ما برای معرفی خودمان میتوانيم از مهارتها و دانشهایی که به دست آوردهایم صحبت کنیم. حتی از کارهایی که تا الان انجام دادهایم و امتیازهایی که گرفتهایم حرف بزنیم. اما از درون وجود خودمان کمتر میگوییم یا بیانش سختتر میشود. این ویژگیهای درونی من را میتوانید از نوشتههای من بفهمید. حالا به سراغ معرفی ظاهری خودم برویم، تا به شما بگویم چه شد که به اینجا رسیدم.
مدرک لیسانس مهندسی کامپیوتر (گرایش نرم افزار) را در سال ۹۴ گرفتم. حالا چرا این رشته را انتخاب کردم هم بماند، که اصلا مرتبط با اولویتهای من نبود. اما همیشه دنبال نوشتن بودم، و از کودکی برای نوشتن و شغل نویسندگی هیجان داشتم. انشاهایی که در دوران مدرسه مینوشتم مورد توجه معلمها قرار گرفت. با این وجود، همیشه مسیر دیگری، اولویت انتخابهایم را تعیین میکرد.
از سال ۹۱ شعر و یادداشت نوشتم. چند سالی از نوشتن دست کشیدم و مشغول کار دیگری شدم. اما نویسندگی برخلاف انتخابهایم، همچنان در ذهن من موج میزد.
زمانهایی که برای تدرس هنر به مدارس میرفتم، به خوبی یادم هست. برای هر کدام از دانشآموزهایم توصیف کوتاهی در دفترچهام مینوشتم، و شخصیتهای خیالاتم میشدند. در هر قسمت از داستانهایم، که کاراکترهای مشابه وجود داشت، چهره همان دانشآموزم در نظرم میآمد.
در نقاشیهایم همه چیز حرکت میکردند، داستانی در پشت پرده خیال من، برایش شکل میگرفت. بهخصوص برای نقاشی "کودک خیال"، که در هر حرکت قلممو روی بوم، داستانشان بهتصویر کشیده میشد.
کمکم تصمیم گرفتم برای نقاشیهایم حرکت واقعی ایجاد کنم، پس به انیمیت کردن تصاویر مشغول شدم. داستانهای کودکانه انیمیشنهایم را خودم مینوشتم. انیمشینهای دوبعدی را، بیشتر برای جشنوارههای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان میساختم.
من مزونداری و طراحی و دوخت لباس کودک با برند شخصی خودم را از سال ۹۷ شروع کردم. فراز و فرودهایی در این کار داشتم، که حتما راجعبه تجربیاتم در این کار، در پستها برایتان مینویسم. ولی احساس خاصی در این کار موجب ناامیدی من میشد و دوباره به این نتیجه میرسیدم که همان کاری نیست که من میخواهم.
من حتی زمان ثبتکردن طرح لباسهای کودکانه مزون خودم، داستانی برایشان میساختم. طرحهای شیرین و کودکانهای که، تن هر دختر و پسری، حرفهای متفاوتی برای گفتن داشت.
اگر بخواهم فعالیت جدی خودم را در حوزه نویسندگی برای شما بنویسم، باید بگویم از سال ۹۹ به طور جدی و اصولی، نوشتن را شروع کردم. از داستان کوتاه و یک رمان نصفه و نیمه رها شده نگویم که امیدوارم بهزودی تمامش کنم. اما خبرهای خوشی هم از چاپ داستانهای کوتاهم دارم.
کتابهای زیادی، هر کدام تاثیرات خود را بر زندگی من داشتهاند، اما این کتابها بیشترین تاثیر و توجه را بر روی من گذاشتهاند.
کتابهای گابریل گارسیا مارکز را بسیار میپسندم و علاقه شدیدی به کتاب "صدسال تنهایی" این نویسنده عالیقدر دارم. علاقه شدید من بخاطر مرموز بودن بیشازحد کتاب، که در سطرهای کتاب، بار رمزی پیچیده و پنهان را بهدوش میکشد .
پیرنگ قوی این کتاب و علم و آگاهی نویسنده، خود را در خطبهخط کتاب بهرخ میکشد. بهطوری که در همه جای کتاب اتفاقات و حوادث، بهنحوی به همدیگر پیوند خوردهاند.
کتاب "سلاخ خانه ی شماره ۵" اثر کورت ونه گات جونیر، جهان وسیع و گستردهای دارد. کتابی که برای شرح حوادث و رویدادهای جنگ، از شیوه خیال استفاده کرده و ورای این جهان را نشان میدهد.
ونه گات برای اینکه بتواند حوادث جنگ را به طور خاص بیانکند و تاثیرگذار باشد، خواننده را به سوی خط زمانی پیش میبرد. با دستکاری زمان و سپس مکان، رویدادها را از نگاه متفاوت، گاهی با اول شخص و گاهی با سوم شخص در روان خواننده جاری میکند.
کتاب "من هنوز بیدارم" اثر مریم ایلخان هم نگاه تازهای به نویسندگی به من بخشید. من توانستم نوشتههایم و جهان پیرامونم را از دریچه نگاه جدید ببینم و بررسی کنم. با نوشتههای خانم ایلخان نگاه گزارشگونه از من دور شد و ارتباط عمیقتری با نوشته و داستانهایم برقرار کردم.
"مسخ" اثر استاد صادق هدایت، حقایق مرموز جهان را از نگاه انسان و موجود دیگری در بُعد محدود سوم، بررسی میکند. حقایقی که اگر از دید آن به دنیا نگاه کنیم، شاید بسیاری از انتظارات و قضاوتها پوچ شوند. استاد هدایت در همه داستانهایش شروع فوقالعادهای دارد، که خواننده را به شدت برای خواندن ادامه کتاب ترغیب میکند.
استاد احمد محمود در کتاب "همسایهها" با نحوه نگارش و زندگی با کاراکترهای داستانش، اصل اثر پروانهای را ثابت میکند. نکته جالب توجه اینکه ایشان برای تکتک کاراکترهای داستانش شناسنامه میساخت و با همه کاراکترهای داستانش زندگی میکرد.
کتاب "نامه به کودکی که هرگز زاده نشد" اثر اوریانا فالاچی قدرت آزادی و آزادگی را یادآوری میکند. در این کتاب به تمام احساسات مادرانه توجه میکند و چالشها و تعارضات در زندگی را خوب نشان میدهد. اوریانا در این کتاب، آزادی یک زن را، در داشتن حق برابری میبیند.
به قول سهراب سپهری نازنین "هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است. پنجره، فکر ، هوا، عشق، زمین ، مال من است"