آیا تا به حال با خود فکر کردهاید که چه عواملی بر فکر و عمل ما اثر میگذارند؟ آیا همیشه هر رفتار، سخن یا احساسی که از خود بروز میدهیم، برمبنای خواست قلبی و فطری ماست، یا اگر نه، چه چیزهایی جهتگیری فکری و رفتاری ما را مشخص میکند؟
از زمانهای گذشته و در ادوار مختلف تاریخ، از زمانی که مفهومی به نام دین، زندگی فردی و اجتماعی افراد را تحتالشعاع قرار داد، همواره عدهای به این موضوع معترض بودند که دین، مانع از آزادی بیقیدوبند آدمها میشود، دست و پای آنها را میبندد و نمیگذارد آنگونه که باید و شاید، به علایق و غرایض درونی خود بپردازند. حتی بعضا از عباراتی مانند اینکه (اینها میخواهند به زور مردم را به بهشت ببرند!) استفاده میشود! و البته گاهی این اعتراضات به طغیان و شورش نیز منجر میشوند؛ عدهای تلاش میکنند تا خود را از قیدوبندهای موجود برهانند و آنگونه که دوست دارند زندگی کنند. صرف نظر از اینکه حرف این ادیان دقیقا چه بوده و آزادی بیحدّومرز تا چه حد ممکن و مطلوب زندگی انسان است، آیا تاکنون به عکس آن اندیشیدهاید؟ یعنی زمانی که افراد مجبور به آزادی بیحدّوحَصرباشند!! چه تناقص شیرینی!!
مثلا فرض کنید در یک سرزمین کاملا خیالی از سر انساندوستی و برای افزایش نشاط در کودکان و به ویژه دختران، برایشان عروسکهایی ساخته میشود که در ظاهر بسیار هم زیباست! این عروسکها با حجم بالایی از آرایش در چهره و لباسهایی دلربا در اختیار کودکان ۴، ۵ ساله قرار گرفته و البته پس از مدتی به الگویی برای آنان تبدیل میشود؛ بهگونهای که کودکان به شبیه آنها شدن گرایش زیادی پیدا میکنند. یعنی فکر میکنند باید مانند آنها لباس بپوشند، آرایش کنند و دلربا باشند. این روند ادامه پیدا میکند، تا این کودکان به سنین نوجوانی برسند و البته بدون شک با بزرگتر شدن کودکان، عروسکها هم جای خود را به لوازم و بازیهای رایانهای و... میدهند؛ و به این ترتیب، کودکانی که با این ذهنیت بزرگ شدهاند، در نوجوانی خود را عروسکهایی میبینند که لازم است زیبا و دلربا باشند!
البته موضوع به همینجا هم ختم نمیشود! بسیاری از آنها داشتن روابط آزاد را نه از سر تمایل و علاقه به آن، که از سر حس وظیفه و اجبار انتخاب میکنند! و این میشود همان اجبار در داشتن آزادی!
اگر بگویم این سرزمین خیالی واقعیت دارد، تعجب میکنید؟
جالب است بدانید طبق پژوهشی که در سال ۲۰۰۶ در ایالات متحده آمریکا بر روی دختران ۱۴ تا ۱۷ ساله صورت گرفت، ۴۱ درصد آنها عنوان کردهاند که نخستین روابط آنها نه از سر علاقه و تمایل شخصی، بلکه از سر ترس از دستدادن پسر موردنظرشان شکل گرفتهاست! جالبتر آنکه بسیاری از خانوادههای دختران ۱۸ تا ۲۰سالهای که تا این سن، دخترشان موفق به برقراری رابطه جنسی با کسی نشده، از این موضوع ابراز نگرانی داشته و آن را نشانی از وجود مشکل در فرزند خود تلقی میکنند! این حس بعضا در خود این دختران نیز حتی با شدت بیشتر یافت میشود!
امیدوارم برداشت شما از این قسمت متن این نباشد که نگارنده، چند عروسک کوچک اسباب بازی را عامل بروز این مشکلات میداند! خیر؛ مدنظر عروسکها و اثر آنها بر کودکان نبود! مراد آن فرهنگ و سیاستگذاریای بود که کودکان و نوجوانان را به این سمت و سو سوق میدهد. به اینکه باید در پارتیهای شبانه شرکت کنند و چندساعتی را در آنجا خوش باشند! و گویا کم نیستند دخترانی که در این محافل شبانه شرکت میکنند بدون اینکه تصوری از اتفاقات پس از آن، حال بد احتمالی خود، حس افسردگی و حتی میل به خودکشی بعد از آن داشته باشند!
در چنین شرایطی، افراد تمایلی به متفاوتبودن از خود نشان نمیدهند یا اگر تمایلی هم داشته باشند، مدل و الگویی برای آن نمیشناسند. در مواردی هم که شخص تصمیم بگیرد متفاوت باشد، متفاوت فکر و عمل کند، خویشتنداری پیشه کند و حتی درصدد بازیابی تعریف اصیلی از ازدواج و محدودکردن روابط به پس از ازدواج باشد، برخوردهای خوبی از سوی اطرافیان با او نمیشود و اغلب با الفاظی چون «امل» و «عقب افتاده» موردخطاب قرار خواهد گرفت.
با همه این مسائل، در یکی دو دهه اخیر، تمایل به متفاوتبودن و مبارزه با این روند به ویژه در دختران آمریکاییِ آفریقایی تبار بهشدت افزایش یافتهاست! دختران از مفاهیم جدیدی چون بازگشت به کرامت و احترام به خود سخن میگویند و در دورههای آموزش خویشتنداری شرکت میکنند. حال باید منتظر بود تا ببینیم سرنوشت چه آیندهای را برای ما رقم خواهد زد.
در شمارههای بعدی این نشریه، بیشتر به این موضوع خواهیم پرداخت .با ما همراه باشید ...
نویسنده: مبینا فلاحی؛ ورودی 99 رشته مدیریت صنعتی (MBA)