تصویر اول: آقای ایکس برای راه انداختن کسب و کاری به 100 میلیون تومان پول نیاز دارد. بعد از تلاش های بسیار مبلغ مورد نظر جور میشه و مغازه ای را اجاره میکند. برای شروع به کار مغازه آقای ایکس 90 میلیون تومان خرج دکور میکند, دکوری که باب هر سلیقه ای هم نیست ولی با این حال برای بعضی عجیب بودنش جذاب هست. بعد از وارد شدن مشتری ها تنها 10 میلیون جنس داخل مغازه می بینند که در کنار رفتار خام و بی ادبانه آقای ایکس منجر به فرارشان میشود.دلیل آقای ایکس برای این شیوه از خرج کردن سرمایه این است: دیدن ویترین من را شاد میکند و بعلاوه باعث آبروداری هست.
تصویر دوم: ویلیام کشاورزی است که در قرون وسطی زندگی میکند و فکر میکند زمین مسطح است. هر شب ویلیام و دوستانش دور آتش جمع میشوند و از آرزوی خود برای ترک روستا و رسیدن به لبه دنیا حرف میزنند. تنها دانشمند آن حوالی بارها به آنها گفته که زمین گرد است ولی ویلیام با خود میگوید چطور ممکن است همه آدم هایی که میشناسد اشتباه کنند و تنها فقط حرف همان یکنفر درست باشد.
بعد از جنگ جهانی دوم جمله ای معروف و منتسب به چرچیل با این مضمون وجود دارد که: از این پس جنگ کشورها نه با توپ و تانک که در میادین ورزشی است. پس با این سوال رو به رو هستیم : آیا فوتبال ملی ( شما بخوانید تیم های ملی) را می توان ورزش قلمداد کرد؟ ورزش در جهت ارتقا و حفظ سلامتی فرد است بنابراین مقوله تیم ملی چیزی بسیار متفاوت تر از ورزش هست.
ماهیت تیم های ملی چیزی از قماش میادین گلادیاتور های روم باستان است, جایی که خون و گوشت جنگجویان و تقلا هایشان برای زندگی, سرگرمی ساز مردم رم برای فراموشی رنج ها و جنون امپراطور هایشان بود و پول های هنگفتی که در دستان صاحبان گلادیاتورها جا به جا میشد ضامن دوام آن.
آیا جنگ های گلادیاتور ها سبب شادی ملت روم نمیشد؟ آیا غرور ملی رومیان هنگامی که گلادیاتورشان موفق میشد حریف خارجی خود را نقش بر زمین کند به اوج نمی رسید؟ آیا هیچ راه بهتری برای خرج مالیات رومیان بجز هزینه کردن آن در کولوسئوم وجود نداشت؟
به دنبال جمع حرکت کردن کار ساده ای است خصوصا برای کشورهای جهان سوم که بدون بررسی وضعیت خودشان صرفا به دنبال چیدن ویترینی آبرومند برای کسب تایید و آفرین از سایر کشور ها هستند, جایی که غرور ملی و افتخار براحتی با احساسات عامه در خصوص موفقیت تیم ملی (فوتبال) تلفیق میشود. جایی که یادزه نفر مرد به دنبال توپی میدوند و عبور آن از خط دروازه آرزوی مردان و زنانی میشود که حتی به درستی نمی توانند بیان کنند که چرا این اتفاق موضوعی مهم هست.
در این میان البته دولت ها در چرخه ای باطل هم قربانی و هم عامل هستند, گرچه کشورهای ثروتمند و پیشرفته دیر زمانی است که فهمیده اند تیم ملی (فوتبال) گل سرسبد نمایش کسب و کار صاحبان گلادیاتور های سابق و مدیران تیم های خصوصی فعلی است بنابراین نه مردم, نه سیاستمداران در چنین کشورهایی دولت را مسئول تیم داری نمیدانند و تنها سیاستمداران (با ته مایه پوپولیستی) با حضور گاه و بیگاه در عرصه های پر بیننده سعی میکنند که آرای سبد خود در انتخابات بعدی را بیشتر کنند و سوار بر چرخ های سرمایه داری و توده مسحور در حس جمعی, خود را بالا ببرند.
داستان دولت در کشورهای جهان سوم البته داستانی دیگر است, در اینجا دولت وظیفه مهم سرخ کردن صورت با سیلی را برعهده دارد. ملت خواهان غرور است و ساده ترین و دم دستی ترین راه برای رسیدن به آن جنگ گلادیاتور هاست, جایی که ممکن است معجزه ای رخ دهد و تیمی ضعیف به لطف بخت و اقبال و... بر زورمندی پیروز شود. کره شمالی بر ایتالیا غلبه میکند و زخم جنگ کره را مرهم میگذارد. آرژانتین تحقیر شده در جزایر فالکلند, در زمین فوتبال انگلیس را می برد و ملت فراموش میکند که چگونه از جزیره ای در آن سوی اقیانوس شکست خورده است. اعتیاد توده به مخدر غرور آفرینی تیم ملی (فوتبال) حالا دولت ها را مجبور به سرمایه گذاری بیشتر و تیم داری در فوتبال میکند: مالیات دولت از معادن مس کرمان صرف خرید بازیکن فوتبال !!! میشود و جماعت تشنه افتخار بدون لحظه ای تامل در الویت ها , با زدن برچسب ورزش و سلامتی چشم بر واقعیات می بندند.
نتیجه: تیم های ملی هیچ ارتباطی با مقوله ورزش و سلامت ندارند و عناوینی این چنینی برای نادیده گرفتن تمایل بدوی ما برای دیدن مبارزه است. چه در کشورهای پیشرفته که این میل بدوی برای جذب مشتری و کسب و کار بکار گرفته میشود چه در میان کشورهای جهان سوم که ابزاری برای کسب احترام و توجه جهانی ولو در ظاهر است. البته ما هم می توانیم خود را در حرکت و شوق جمعی حل کنیم و از این احساس لذت ببریم و یا میتوانیم با نگاهی از کنار رودخانه جریان آب را دنبال کنیم و از درک طبیعت ثابت انسان در طی قرون شگفت زده شویم.