سرانجام امان الله خان در 20 می 1928 از مصطفی کمال آتاتورک اولین رئیس جمهور ترکیه دیدار کرد که در آن زمان اولین سفر دولتی یک رئیس دولت خارجی به ترکیه بود. در این سفر، ترکیه اولین توافقنامه دستیار فنی خود را با افغانستان امضا کرد.همین سفرش به مغرب زمین تصمیم گرفت به انجام اقدامات اصلاح گونه که البته هیچ تطابقی با فرهنگ بومی دینی و سنتی مردم افغانستان نداشت و چون اقدامات اصلاحی وی با تندرویهای غربگرایانه همراه بود و با روحیهٔ مردم ایلنشین و مذهبی افغانستان سازگاری نداشت، حبیبالله کلکانی بر او شورید و او را مجبور به استعفا کرد. امانالله خان پس از استعفا به ایتالیا رفت و در آنجا ساکن شد بنابر ادعای روزنامهای به نام آگوستنین و روزنامه نیویورک تایمز که در سال ۱۹۲۹ منتشر شدهاست، امانالله شاه و همسر وی ثریا طرزی هنگامیکه در تبعید بهسر میبردند به دین مسیحیت و مذهب کاتولیک گرویدند.
وی همچنین در ۱۹۲۸ الفبای ترکی مبتنی بر لاتین را مرسوم کرد که جایگزین الفبای قدیمی ترکی عثمانی شد.زنان ترک در دوران ریاستجمهوری آتاترک از حقوق مدنی و سیاسی برابر برخوردار شدند. خصوصاً، به زنان در انتخابات محلی با قانون شماره ۱۵۸۰ در ۳ آوریل ۱۹۳۰ و چند سال بعد، در سال ۱۹۳۴، حق رای همگانی کامل داده شد.دولت آتاترک سیاست ترکسازی را در پیش گرفت که در تلاش برای ایجاد همگونسازی بود؛ یعنی ملتی متحد و از همه مهمتر، ملتی سکولار تحت پرچم ترکیه.تحت ریاست آتاترک، اقلیتها در ترکیه تحت فشار قرار گرفتند یا مجبور شدند در انظار عمومی به ترکی صحبت کنند، اما اجازه داشتند زبان خود را در خفا حفظ کنند.جاینامهای غیر ترکی تعویض شدند و به اقلیتها دستور داده شد که نام خانوادگی ترکی بگیرند.در سال ۱۹۳۴، بهپاسِ نقشی که او در ساخت جمهوری ترکیهٔ مدرن ایفا کرد، نام خانوادگی آتاترک به معنای «پدر ترکها» از سوی مجلس ملی کبیر ترکیه Türkiye Büyük Millet Meclisi به او داده شد.از جمله کارهای مهم آتاترک، مبارزه در برابر روحانیون بود. او همچنین به سرکوب عشایر دست زد؛ ولی دیری نپایید که باور قلبیِ آتاترک به لزوم به اصطلاح مدرنسازی (ولی در عمل غربزدگی)، سبب خشم روحانیون ترکیه شد و خشم روحانیون باعث بروز اعتراضاتی در برخی نقاط ترکیه شد (از جملهٔ آنها میتوان به قیام شیخ سعید در سال ۱۹۲۵ اشاره کرد که مغایرت آن با اسلام به دیاربکر حمله کرده بود)از دیگر اقدامات وی میتوان به ترویج ملیگرایی ترک و جدا کردن دین از سیاست نظیر ممنوع کردن اذان و نماز به عربی و ایجاد اذان ترکی از ۱۹۳۲ تا ۱۹۵۰ با زور و اجبار اشاره کرد.در سال ۱۹۳۴، به فرمان آتاترک، استفاده از القاب و عناوین ستایشی چون «حضرت، ملا، حاجی، سید، افندی و جناب»، در برگههای دولتی ترکیه ممنوع اعلام شد.یکی از اقدامات مهم آتاترک، پایان دادن به دعوای مسلمانان و مسیحیان بوده و ایا صوفیه در آن روزها و پس از دستور آتاترک در سال ۱۹۳۵ به موزه تبدیل شد.فرشها برداشته شدند، گچ روی موزائیکها با زحمت بسیار زیاد توسط متخصصین کنده شد و برای اولین بار در چندین قرن کف مرمر ساختمان با جلوه خاص خود نمایان گردید. فرایند آشکارسازی موزائیکها پیشتر در سال ۱۹۳۱ به مدیریت توماس ویتمور شروع شده بود. موزه در ۱ فوریه ۱۹۳۵ باز شد.
در زمان آتاتورک موج غربزدگی حتی «زبان» را در امان نگذاشت. رژیم دستور داد که زبان ترکی از تمامی کلمات عربی - فارسی پالایش گردد. این کار را مؤسسهای دولتی به نام «فرهنگستان زبان ترکی» عهدهدار شد. گفته میشود که مصطفی کمال آتاتورک در این ایام همواره دهها فرهنگ لغات ترکی برای سخنرانی به هم راه داشت!
1932-1950 arasında okunan Türkçe ezan
Tanrı uludur (x4) Şüphesiz bilirim bildiririm Tanrı'dan başka yoktur tapacak (x2) Şüphesiz bilirim bildiririm Tanrı'nın elçisidir Muhammed (x2) Haydi namaza (x2) Haydi felaha (x2) Namaz uykudan hayırlıdır* (x2) Tanrı uludur (x2) Tanrı'dan başka yoktur tapacak *Sadece sabah ezanında söylenir.
رضاشاه، روحیه خشن و استبدادی داشت. او با اینکه در ابتدا سعی میکرد، این روحیه استبدادی را آشکار نسازد؛ اما پس از مدتی با تقویت بیش از اندازه ارتش، کنترل مجلس و از بین بردن نهادها و شخصیتهای مستقل، روحیه مستبدانه خویش را آشکار ساخت.ارتش او، ابزار سرکوب مخالفان و بسط قدرت شاهی بود. او با اعمال دیکتاتوری تقریباً هر کاری که میخواست انجام میداد. نمایندگان مجلس با دخالت و انتخاب او به مجلس راه مییافتند. هنگامی که شاه، طرح یا لایحهای را مد نظر داشت تصویب میشد و زمانی که مخالف بود آن طرح یا لایحه رد میشد...رضاخان با حضور روحانیان در صحنههای سیاسی مخالف بود. بنابراین حضور آنها را در مجلس، بسیار کاهش داد؛ به گونهای که شمار آنان از ۲۴ نفر در مجلس پنجم به ۶ نفر در مجلس دهم رسید.روحانیت در جامعه ایران، به عنوان یک نهاد مستقل غیردولتی، عاملی مهم در مهار استبداد دولتی محسوب میشد و رضاشاه نمیتوانست چنین نهاد قدرتمندی را حتی در بیرون از دولت هم تحمل کند.
ایران در دوره رضاشاه به لحاظ اقتصادی، هیچگونه پیشرفتی نداشت. بخش عظیمی از درآمد کشور به مصرف ارتش و هزینههای نظامی میرسید. وضعیت کشاورزی، تغییر چندانی نکرد. صنعت دامداری نیز با اسکان عشایر رو به نابودی رفت.رضاشاه برای کسب ثروت، تلاش فراوانی کرد. وی در زمان سلطنت، چنان ثروتی را جمع آوری کرد که ثروتمندترین مرد ایران شد.شاید تنها کار مفید اقتصادی وی، ساخت راهآهن به طول ۱۶۰۰ کیلومتر باشد؛هر چند این برنامه اقتصادی در آن زمان با هدف کمک به انگلیسیها اجرا شد. «چرا که انگلیسیها از این طریق میخواستند به راحتی امکانات، اسلحه و تجهیزات خویش را از بندر عباس به تهران (برای مقابله با روسها) انتقال دهند.»
از جمله اقدامات خشونتبار رضاشاه در قبال روحانیت میتوان به چند مورد ذیل اشاره کرد:ماجرای حضور بدون حجاب بانوان درباره رضاشاه در حرم حضرت معصومه(س) و اعتراض شیخ محمدتقی بافقی به آنان و ضرب و شتم و تبعید بافقی توسط رضاشاه؛حضور در خانه شیخ عبدالکریم حائری و تهدید او به نابودی حوزه پس از اعتراض شیخ نسبت به قانون کشف حجاب؛ دستگیری وسیع طلاب و روحانیان پس از واقعه مسجد گوهرشاد.
رضاشاه در نیمه دوم سلطنتش و با قدرتگیری «هیتلر» به سمت آلمان متمایل شد. روابط ایران و آلمان در زمینههای تجاری و سیاسی گسترش یافت و این برای انگلیسیها ناگوار بود.با وقوع جنگ جهانی دوم ایران اعلام بیطرفی کرد و حتی برای ندادن بهانه به دست متفقین که در جنگ با آلمان بودند، در چندین مرحله از شمار نیروهای آلمانی در ایران (که متفقین آنان را جاسوس رژیم نازی میخواندند) کاست. بهطوریکه حتی روابط دوستانهٔ آدولف هیتلر و رضاشاه به سردی گرایید و کودتایی ضد رضاشاه از سوی آلمانیها طراحی شد که نافرجام ماند.بریتانیا که به نفت رایگان ایران برای پیشبرد جنگ نیاز داشت، و روسیه که نیازمند دریافت کمکهای لجستیکی از متفقین بود، با چراغ سبز آمریکا، با نقض آشکار بیطرفی ایران در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ به ایران حمله کردند.از این روز به مدت یک هفته، شهرهای شمالی و غربی و جنوبی ایران از چندین جهت مورد تهاجم همهجانبهٔ ارتش سرخ شوروی و ارتش بریتانیا قرار گرفت. همچنین نیروهای شوروی به بمباران شهرهای شمالی و شمال غربی ایران پرداختند. در روز ششم محمدعلی فروغی که به مقام نخستوزیری رسیده بود، ترک مقاومت را در دستور کار قرار داد و به رایزنی با اشغالگران پرداخت. رضاشاه بعد از ظهر روز نهم شهریور همه فرماندهان و مقامات امضاکنندهٔ طرح مرخصی سربازان وظیفه را —که در عمل به انحلال ارتش انجامیده بود— به کاخ سعدآباد احضار کرد و به آنها نسبت خیانت داد. شاه سرلشکر احمد نخجوان، (کفیل وزیر جنگ)، و سرتیپ علی ریاضی را مسبب این خیانت قلمداد کرد، ازآنرو به ضرب و شتم آنان پرداخته و پس از خلع درجه، آنان را زندانی کرد.سپس دستور داد آنها بخاطر این خیانت در دادگاه زمان جنگ محاکمه شوند.
«سر کلارمونت اسکراین» کنسولیار انگلیس در کرمان که مأمور انتقال رضاشاه و همراهانش به جزیره موریس بوده در کتاب «جنگ جهانی در ایران» و همچنین شمس پهلوی در خاطرات خود، علت اینکه به هیچیک از مسافران اجازهٔ ورود داده نشد را این میدانند که ممکن بود ورود پادشاه یک کشور اسلامی به بمبئی منجر به بروز شورش مسلمانان در این شهر شود. رضاشاه پس از مدتی اقامت در جزیره موریس چندین بار دربارهٔ وضعیت آب و هوایی آنجا به حکمران انگلیسی این جزیره اعتراض نمود تا سرانجام با انتقال وی و همراهانش به مکانی بهتر در آفریقا موافقت شد.رضاشاه در حدود ۵ ماه در جزیره موریس زندگی کرد. پس از گذشت ۵ ماه، رضاشاه را به شهر ژوهانسبورگ،آفریقای جنوبی انتقال دادند. سرانجام رضاشاه در ۴ مرداد ۱۳۲۳ هجری خورشیدی پس از دومین سکته قلبی در ژوهانسبورگ مرد.پیکر رضاشاه را پس از مرگ به صورت مومیایی به قاهره، مصر بردند و در آنجا به امانت در مسجد رفاعی گذاشتند، شمار زیادی از منابع دلیل این امانت را پرداخت نشدن مهریه فوزیه همسر مطلقه محمدرضا پهلوی بیان کردند.برای انجام مراسم رسمی خاکسپاری در مصر، شمشیر طلای رضاشاه که مرصع به گوهرها و سنگهای گرانبها بود، به قاهره فرستاده شد تا طبق رسوم درباری، پیشاپیش جنازه حمل شود، ولی ملک فاروق این شمشیر گرانبها را بعد انجام مراسم تشییع جنازه، به کاخ سلطنتی برد و مراجعات مکرر هیئت اعزامی ایران برای پس گرفتنش بینتیجه ماند. ماجرای ربوده شدن شمشیر مرصع رضاشاه از طرف ملک فاروق، پس از کودتای ضد سلطنتی مصر در ۱۹۵۳ در مطبوعات مصر منعکس شد، ولی دولت جمهوری مصر مدعی شد که اثری از این شمشیر نیافتهاست.در اردیبهشت ۱۳۲۹، در دورهٔ نخستوزیری رجبعلی منصور قرار شد جنازه رضاشاه از مصر به ایران آورده شود و هواپیمای حامل جنازه رضاشاه پیش از آمدن به ایران، به منظور طواف در مکه از قاهره به طرف جده پرواز کرد. سرانجام هفدهم اردیبهشت ۱۳۲۹، جنازه رضاشاه به وسیله هواپیما و سپس با قطار مخصوص به تهران حمل شد و با تشریفات رسمی به شاه عبدالعظیم حسنی برده شد و در آرامگاه ویژه او دفن شد. ابتدا برخی از نمایندگان جبهه ملی با برگزاری تشریفات رسمی مخالفت کردند و قصد داشتند در مجلس سخنرانیهایی دربارهٔ دورهٔ رضاشاه و علیه او ایراد کنند که این امر منجر به نگرانی دربار شد. سرانجام با وساطت منصورالملک نخستوزیر وقت با حسین مکی و مذاکره مکی با محمد مصدق قرار بر این شد که مجلس در اینباره سکوت کند و نطقی علیه یا له او ایراد نشود.به اعتقاد حسین مکی، در روز ۲۴ دیماه ۱۳۵۷ و زمان کوتاهی پیش از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ پیکر وی بار دیگر به همراه پیکر پسرش علیرضا پهلوی توسط محمدرضا، نخست به لسآنجلس و سپس به مسجدالرفاعی مصر برده شد. فرح پهلوی ادعای انتقال جسد رضاشاه را تکذیب کردهاست.
سرانجام هریک از این سه رهبر غربزده جهان اسلام نشان داد که انجام دادن سلسله اقدامات ضد فرهنگی بنام پیشرفت نه تنها کمک حالی به آن مملکت نمیشود و حتی باعث بی هویتی میشود بلکه کشور را هم بیشتر در معرض آسیب توسط غربی ها قرار میدهد و تنها راه توسعه و پیشرفت یک مملکت اسلامی،انجام دادن سلسله اقدامات مطابق با فرهنگ اسلامی است که بتواند یک مملکت را به ترقی واقعی برساند