در یکی از قسمتهای تأثیرگذار برنامه «اکنون»، دکتر الناز نجفی – معمار و پژوهشگر مناظر فرهنگی – با سروش صحت گفتوگویی داشت که هنوز تو ذهنم مونده.
داشت دربارهی گردشگرایی حرف میزد که میان ایران؛
نه به خاطر هتلهای لوکس یا جادههای بینقص،
بلکه بهخاطر حس ایران.

بهخاطر تجربهی چیزی که توی رفتار مردم، توی کوچهها، توی معماری، و حتی برخورد سادهی یه فروشنده جریان داره.
دکتر نجفی گفت:
«گردشگر از بیرون میاد، اما فقط با یه تکه از ایران مواجه میشه. همون تکه میشه کل تصویر ایران تو ذهنش.»
حالا بیا این نگاه رو بیاریم تو دنیای خودمون؛ دنیای پروژهها.
وقتی ما بهعنوان تیم مشاور یا استقرار وارد یه سازمان میشیم،
اون شرکت فقط ما رو میبینه. نه SAP آلمان رو، نه مستندات رسمی سیستم رو، نه استراتژی جهانیشو.
در واقع، ما نمایندهی اون کل دنیاییم.
ما با مدل رفتارمون، با نوع شنیدن و تعاملمون، با نحوهی طراحی و آموزش، داریم یه تصویر میسازیم.
اگه پروژه رو یه شهر فرض کنیم،
ما نمایندهی فرهنگ اون شهر هستیم.
ولی فقط ما نیستیم...
مشتری هم نمایندهست.
نمایندهی سازمانش، تیمش، و فراتر از اون، نمایندهی فرهنگ شهری که ازش میاد یا پروژه داره اونجا اجرا میشه.
نحوهی میزبانی، گفتوگو، مشارکت یا حتی مقاومتش بهمون نشون میده اون شهر و اون فضا چه حالوهوایی داره.
اون هم داره بهنوعی ما رو میزبانی میکنه.
پروژهها فقط یه سیستم نیستن؛
یه تعامل فرهنگیان.
که ما توش هم مهمونیم، هم میزبان.
تا حالا شده یه تیم کوچیک تو پروژه، براتون نمایندهی یه فرهنگ بزرگتر باشه؟ تجربهتون رو میگید؟