ویرگول
ورودثبت نام
بهاره شهیدی
بهاره شهیدی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

نقد و معرفی کتاب سیذارتا

کتاب سیذارتا نوشته ی هرمان هسه ، از مجموعه داستان های آلمانی ، در سال ۱۹۲۳ به چاپ رسید. آقای امیر فریدون گرگانی ، در سال ۱۹۵۸ در لاهور ، با موافقت آقای هسه ، ترجمه کرد و نشر جامی آن را ، در ۱۵۲ صفحه ، به چاپ رساند.

کتاب معنوی سیذارتا ، به داستان پسر برهمنی به نام "سیذارتا" می‌پردازد ، که در جستجوی حقیقت ، خانواده ی خود را ترک میکند. ابتدا به مرتاضان ملحق می‌شود و سپس به ملاقات بودا ، به هندوستان می‌رود، اما در آنجا هم کمبودی را حس می‌کند ، و دوباره به دنبال حقیقت ، به راه می‌افتد.

سیذارتا در کنار بودا ، به این موضوع فکر می‌کند که عقاید و باورهای بودا ، مختص خود اوست و نمی‌تواند راه حقیقت را به دیگران نشان دهد. در صحبت های سیذارتا با بودا ، غرور پر رنگ می‌شود و سیذارتا با این غرور به راه خود ادامه می‌دهد تا در جای دیگری ، حقیقت را بیابد.

گرایش ذاتی بشر به زیبایی

در بخش دوم کتاب ، سیذارتا با توجه کردن به خودش ، تولدی جدید را تجربه می‌کند ، و به تماشای آسمان ها و ستارگان و درخشش نور خورشید و پرندگان می‌پردازد. با تماشای محیط خود ، که همیشه و در همه حال وجود داشتند ، حقیقت ماوراء را در چیزهای قابل روئیت میداند. او توجه خود را ، به محیط و پیرامون خود بیشتر می‌کند ، و چیزهای بسیار ساده و بدیهی را در نظر خود می‌کاود.

سیذارتا در نزدیکی شهری ، زنی زیبا به نام کماله را می‌بیند و برای ادای احترام به ملاقات او می‌رود. سیذارتا از او درخواست می‌کند ، که کماله به او درس عشق و محبت بیاموزد. در مدتی که در کنار کماله ، از برکت عشق و محبت برخوردار می‌شود ، به کار بازرگانی هم می‌پردازد.

سیذارتا حقیقت را در زندگی های روزمره می‌بیند ، و مدتی را با مردم عادی ، که به رفتارهای آنها بیشتر توجه میکرد ، می‌گذراند. اما دوباره احساس کمبود می‌کند و از کارهای خود پشیمان شده ، کماله و مال و اموال خود را ترک میکند. او نالان و خسته از زندگی خود، به کنار رودخانه ای می‌رسد و قصد خودکشی می‌کند، که صدایی میشنود ، که کلمه مقدس "اُم" را تکرار می‌کند.

شنيدن حقیقت از زبان رودخانه

مانترا یا واژه ی عرفانی سانسکریت " اُم " که سیذارتا آن را، از رودخانه میشنود، صدای جهان هم می نامند. در این کتاب از واژه های سانسکریت به وفور استفاده شده ، که حالات مختلف روحانی را بهتر بیان می‌کند. احوال متفاوتی که هر انسانی می‌تواند آن را تجربه کند ، و حتی به درجات بالایی از آگاهی و شناخت دست پیدا کند.

سیذارتا که با کلمه ی "اُم" روح تازه ای دریافت کرده ، با امید در کنار همان رودخانه ، با پیر مرد آگاهی ، زندگی می‌کند. سیذارتا همه ی روزهای زندگی خود را ، با آموختن سپری میکند ، اما هر بار که به درون خود نگاه می‌کند، درمانده می‌شود.

زمانی که سیذارتا با پسر سرکش و بداخلاق خود مواجه می‌شود، از قبل مستاصل تر شده و به دنبال راه چاره می‌گردد. با این وجود عشق بسیاری را در درون خود نسبت به پسرش احساس می‌کند ، و به یاد پدر خود که در کودکی او را ترک کرده بود ، می افتد.

در این قسمت کتاب به کارماهای موجود در زندگی و حتی روح ، اشاره دارد ، که امکان فرار از آن وجود ندارد. باید با کارماهای خود روبرو شد ، و برای حل کردن آنها از خود سوال کرد. در بخش هایی از کتاب ، سیذارتا با غرور و خودخواهی مواجه می‌شود، که با اصل حقیقت مغایرت دارد.

اما در نهایت سیذارتا با سکوت خود و شنيدن صدای رودخانه ، به حقیقت می‌رسد و درون خود را تماشا میکند. حقیقتی را که بتوان در کلمات گنجاند ، نیمه حقیقی میداند ، و فکر میکند، همیشه باید آگاهی و دانش با کمال همراه باشد‌. سیذارتا بودای وجود خود را نمایان می‌کند ، و نیروانا را تجربه می‌کند.


بهاره شهیدی

کتاب سیذارتاکتابمعرفی کتابنقد کتابهرمان هسه
هر کجا هستم باشم، آسمان مال من است. پنجره، فکر ، هوا، عشق، زمین ، مال من است"
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید