنها راه جلوگیری از چنین فجایعی حرکت در جهت خلاف جهانی سازی است. بالا بردن دیوار ها ، محدود کردن مسافرت ، کاهش تجارت و مواردی از این دست، اگرچه در کوتاه مدت قرنطینه برای متوقف کردن اپیدمی ها ضروری است اما جداسازی طولانی مدت در عین اینکه سبب فروپاشی اقتصادی خواهد شد هیچ گونه حفاظتِ واقعی در برابر چنین بیماری هایی ایجاد نمیکند بنابراین دقیقا بر خلاف مطلب بالا تنها پادزهر واقعی در برابر اپیدمی، جداسازی نیست بلکه همکاری است.
بیماری های همه گیر، میلیون ها انسان را در قرونِ پیش از جهانی سازی فعلی کشته است. در قرن چهاردهم میلادی هیچ هواپیما یا کشتی تفریحی وجود نداشت ولی با این وجود طاعون سیاه در طی کمتر از یک دهه از شرق آسیا به غرب اروپا گسترش پیدا کرد.این بیماری بین هفتاد و پنج تا دویست میلیون انسان را کشت چیزی بیشتر از یک چهارم جمعیت اوراسیا. درانگلستان چهار نفر از هر ده نفر از این بیماری مردند و شهر فلورانس پنجاه هزار نفر از جمعیت صد هزار نفری خود را از دست داد .
در مارس ۱۵۲۰ تنها یک ناقل بیماری آبله (فرانسیس دو اگویا) پایش به مکزیک رسید. در آن زمان در آمریکای مرکزی هیچ خط راه آهن، اتوبوس یا حمل ونقلی وجود نداشت با این حال تا ماه دسامبر (۹ ماه بعد) همه گیری بیماری آبله تمام آمریکای مرکزی را به زیر چنگال خود درآورده بود و بر اساس برخی تخمین ها تا حدود یک سوم جمعیت منطقه را کشت.
در سال ۱۹۱۸ (پایان جنگ جهانی اول) آنفولانزای اسپانیایی توانست در عرض چند ماه تا دورترین نقاط جهان سرایت کند. این بیماری نزدیک به نیم میلیارد انسان را آلوده کرد (چیزی بیش از یک چهارم جمعیت کل انسانها)، تخمین زده میشود این آنفولانزا پنج درصد ازجمعیت هند را به کام مرگ کشید. در جزایر تاهیتی چهارده درصد جمعیت مردند و در ساموا بیست درصد. بر روی هم این بیماری همه گیرِ جهان شمول، ده ها میلیون نفر را کشت، رقمی که تا حدود صد میلیون نفر گفته میشود (تمام این کشتار در زمانی کمتر از یکسال) رقمی که تعداد کشته هایش بیش از کل تلفات جنگ اول جهانی در طی چهار سال جنگ بیرحمانه بود.
در پی قرنی که از ۱۹۱۸ آمد، نوع بشر بیش از پیش در برابر بیماری های همه گیر آسیب پذیر شد زیرا جمعیت انسانی رشد کرده و جا به جایی تسهیل شده، اَبَر شهرهای مدرنی همچون توکیو و میکزیکوسیتی برای عوامل بیماری زا فضایِ شکار بهتری را فراهم می آورند تا فلورانس ِقرون وسطی و شبکه حمل و نقل امروزی بسیار سریعتر از سال ۱۹۱۸ است. یک ویروس می تواند راه خودش از پاریس به توکیو و سپس میکزیکوسیتی را در کمتر از ۲۴ ساعت پیدا کند، بنابراین معقول است که انتظار داشته باشیم که در جهنمی آلوده در حال زندگی هستیم که طاعونی پس از طاعون دگر در حال رخ دادن است.
اگرچه هم وقوع و هم اثر بیماری های همه گیر به میزان زیادی کاهش یافته (بدون در نظر گرفتن شیوع بیماری هایی نظیر ایدز و اِبولا) درقرن ۲۱ بیماری های همه گیر درصد بسیار کمتری از جمعیت انسانی را به نسبت دوران های گذشته ( از زمان پارینه سنگی تا کنون) میکشد. دلیل این امر آن است که بهترین راه دفاع انسان ها در برابر عوامل بیماری زا جدا سازی نیست بلکه کسب اطلاعات است. انسانها جنگ بر علیه اپیدمی ها را می برند زیرا که در مسابقه میان عوامل بیماری زا و پزشکان، عوامل بیماری زا بر تکثیر چشم بسته تکیه دارند در حالی که پزشکان بر تحلیل علمی اطلاعات.
هنگامی که در قرن چهاردهم میلادی طلاعون سیاه حمله ور شد، مردمان هیچ تصوری از اینکه چه چیزی سبب این بیماری میشود و چه کاری باید در قبال آن انجام شود نداشتند. تا دوران مدرن، انسانها معمولا بیماری ها را به گردن خشم خدایان، شیاطین بد طینت یا آب و هوای بد می انداختند و حتی گمان به وجود موجوداتی به نام باکتری ویروس نمی بردند. مردمان در آن زمان به وجود فرشتگان و پریان باور داشتند اما حتی نمی توانستند تصور کنند که قطره ای آب آلوده میتواند لشکر بزرگی از مرگبار ترین عوامل بیماری زا را در خود داشته باشد. بنابراین هنگامی که طاعون سیاه یا آبله همه گیر شد، بهترین کاری که مقامات مسئول می توانستند به مخیله خود راه دهند، برنامه ریزی برای دعای دسته جمعی برای خدایان گوناگون و قدیسان مختلف بود. این امر البته کارگر نیفتاد، همانطور که می توان حدس زد هنگامی که مردمان به صورت گروهی برای دعا به دور هم جمع می آمدند این امر آلوده شدن شمار بیشتری را سبب میشد.
در طی قرن گذشته، دانشمندان، پزشکان و پرستاران در سراسر جهان اطلاعات را جمع آوری کردند و در کنار هم دریافتند که ساز و کارِ پنهان در پشت اپیدمی ها چیست و ابزار رویارویی با آنها کدامند. تئوری فرگشت توضیح داد که چرا و چگونه بیماری های جدید ظهور میکنند و بیماری های قدیمی مزمن میگردند. علم ژنتیک دانشمندان را قادر میسازد تا بر روی خودِ ساختار عوامل بیماری زا به صورت دستی به کندوکاو بپردازند. در حالی که مردمانِ قرون وسطی هرگز کشف نکردند که دلیل طاعون سیاه چه بود، دانشمندان دوران کنونی تنها در ظرف دو هفته ماهیّت ویروس جدید کرونا و ترتیب ژنوم آن را کشف کردند و تست قابل اعتمادی برای تشخیص افراد آلوده از افرادسالم به وجود آوردند.
زمانی که دانشمندان دریافتند که دلایل بیماری های همه گیر چیست، مبارزه با آن به مراتب ساده تر شد. واکسیناسیون، انواع آنتی بیوتیک ها، بهبود بهداشت و ساختار درمانی بهتر به انسان اجازه داد در مقابله با شکارچیان نامرئی اش دست بالا را داشته باشد. در سال ۱۹۶۷ بیماری آبله همچنان ۱۵ میلیون نفر در جهان را آلوده میکرد و ۲ میلیون نفر از آنها را میکشت. اما در طی دهه های پس ازآن اجماعی (کمپینی) جهانی در جهت واکسیناسیون آبله چنان موفقیت آمیز بود که در سال ۱۹۷۹ سازمان بهداشت جهانی اعلام کرد که انسان این جنگ را پیروز شده است و آبله به طور کامل ریشه کن شده است. در سال ۲۰۱۹ حتی یک نفر به آبله آلوده نشده و از آن نمرده است.
از مرزها حفاظت کنید !!
این درس تاریخی به ما در خصوص وضعیت فعلی همه گیری ویروس کرونا چه چیزی می آموزد؟
اول، به طور ضمنی بیان میکند که شما نمی توانید با بستن دایمی مرزها، امیدوار به محافظت کردن از خود باشید، به خاطر داشته باشید که بیماری های همه گیر حتی در قرون وسطی مدت ها قبل از دوران جهانی سازی به سرعت پخش می شدند. پس حتی اگر ارتباطات جهانی خودتان را تا حد انگلستانِ ۱۳۴۸ میلادی کاهش دهید همچنان مصون نخواهید ماند. برای محافظت از خودتان به طریق قرنطینه کردن تنها بازگشت به دوران قرون وسطی موثر نخواهد بود، بلکه باید به دوران پارینه سنگی بازگردید، آیا می توانید؟
دوم، تاریخ نشان می دهد که محافظت حقیقی از طریق به اشتراک گذاری اطلاعات علمیِ قابل استناد و همبستگی جهانی امکان پذیر است. هنگامی که یک کشور درگیر اپیدمی میشود باید مشتاقانه و با صداقت، بدون وحشت از رخ دادن فاجعه در اقتصادش اقدام به اشتراک گذاری اطلاعات نماید به صورتی که سایر کشور ها قادر باشند به آن اطلاعات اعتماد کنند و در عین حال در عوض طرد کردن کشور فاجعه دیده، دست یاری خود را پیش آورند. امروز چین میتواند به تمام کشورهای دنیا درس های مهمی درباره ویروس کرونابیاموزد اما این امر مستلزم سطح بالایی از اعتماد و همکاری بین المللی است.
همکاری بین المللی در زمینه قرنطینه کردن موثر نیز باید صورت گیرد. قرنطینه کردن و بستن راه ها در جلوگیری از پراکندگی اپیدمی ها موثر است اما هنگامی که کشورها به یکدیگر اعتماد ندارند و هر کشوری فکر میکند که تک و تنها، خود مسئول خویش است، دولت ها در دست یازیدن به اقدامات خطیری نظیر قرنطینه سازی تعلل میکنند. چنانچه شما ۱۰۰ مورد از ابتلا در کشورتان پیدا کردید، آیا اقدام به قرنطینه شهر ها و بستن راه های مواصلاتی بین استانها میکنید؟ در چشم اندازی ژرف تر، انجام این تصمیم بستگی به آن دارد که شما چه انتظاری از سایر کشورها دارید. بستن راه مواصلاتی بین استانهای خودتان می تواند به فروپاشی اقتصادی منتهی شود. در چنین شرایطی اگر باور داشته باشید که سایر کشورها به کمک شما خواهند شتافت، احتمال اینکه چنین راه حل خطیری را برگزینید بیشتر خواهد بود، اما اگر بالعکس، فکر کنید که سایر کشورها شما را رها خواهند کرد، در عمل به چنین راه حلی تعلل خواهید کرد تا زمانی که دیگر بسیار دیر است.
شاید مهمترین چیزی که مردمان در خصوص بیماری های همه گیری از این قسم باید بدانند این است که شیوع اپیدمی در هر کشوری تمامی نوع بشر را به مخاطره می اندازد، از آن روی که ویروس ها نِموْ (جهش) می یابند. ویروس هایی همانند کرونا خواستگاهشان درحیوانات است، برای مثال خفاش ها، هنگامی که این ویروس ها به بدن انسان منتقل می شوند، در آغار شروع به وفق پذیری با بدن انسان میزبان می کنند، هنگامی که در حال تکثیر و جور ساختن خود در بدن انسانها هستند، ویروس ها دستخوش جهش می شوند،اغلب این جهش ها بی ضرر هستند اما هر از چند گاهی این امر سبب میگردد که ویروس ها مُسری تر گردند یا در مقابل سیستم ایمنی بدن مقاوم تر شوند و سپس این نژادِ ویروس به سرعت در جمعیت های انسانی پخش میشود و از آن جایی که هر شخص میزبان تیلیاردها ذره ویروس است که دائما دستخوش رونوشت و تکثیر از ویروس قبلی هستند لذا هر شخص آلوده شده، میلیاردها فرصت نو به ویروس جدید می دهد تا بیش از پیش با بدن انسان ها تطابق پیدا کند، به عبارتی، هر بدن زنده انسانی همانند دستگاه قماری است که میلیاردها بلیط بخت آزمایی به ویروس میدهد و در این میان ویروس تنها به یک بلیط برنده نیاز دارد.
این صحبت بالا تنها یک گمان نیست. ریچارد پترسون در مطلبی تحت عنوان “بحران در منطقه قرمز “ به دقت زنجیره چنین حوادثی را درهمه گیری بیماری اِبولا در سال ۲۰۱۴ شرح می دهد. شیوع اِبولا با انتقال ویروس اِبولا از بدن یک خفاش به انسان آغاز شد. این ویروس افراد مبتلا را به شدت بیمار می کرد اما در آغاز همزیستی (تمایل ) بالایی برای زندگی در بدن خفاش ها داشت تا بدن انسانها، چیزی که بیماری نادر اِبولا را به بیماریی همه گیر تبدیل کرد تنها “یک” جهش ژنتیکی در تنها “یک” ویروس بود که در ابتدا تنها “یک” انسان را در جایی در غرب آفریقا به نام “ماکونا” مبتلا کرد. این جهش، زنجیره تکثیر اِبولا به نام “زنجیره ماکونا” را قادر ساخت تا به حامل های کلسترولِ سلول های بدن انسان متصل شوند، این امر سبب شد تا ویروس اِبولا چهار برابر قدرت شیوع بیشتری بدست آورد.
در حالی که شما این متن را مطالعه میکنید شاید جهشی مشابه در حال رخ دادن در یک ویروس کرونا در بدنِ شخصی مبتلا در شهر تهران، میلان یا ووهان باشد. اگر چنین اتفاقی رخ دهد تنها تهدیدی مستقیم برای سلامتی ایرانی ها، ایتالیایی ها و چینی ها نخواهد بود، بلکه شما را نیز تهدید میکند لذا این امر بدان معنی است که نیاز داریم تا از تمامی انسانها در تمامی کشورها محافظت کنیم.
در دهه هفتاد میلادی انسان قادر به ریشه کن کردن آبله شد زیرا تمامی انسانها در همه کشور ها در برابر آبله واکسینه شده بودند دراین میان حتی اگر یک کشور در واکسینه کردن ملت خود ناکام می ماند تبعات این امر می توانست تمامی نوع بشر را متاثر کند، زیرا تا هنگامی که ویروس آبله در جایی از جهان وجود داشت و خود را برای جهش آماده میکرد همواره ممکن بود دوباره در همه جای عالم پخش شود.
در جنگ علیه ویروس ها، جوامع انسانی نیاز دارند که با دقت از مرزهای خود مراقبت نمایند، اما منظور از مرز، خطوط مرزی جغرافیایی میان کشورهای نیست بلکه منظور محافظت از مرز میان جهان انسانها و جهان ویروس ها است. کره زمین مملو از گروه های بی شمار ازویروس هاست و ویروس های جدید نیز دائما به دلیل جهش ژنتیکی به وجود می آیند، خط مرزیی که دنیای ویروس ها را از جهان انسان ها جدا میکند از درون بدنِ تک تک و تمامی انسانها عبور می کند و در این میان تنها اگر یک ویروس خطرناک بتواند به درون این مرز درهر کجای زمین نفوذ کند، تمامی گونه بشر در خطر خواهند بود.
در طی قرن گذشته، انسان از این مرز چنان دفاع کرده است که هرگز نکرده بود. سیستم های درمانی مدرن همچون دیوارهای این مرز بنا شده اند و پرستاران، پرشک ها و دانشمندان نگهبانان این مرز هستند که دائما در حال گشت زدن و بیرون راندن متجاوزانند. با اینحال، بخش بزرگی از این مرز به گونه تاسف باری بی دفاع مانده، صدها میلیون انسان در سراسر جهان هستند که بدون خدمات پایه درمانی/بهداشتی رها شده اند، این امر همه ما را در معرض خطر قرار می دهد. ما عادت کرده ایم که به مفهوم سلامتی تنها در سطح“ملی” فکر کنیم اما فراهم آوردن شرایط بهداشتی/درمانی بهتر برای ایرانی ها و چینی ها کمک می کند تا آمریکایی ها و “انگلیسی ها” در برابر شیوع اپیدمی محافظت شوند. این واقعیت آشکار باید بر همگان مبرهن باشد اما متاسفانه این واقعیت حتی از پیش چشم برخی از مهم ترین افراد تاثیر گذار نیز می گریزد.
جهان بدون رهبر
امروز نوع بشر با بحرانی حاد رو به رو است این بحران نه به واسطه ویروس کرونا بلکه به دلیل فقدان اعتماد میان انسانها است. برای شکست یک بیماری همه گیر، مردمان نیاز به اعتماد به دانشمندان خبره، شهروندان نیاز به اعتماد به مقامات مسئول و کشورها نیاز به اعتماد به یکدیگر دارند. در طی چند سال گذشته سیاستمدارانِ بی مسئولیت به عمد اعتماد به علم ، مقامات مسئول عمومی و همکاری بین المللی را زیر سوال برده اند (جریان های دست راستی) و در نتیجه ی این اقدامات، اکنون این بحران جهانی را می بینیم که از زیر دست رهبران جهانی بدون هماهنگی، سازماندهی و اجماع جهانی در حال فرار است.
در طی همه گیری اِبولا در سال ۲۰۱۴ آمریکا به عنوان رهبری جهانی عمل کرد، آمریکا همچنین نقش رهبر جهانی را در طی بحران مالیِ سال ۲۰۰۸ نیز ایفا کرد جایی که پشت تعدادی کافی کشور ایستاد تا از فروپاشی جهانی اقتصاد جلوگیری کند. اما در سالهای اخیر(دوره ریاست جمهوری ترامپ) آمریکا از مقام خود به عنوان رهبر جهانی استعفا داده است، دولت کنونی آمریکا حمایت خود از سازمانهای بین المللی همچون سازمان بهداشت جهانی را قطع کرده است و به روشنی به جهان اعلام نموده که آمریکا دیگر هیچ دوست واقعی ندارد بلکه تنها منافع دایمی دارد. هنگامی که بحران کرونا رخ داد، آمریکا در چنبره ملی خود باقی ماند و از پذیرفتن نقش رهبری جهانی ِِمبارزه علیه کرونا چشم پوشید. حتی اگر سرانجام آمریکا رهبری جهانی این مبارزه را بپذیرد، اعتماد به دولت فعلی آمریکا چندان نخواهد بود و جز معدودی کشور، کشورهای دیگر تمایل چندانی به پیروی از این رهبری نخواهند داشت. آیا شما از رهبریی تبعیت میکنید که شعارش “اول من” باشد؟
جای خالی رهبری که آمریکا از آن استعفا داده توسط هیچ کشور دیگری پر نشده است، بلکه بالعکس، بیگانه هراسی، جداسازی و بی اعتمادی اکنون ویژگی مشخصه اغلب سازمان های بین المللی شده است. ما بدون اعتماد و همکاری بین المللی قادر نخواهیم بود که اپیدمی کرونا را متوقف کنیم و به احتمال زیاد در آینده، بیشتر شاهد چنین اپیدمی هایی خواهیم بود. اما هر بحرانی گونه ای فرصت نیز هست. امید به اینکه اپیدمی کنونی به نوع بشر کمک کند تا خطری را که جدا سازی جهانی ایجاد میکند دریابد.
یک مثال برجسته از امیدواری ذکر شده در بالا اینکه، چنین همه گیریی می تواند، فرصتی طلایی برای اتحادیه اروپا در جهت بدست آوردن حمایت از دست رفته سال های اخیر از طرف مردمانِ کشورهای عضو این اتحادیه باشد، اگر اعضای ثروتمند تر اتحادیه اروپا به سرعت و سخاوتمندانه پول، تجهیزات و کادر بهداشتی برای اعضای ضعیف تر ارسال کنند، این عمل، ارزش وجود اتحادیه اروپا را از هزاران سخنرانی بهتر ثابت می کند و از طرف دیگر اگر هر کدام از کشورهای اتحادیه به حال خود رها شوند تا با اپیدمی بجنگند، این مسئله صدای ناقوس مرگ اتحادیه اروپا را به صدا در خواهد آورد.
در زمان کنونی از این بحران، کشمکشی حیاتی در انسانیت در حال رخ دادن است. اگر این بیماری همه گیر منتج به جداسازی و عدم اعتماد میان انسان ها شود، این امر قطعا بزرگ ترین پیروزی ویروس خواهد بود، در حالی که انسان ها با یکدیگر درگیر منازعه هستند، ویروس ها تعدادشان دو برابر می شود و برعکس اگر این اپیدمی منجر به همکاری جهانیِ نزدیک تر شود، این تنها پیروزی ما در برابر ویروس کرونا نیست بلکه در برابر کلیه عوامل بیماریزا خواهد بود.
لینک منبع ترجمه:
https://time.com/5803225/yuval-noah-harari-coronavirus-humanity-leadership/