به نام خداوند بخشنده مهربان
دفتر زندگیام ورق خورد به پایان دوران کارشناسیام در دانشگاه خوارزمی رسید ، دورانی پر از پستیها و بلندیها دورانی که گاهی هوای دلم بارانی شد و دلم را آب برد و گاهی هم شیرینی لبخند بر لبانم نشست دورانی که گاهی تنها بودم و گاهی در کنار دوستان شفیق و گاهی پیمانهایی میبستیم که تا پای جان کنار یکدیگر بایستیم و هرگز یکدیگر را ترک نکنیم ...
در طول این مدت سعی کردم دِینی که همیشه روی شانههای خود حس میکردم برای ساختن یک دنیای زیباتر بپردازم دِینی که مرا وادار کرد در بخشهای مختلف دانشگاه فعالیت کنم از کانونهای فرهنگی گرفته تا انجمن اسلامی و در آخر فکر کنم قرعه کار به نام من دیوانه زدند که مسئول بسیج خوارزمی تهران بشوم ، و به طور عجیبی قلبم را به بسیج باختم و رسماً عاشقش شدم ، عشق بسیج باعث شد دانشگاه تهران دیگر کعبه آمال و آرزوهای من نباشد بلکه برعکس شد سنگ شیطان و با سنگ نه هفت بار بلکه هفتاد بار به آن زدم ...
اکنون که روزهای آخرم را میگذرانم وظیفه مهمی بر دوش دارم و آن بیان نکات مهمی است که حاصل سه سال تجربه و اندوخته من در فضای کارهای فرهنگی و تشکیلاتی است ، شاید نکاتی که بعد از آن بخوانید جزو خالصانه ترین متنهایی باشد که حقیر در زندگی خود به نگارش آن پرداختم . ای کاش متنها میتوانستند حامل جانم باشد شاید که بعد از نوشتن این متن دیگر مانند آرش میشدم :« آری آری جان خود در تیر کرد آرش کار صدها ضربه شمشیر کرد آرش » شاید بعد از آن بگویند جان خود را میان کلمات جا گذاشت و تمام شد و از جانش برایش تنها غمی جانسوز ماند .
سعی میکنم همه آن چیزی که باید بگویم را کوتاه و مختصر مطرح کنم :
برای اینکه وارد این راه شوید از خودتان سؤال کنید چرا اینجا هستید ؟ اصلاً چرا باید در یک تشکل فعالیت کنید ، چرا باید در بسیج فعالیت کنید ؟ با خودتان یک بار خلوت کنید ببینید اصلاً راه شما اینجاست .. یا نه ، باید به دنبال جای دیگری برای خودتان باشید ؟ اصلاً در این دنیای دهشتناک که کشتن جان سیهزار انسان مظلوم در غزه از کشتن برخی حیوانات جرمش سبکتر است برای خودتان وظیفهای متصور هستید یا خیر ؟ فکر کنم در این دنیا برخیها از برخی دیگر انسانتر هستند ، مثلاً آنهایی که چشمان رنگی دارند یا موهای بور انسانتر از کودکان گندمگون غزه باشند .
من معتقدم ما اینجا هستیم که هرکدام به اندازهای ولو کم دنیا را جای بهتری کنیم و من فکر میکنم بسیج میتواند بستر زیبایی برای این هدف باشد ، بسیج شجره طیبه ایست که ثمرهاش شهادت است و وقتی در بسیج قدم میگذاری گویی همسفره شهدایی ... ولی حتی اگر در بسیج هم تصمیم نگرفتید فعالیت کنید حتماً در بخشهای فرهنگی دانشگاه فعال باشید زندگی بیش از صفرهای جلوی حساب بانکی آدمی است ، انجمنهای علمی ، کانونهای فرهنگی و سایر تشکلهای دانشجویی همه و همه فضاهایی هستند که بستر مناسبی برای رشد فردی است . سعی کنید یکبار در زندگی خودتان برای دلتان کار کنید نه برای جیبتان ، چیزهایی هست که اگر در دوران دانشجویی یادنگیرید در آینده باید با پرداخت هزینههای بالا یاد بگیرید چیزهایی مثل اعتماد به نفس ، تلاش ، شکست در اوج شایستگی و ... هرچه از فواید فعالیتهای فرهنگی و حضور در کانونها و انجمنهای علمی و به خصوص بسیج بگویم تمام نمیشود ... نه در سال آخر اما در سایر سالهای تحصیل خود حتماَ امتحان کنید ضرر نمیکنید .
حال اگر تصمیم گرفتید وارد فضای فعالیت فرهنگی و تشکیلاتی در دانشگاه شوید نکاتی هست که نباید هرگز فراموش کنید :
1- تمام پیامبران الهی ابتدا انسانهای خوبی بودند و سپس به مقام پیامبری مبعوث شدند برای تمام مسئولیتهایی که در زندگی خود قبول خواهید و تمام عناوینی که با آنها شما را خطاب خواهند کرد نیز این نکته صادق است ، انسان خوبی بودن مقدم است بر بسیجی خوبی بودن بر فعال فرهنگی و اجتماعی خوبی بودن و ...... هرگز بین این دو تضادی نباید شکل بگیرد اگر در جایی حس کردید این تضاد به وجود آمده به خودتان شک کنید ... و حتماً درباره اعمال خود تجدید نظر کنید .
2- خدواند در قرآن کریم خطاب به حضرت موسی علیه السلام میفرماید : « هنگامی که میخواهی به نزد فرعون بروی با او به نرمی سخن بگو » نباید فراموش کنید که فرعون ادعای خدایی کرده است ... فرعون کسی است که غرق در جنایت است و در یک کلمه طاغوت است ، امّا با همه اینها باز هم خداوند به موسی میفرماید ای موسی به نرمی سخن بگو ... تعجب میکنم گاهی برخی افراد با و مسئولین دانشگاه طوری حرف میزنند که گویی ایشان دشمن درجه یک انقلاب و کشور هستند !!! برفرض که یک مسئولی در سطحی که باید تلاش کند ، نکند آیا با توهین و تهدید ما مسئله حل میشود ؟ آیا فکر میکنید کسی از زبان تهدید خوشش میآید ؟ گاهی تا به حال شده از خود بپرسیم آیا معاونین فرهنگی و دانشجویی دانشگاه نیز میتوانند به ما منتقد باشند یا خیر ؟ یا سایر دانشجویان هم میتوانند ما را نقد کنند ؟ اصولاً دانشگاه سه ضلع اصلی دارد دانشجو ، کارمند ، استاد اگر میخواهیم دانشگاه ما یک دانشگاه مؤثر و کارآمد باشد باید بدون هیچ قید و شرطی هر سه این اضلاع را در کنار هم داشته باشیم ، شما حتی اگر بتوانید تمام دانشجویان را هم بسیجی کنید تا زمانی که کارمند و استاد شما نسبت به شما بدبین باشد هیچ اتفاقی نخواهد افتاد . همان قدری که جذب دانشجو برای ما مهم است باید به دنبال ارتباط مثمر ثمر با اساتید و کارکنان داشته باشیم .
3- محور اصلی هر تشکلی باید عدالت و حق باشد در غیر این صورت آن تشکّل در راه الهی گام نمیگذارد بلکه در راه فرقه گرایی قدم میگذارد و فرقه گرایی دشمن حقانیت است این نکته که ذکر شد شاید نکته خیلی سادهای باشد خیلی ها هم بیانش کنند امّا آنچه که از اهمیت بالایی برخوردار است درک مصادیق آن است و برای درک مصادیق هیچ معیاری بالاتر از وجدان آدمی و اخلاق وجود ندارد به شرطی که البته فرد وجدان بیداری داشته باشد در غیر این صورت سعی کنید به افرادی مراجعه کنید که وجدان بیداری دارند ، افرادی که خود را قضاوت میکنند و بر علیه خود در جایی که اشتباه کردند حکم صادر میکنند .
4- بسیج دانشجویی از دو عبارت کلیدی ساخته شده است که گاهی فراموش یکی بسیج یکی دانشجویی ، بعضاً برخی رفتارهایی که ما انجام میدهیم در شأن یک دانشجو نیست ، احترام به فضای آکادمیک و پرهیز از نظامی سازی بسیج دانشجویی دو نکتهای است که هرگز نباید فراموش کنیم ، ما بسیجی نشدیم که با استفاده از عنوان خود در دانشگاه قدرت نمایی کنیم بلکه ما باید برای نظام سپر باشیم و وسیله ( همان عبارت معروف که بسیج حلقه میانی بین حاکمیت و مردم است ) هرچند این بدین معنا نیست که اگر ظلمی را ببینیم سکوت کنیم !!! هرگز مبارزه با ظلم یکی از باورهای بنیادی یک بسیجی است باوری که تاوان آن را اسلاف ما با خون خویش پرداخت کردند امّا حتی در مقابل ظلم هم باید مانند یک بسیجی دانشجو رفتار کنیم نه یک نظامی
5- برادران و خواهران ارجمندم ممکن است در زمان مسئولیت خود برخیها به شما توهین کنند یا شما را مسخره کنند یا به شما نسبتهایی را دهند که دور از شأن شما باشد در این مواقع همیشه به این آیه از قرآن شما را توصیه میکنم :« و اذا خَاطَبَهُمُ الجَاهِلونَ قَالوا سَلاما » مبادا جواب ناملایمات آنها را با تندی بدهید چراکه ما مسئول هدایت و اصلاح آنها هستیم اگر به هر دلیلی ایراد دارند یک بخشی از ایراد آنها به خود ما باز میگردد که نتوانستیم با آنها ارتباط بگیرم و اثر گزار باشیم .
6- حتماً برنامه درسی خود را در اولویت قرار دهید، هرچند من به اجبار نتوانستم اما تمام تلاش خود را کردم که شما در آینده راحتتر باشید ، شاید لازم بود فردی از تمام زندگی خود بگذرد تا دیگران با آرامش در مسیر حق قدم گذارند ، خیلی از کارها را برای اولین بار بعد از مدتها انجام دادیم مثل غرفه ورودیها ، نشریه ، کانال ورودیها ، برخی از اردوها خب به طبع در آینده خیلی جلوتریم . در کنار برنامه درسی حتماً مطالعه خارج از درس داشته باشید مخصوصاً آثار مقام معظم رهبری و شهید مطهری خیلی زشت است که حتی ما هم برای گفتههای حضرت آقا ارزشی قائل نباشیم ، ایشان بسیار به مطالعه سفارش کردهاند و امیدوارم مطالعه را همیشه داشته باشید .
7- گاهی اوقات برخی گرهها نه با عقل بلکه با دل باز میشود ... خواهران و برادران ارجمندم خیلی از شما راهیان نور شرکت داشتید ، ماندن در کانال کمیل آدم عاقل نمیخواست آدم عاشق میخواست این بدین معنا نیست که کارها را بدون ضابطه و بدون برنامه انجام دهید هرگز ! بلکه بدین معنا است که بعد از همه تلاشهای فکری تون بگذارید دل کار خودش را بکند ، گاهی اوقات باید به در خانه شهدا رفت مخصوصاً شهید گمنام دانشگاه مان که حکم برادر عزیز همه ما را دارد همان برادری که سالها پیش در منطقه شرهانی جان به جان آفرین تسلیم کرد که من اکنون این جملات را برای شما بنویسم .
در پایان من را حلال کنید اگر در وظیفه برادری ام کوتاهی کردم و برادر خوبی نبودم اگر خودم زیر سایه بودم و شما در زیر آفتاب اگر برای مراسم شهید بیش از شما چشمانم را بر هم گذاشتم اگر بیش از شما استراحت کردم ، اگر جواب انتقادات شما را با تندی دادم اگر زمانی من را نیاز داشتید و بنده در دسترس شما نبودم اگر چیزی ولو به انداز یک کیک در دفتر بسیج خوردم و آن را از خانواده خودم محروم کردم مرا ببخشید ، اگر در اوج سختی های مراسمها حس کردید تنها هستید و کسی نیست که به او امید ببندید باز هم مرا ببخشید اگر در آن زمانهای دشوار مراسمات حتی زودتر از شما غذا خوردم هم باز مرا حلال کنید آقای حسینی حقیقتاً اکنون که آخرین روز هایش را سپری میکند طوری دلبسته این خانواده شده است که جدایی برایش سخت است گویی هر روزی که میگذرد ذرهای از وجودش را از او جدا میکنند ای کاش پایان مسئولیتم با شهادت بسته میشد حیف لیاقت ندارم همسایه شهید عزیزمان شوم . ( شاید در این صورت خیلی زودتر مزاری در شأن شهید مان برایش میساختند ) در پایان از شما خواهش میکنم همیشه هرکسی مسئول بسیج شد ولو او را قبول هم نداشتید با او همکاری کنید اوج اوج اوج رشد تشکیلاتی در این است که صحبت دیگری را تنها تنها به این دلیل که در جایگاه مسئولیت است قبول کنید از خداوند منان برای شما بهترینها را مسئلت دارم ، در پناه خدا باشید .