امسال داشتم سالم رو ارزیابی میکردم، و حین بررسی فراز و فرودهای سال اخیر، حال و هوای اپیزود صفر پادکستها یا فصل صفر کتابها برام تداعی شد. به همین دلیل تصمیم گرفتم نام این بلاگ رو مرحله صفر بذارم!
سال ۱۴۰۲، مثل گنجشکی بودم که آروم آروم به چیزهای مختلف نوک میزد تا ببینه کدوم خوراکی باب میلش هست. مثل کودکی که تازه راه رفتن رو یاد میگیره و میفهمه میتونه بایسته و افقها رو هم ببینه! میتونه گام برداره و به ناشناختهترین مکانها سفر کنه. دریچهای که به مرور زمان تونستم کمی هلش بدم تا باز بشه و اونطرف دنیا رو ببینم. با افراد مختلفی آشنا و همصحبت بشم، کارهای مختلفی انجام بدم و شکستها و موفقیتهایی رو در کنارش تجربه کنم و سعی کنم خودم رو بیشتر بشناسم.
اپیزود صفر پادکستها، معمولا توضیحدهنده اپیزودهای بعدی هست و شاید تهیهکنندهی پادکست ساعتها تفکر کرده باشه که قراره چه محتوایی رو تولید کنه. امسال، انگار من تولیدکننده پادکست زندگیم یا نویسنده کتاب زندگینامهام بودم که تصمیم میگرفتم میخواهم پادکست یا کتابم به چه سمتی حرکت کند. همراه با چاشنی تجربه و خطا و یادگیری!
به رسم کمپین "کولهپشتی"، زندگی رو یک سفر تصور میکنم و کولهپشتی همیشگیای دارم که هر سال لازم هست وسایل مورد نیازم رو داخلش قرار بدم و وسایل اضافه رو خارج کنم.
امسال اولین باری هست که با نوشتن بلاگ کولهپشتی سالم رو مرور میکنم (و دوست دارم این عادت رو به شکل مستمر هرساله تکرار کنم.) و خودِ تجربهی نوشتن همچین بلاگی، برام تجربه جدیدی بود. به این بهانه از چند زاویه به جنبههای مختلف سال گذشته نگاه کردم و طی یک ماه اخیر، هر بار سعی کردم برای نوشتنش دست به قلم بشم، ولی هنوز طبقهبندی تمام اون افکار برام سخت بود. در نهایت بعد یک عالمه فکر و مرور و بخشی هم وسواس و کمالگرایی، این بلاگ نوشته و منتشر میشود:)
- شجاعت تجربهکردن:
خیلی اوقات چون درمورد چیزی اطلاعات نداریم، تصور میکنیم وجود نداره و دایره دیدمون محدود میشه. مثل حصاری دور تا دورمون که اجازه نمیده اطراف رو دقیق ببینیم. پس راهحلش چیه؟ قدم گذاشتن و تجربه کردن! صرفا هم لازم نیست کار خیلی عجیبغریب و بزرگی کنیم تا تجربه به حساب بیاد. حتی اضافه کردن عادتی جدید به سبکزندگیمون، مطالعه در زمینهای که درموردش نمیدونیم یا دیدن فیلمی متفاوت از ژانری که همیشه تماشا میکنیم هم تجربه به حساب میاد. در نهایت، یا از آنچه تجربش کردیم خوشمون میاد و به سبک زندگیمون اضافه میشه، یا خوشمون نمیاد و دیگه تکرارش نمیکنیم. مواردی هم وجود دارند که حتی اولین بار تجربهشان، ممکنه چنان آسیبی بزنه که ارزش حتی امتحان کردن هم نداشته باشه. در این موضوعات، باید دقت بیشتری به خرج بدیم.
- دوری از وابستگیها:
تا مدتی فکر میکردم اگر بعضی چیزها رو از دست بدم، دیگه توان ادامه دادن ندارم. وابستگی بیش از حد به سوشال مدیا، به خانواده، به نظر دیگران و مواردی از این قبیل، مثل طنابی که به دستات بسته باشن، جلوی کسب تجربههای جدید رو میگیره. مخصوصا زمانی که نتونی از اون وابستگی جدا بشی. درحالی که دوری از آنها شاید کمی سخت باشه، ولی قطعا نتیجه بهتری خواهد داشت.
- شناسایی اولویتها:
درجا زدن یا انتخابات اشتباه، کاریه که وقتی نمیدونیم چه مسیری رو باید بریم، انجام میدیم. شناختن مسیر واقعا اتفاقی نیست که ظرف یک سال و به آسانی اتفاق بیفته، ولی مرحله اولش، "شناخت اولویتها"ست. به این معنی که بهترینها و بدترین انتخابهات رو بشناسی و بتونی آنها را ردهبندی کنی. تا زمانی که اولویتهات رو نشناسی یا انتخابشان نکنی، احتمال پشیمون شدن از راه طی کرده، خیلی زیاده.
- مشورت کردن و گفتوگو با افرادی که صرفا مانند تو فکر نمیکنند:
تو به عنوان یک فرد، دنیا رو با عینک خودت نگاه میکنی. شاید چیزی که تو میبینی، صرفا مشابه فرد دیگهای نباشه. چه بهتر که عینکهای مختلف و دیدگاههای متفاوت اطرافت رو ببینی و با دید بازتر انتخاب کنی. مخصوصا در تصمیمگیریهای مهم، حتما از افراد مطمئن در اون زمینه مشورت بگیر. در ضمن، کمک خواستن و مشورت گرفتن به هیچوجه نقطهضعف و نشاندهنده عدم توان نیست. اتفاقا بهت کمک میکنه پذیرش نظراتی که ایدهی تو نیست رو هم داشته باشی.
- ارزیابی و مرور متداول خود:
قصد دارم به زودی مفصل در بلاگی جداگانه در این مورد بنویسم، اما در کل باید بگم که اندازهگیری و مرور روزانه کارها، به شکل عجیبی خودم رو با خودم مواجه میکنه. مثل آیینهای که یادآور نتیجهی تلاشها یا کمکاریها هست. مرور و ارزیابی، میتونه ابعاد مختلفی داشته باشه که دقیقترین و کمککنندهترینشون برای من، مرور روزانه بوده و حتی نوشتن این کولهپشتی هم مرور سالیانه محسوب میشه.
- عادت نوشتن و ثبت افکار:
گاهی اینقدر ذهنم شلوغ میشه و ناخودآگاه از افکار بیهوده پرش میکنم، که توان تمرکز و فکر کردن روی موضوعات دیگه رو ازم میگیره. در چنین شرایطی دست به قلم میشم و احساسات و افکارم رو مینویسم. گذشته از طبقهبندی شدن ذهنم به این بهانه، خواندن یادداشتهای قدیمی و دیدن تغییر به مرور زمان مثل موفق شدن در کاری که از شروعش میترسیدم یا احساسی که قبلا داشتم و الان کمتر تجربش میکنم، حس زندهبودن و تلاشکردن بهم میده.
- عدم تعادل در حفظ روتین:
تا زمانی که روند خواب و ورزش و درس خوندن خودم به هم نریخته بود، اهمیت استمرار و حفظ برنامه رو نمیدونستم. شاید امتحان کردنش برای مدت کوتاهی ضرری نزنه، اما موقعی که از حدش فراتر بره، خسارتهای زیادی به بار میاره. امسال سعی میکنم با مرور مستمر فعالیتهام، روتینهای مهم زندگیم رو هم حفظ کنم.
- تلاش بیهوده برای خوب ظاهر شدن برای افراد غیرمهم:
تظاهر به کسی که نیستم و کارهایی که از روی اجبار برای خوب جلوه دادن جلوی بقیه مجبورم انجام بدم رو در امسال باقی میذارم. قرار نیست برای همه مورد دوست داشتن واقع بشیم و اونی باشیم که "همه" میخوان ازت ببینن. نه به این معنی که محدوده آدمهای اطرافت رو کوچکتر کنی، میتونی در کنارشون باشی، به شکلی که "خودت دوست داری باشی"، نه شکلی که بقیه دوست دارن ازت ببینن.
در نهایت، باید بگم که امسال، آدمهای اطرافم تاثیر زیادی روی من گذاشتن و بابت وجودشون واقعا ممنونم.
# کوله_پشتی