امسال خیلی بزرگتر شدم و یاد گرفتم. از خداحافظی با همکاری کامیونیتی روبیکمپ گرفته، تا تجربهی کارآموزی، اولین سرکار رفتن، تغییر محل زندگی و دوبارهی همسو شدن با شرایط. به همین دلیله که اسم کولهپشتی امسال رو تلاش برای تغییر و تطابق میذارم. یاد گرفتم زندگی اینقدر پرپیچ و تابه که اگه تو هم با هرکدوم از پیچهاش نپیچی، راه رو گم میکنی، و در نهایت خودت رو.
یاد گرفتم مهارت یادگیرنده بودن و انعطاف داشتن رو به کار ببرم، چه جوری در هر محیطی قرار میگیرم پذیرش این رو داشته باشم که "من کامل نیستم. اشکالی نداره که اجازه بدم از محیط یاد بگیرم" و در این مورد گارد نداشته باشم.
از همه مهمتر، یاد گرفتم حضور آدمها تو زندگی چقدر موثره و چقدر برای من محرک بزرگیه. روابط انسانی نهتنها در ایجاد فرصتهای کاری و حرفهای برام مفید بودند، بلکه به حفظ تعادل روحی و افزایش انگیزهام هم خیلی کمک کردند. امسال بیشتر از همیشه متوجه شدم که شبکهی ارتباطی قوی چقدر مهمه و نبودش باعث میشه تأثیر واقعیش را درک کنیم. در نهایت، انتخاب آگاهانهی افرادی که در زندگی نگه میداریم، روی کیفیت مسیر و تصمیمهایمان تأثیر مستقیمی داره.
پاییز هزار و چهارصد و سه.
چه چیزهایی از امسال به سال بعد میبرم؟
روحیه انعطافپذیری و توانایی تطابق با شرایط جدید: امسال عوض شدن شهر محل زندگیم و شروع دوباره برای ساختن دوستیهای جدید در مدرسه جدید، همچنین اولین تجربه سرکار رفتن و تجربه محیط سازمانی شده و حرفهای یک تغییر بزرگ بود. این موضوع باعث شد یاد بگیرم که انعطاف دست و پنجه نرم کردن با همکار و مدیر، بود. ممکنه آسون بهنظر بیاد، ولی مقداری اعتماد به نفس و تمایل به همسو شدن لازم داره.
توجه کردن به کارهای کوچک و خوشحال کننده: سال پیشرو، سال کنکورم به حساب میاد و پیشبینی میکنم بخاطر مشغله، ظرفیت ذهنیم پایین بیاد و اگه نتونم بین فشار و استرس، حال خودم رو با چیزی خوب نگه دارم، روحیه ی ضعیفی خواهم داشت. سعی میکنم چیزی که الان من رو سرحال میاره رو تکرار کنم. مثل توجه به لحظات و کارهای به ظاهر بی اهمیت خوشحال کننده.
تنظیم ورودی مغزم: با بیشتر شدن اثر شبکههای اجتماعی تو زندگی روزمره، به راحتی میتونیم هر محتوایی رو در دسترس داشته باشیم. امسال فهمیدم آنچه که ما اجازه میدیم چند لحظه ذهنمون ما رو به خودش درگیر کنه، چقدر میتونه روی ناخودآگاهمون اثر بذاره. این تاثیر همونطور که گاهی تسلیبخشه، بعضیوقتها هم تاثیر منفی داره. متوجه شدم گاهی نیاز دارم خودم رو از این فضا دور کنم و حریمی بین ورودیهای مختلف و مغزم قرار بدم.
کنجکاو بودن، توجه به اطراف و گوش دادن تجربیات دیگران: امسال بیشتر به دنبال این بودهام که فقط به یک مسیر خاص، مثل درس خواندن، اکتفا نکنم. برای من دیدن زندگیهای مختلف، آشنایی با آدمهای متفاوت، شنیدن طرز تفکرات جدید و دنبال کردن مسیرهای مختلفی که افراد در زندگیشان پیمودهاند، خیلی جذابه. از طریق گوش دادن به پادکستها و صحبت کردن با کسانی که تجربههای مشابهی دارند، تونستم بیشتر به این موضوع مطمئن بشم و خودم را از محدودیتهای تکبعدی بودن رها کنم.
آگاهی بیشتر از خودم و ارزشهام: امسال بیشتر به خودم توجه کردم و فهمیدم که چه چیزی واقعاً برام مهمه. چی باعث خوشحالیم میشه و در بلند مدت دوست دارم چه ارزشهایی رو دنبال کنم. این آگاهی رو به سال بعد منتقل میکنم. این کار در چندتا از تصمیمهای مهم امسال خیلی بهم کمک کرد.
اطلاع از بهای تصمیمات: یاد گرفتم خیلی زمانها نمیتونم چند تا انتخاب رو با هم داشته باشم. هر تصمیم، سودها و هزینههایی داره. آگاه بودن به اینکه با انتخاب هر گزینه، علاوهبر بهدست آوردن چه امتیازهایی، چه موقعیتهایی رو از دست میدم، کمکم کرد روی تصمیمم مصممتر باشم، با شناخت بهتری تصمیمگیری کنم و بعد از اون بابت آنچه که از دست دادهام پشیمان نباشم، چون از قبل نسبت بهش آگاهی داشتم.
چه چیزهایی رو در امسال باقی میگذارم؟
کمالگرایی فلجکننده: اینکه همیشه منتظر بهترین زمان، بهترین شرایط یا بهترین نتیجه باشم، باعث شد بعضی کارها را دیر شروع کنم. مثل شروع به منتشر کردن ویدیو در صفحه یوتیوبم و انتظارات بالا داشتن از خودم. خیلی عادیه که در کارهایی که اولین بارمون هست اشتباه کنیم و بعضی چیزها رو بلد نباشیم. همینطور که از خودم نمیتونم انتظار کامل بودن داشته باشم، از انسانهای دورم هم نباید این انتظار رو داشته باشم. بنظرم اجازهی اشتباه دادن به دیگران و درک اینکه هر فردی هم ممکنه دچار خطا بشه، بخشی از بزرگ شدن به حساب میاد. همینطور زمانی که متوجه بشی فردی خطا کرده و خطای اون رو با خودت اشتباه نکنی و عزت نفس این رو داشته باشی که با اشتباه دیگری به خودت اتهام نزنی و شخصیت خودت رو زیر سوال نبری.
اضطراب و استرس بیشازحد دربارهی آینده: امسال زیاد نگران چیزهایی بودم که هنوز اتفاق نیفتادهاند. یکبار به پیشنهاد بابام شروع کردم به نوشتن این افکارم. چند ماه بعد که دوباره در مسئلهی مشابهی احساس کردم درحال تجربهی حس آشنایی هستم، آن نوشتههای قبلی رو خوندم و متوجه شدم تقریبا دچار همون وسواس فکریام و واقعا زیادی از حد در این مورد خودم رو عذاب میدم! مثل کنکور، مسیر شغلی، یا حتی قضاوتهای دیگران. نمیتونم بگم امسال نمیخوام هیچ استرس و اضطرابی رو تجربه کنم، چون ممکن نیست؛ اما تلاش میکنم در رویارویی با این احساس این رو به خودم یادآوری کنم و این تجربه رو به خاطر بیارم.
در نهایت، ۱۴۰۳ سال تغییر و یادگیری بود، سالی که توش بزرگ شدم، تجربههای جدید داشتم و بیشتر خودم رو شناختم. حالا که دارم وارد سال جدید میشم، با ذهن بازتر و انعطاف بیشتری پیش میرم، میدونم که زندگی همیشه قابل پیشبینی نیست، ولی چیزی که مهمه اینه که بتونم با تغییرات کنار بیام و مسیر خودم رو پیدا کنم. امسال رو با آگاهی بیشتر، تمرکز روی چیزای مهم و حفظ تعادلم شروع میکنم، بدون اینکه از اشتباه کردن یا تجربههای تازه بترسم.