دابلیو دابلیو دابلیوهای زندگی ما!
اولین سالهایی که فضای مجازی وارد دنیا و زندگی شما شد را به یاد دارید؟ شاید نتوانید به دقت، مرز بین «زندگیِ بیرسانهی من» با «زندگیِ رسانه زدهی من» را از هم جدا کنید اما احتمالا روزگار پیش از سلطهی رسانهها و پیشقدم شدنِ «www» بر هر نیت و کار خود را به یاد دارید. اما این موضوع آنچنان هم مهم نیست! چرا که بسیاری از محققان میگویند تصویر ما از زمانهایی که رسانههای نوین در این ابعاد، همهگیر نشده بودند؛ خیلی به واقع نزدیک نیست! چه بسا از زندگی و وضع فعلی رضایت نداریم و روزگاری را در ذهن «میسازیم» (به جای اینکه به یاد آوریم) و فکر میکنیم گذشتهی دراوجی داشتهایم! حال آنکه ما انسانها، تقریبا همینای که هستیم؛ بودهایم و گذشتهی قابل افتخاری نداریم! بگذریم. مهم این است که: «الان وضع خوبی نداریم!»
ای ذاتگراهای بد!
گوشتان پر است اما حالا چه میشود که منم این حرفها را تکرارکنم؟! رسانههای جدید (که البته دارند قدیمی میشوند و باز هم جدیدیها جای آنها را میگیرند)؛ آن هویتِ خودشیفتهی ما را به رسمیت شناختند! آن هویتی که خصوصا در فرهنگ ما مذموم و نهیشده بود را به وسیلههای مختلف، رسمیت بخشیدند. مثلا همین پروفایل شخصی داشتن، ظاهرش خیلی عادی و منطقی است اما پژوهشگران معتقدند همین المانها و چینشها و قابلیتها، ما را به سمت خصائصِ برآمدهشان هدایت میکنند و مثلا روحیهی فردگرایی و منگرایی را میتوان آوردهی همین داشتن پروفایل و «هویت مرزبندی شدهی اکانتوار» دانست! رسانههای جدید همینقدر ساده –اما حیرتانگیز- توانستهاند بخشی یا عمدهی هویت ما را تحتتاثیر قراردهند. آنچه که بر سرش اتفاقِنظر داریم؛ همان «خودنمایی و دیدهشدن» ای هست که همه روزه، شاهدش هستیم! و اتفاقات بسیارِ دیگری که ما را، نه به آدمهایی دیگر، بلکه به «خودهای اصلیمان» تبدیل میکند!
در این میان و میدان، چه کسی موفقتر است؟ آیا موفقیت، همان تعریفی را دارد که والدین ما میگویند؟ آیا موفقیت، هنوز هم همانگونه که ما میخواهیم تفسیر میشود؟ آن چیزی که در مدرسه و کتابها خواندهایم؟ یک کلام: آیا قواعد بازی، همان است که بود؟! قطعا خیر! موفقیت این بار دست همان کسانیست که بیشتر دیده میشوند! تعامل بیشتر مخاطب بیشتر میآورد و مخاطب بیشتر هم تعامل بیشتر! پس انسانهای موفق و اکانتهای موفق، لزوما بر هم منطبق نیستند و چه بسا اکانت موفقی که در عالم واقعی، انسان موفقی نیست و برعکس. نمونههایش جلوی چشمتان رژه میرود. نه؟!
رهبران افکار
گفتیم انسانها هماناند که بودند! یعنی همانطور که در دنیای حقیقی، «لابُدَّ لِلنّاسِ مِن أَمِيرٍ بَرٍّ أَو فاجِرٍ» (مردم به ضرورت، باید حاکم داشتهباشند؛ خواه نیکوکار یا بدکار باشد!) چنین قانونی داریم، در دنیای مجازی هم اینچنین است. لطفا با این کلمات، کلیشهای مواجه نشوید و به بطن کلمات هم سری بزنید!
در دنیای مجازی، «بیشتردیدهشوندگان»، رهبران بهتری برای افکار هستند! اینفلوئنسرها، سلبریتیها و میکروسلبریتیها و سوییتهومها، گروههای بیشتر شناختهشده هستند که احتمالا بارها آنها و صفحهها و مطالبشان را دیدهاید و کمتر کسی هست که اسم سلبریتی به گوشش نخورده باشد. اینجا میخواهیم کمی راجع به سوییتهومها حرف بزنیم!
به راستی سوییت هومها از جان ما چه میخواهند؟
سوییتهومها همان انسانهای بیحاشیه و مرتب و منظم و زیبا و با آرامش و تفریح منظم و صورتیرنگ و خلاصه جمع ایدهآلهای زندگی مادیای هستند که از قضا خیلی هم پرطرفدار و محبوب اند! اما آیا همهی واقعیت، همین است؟! قطعا همهمان میدانیم که جواب «نه!» است. پس چرا باز هم اینقدر دوستشان داریم؟
سوییتهومها هم علت تغییر ذائقهی ما محسوب میشوند و هم معلول آن! ذائقهای که احتمالا قدیمترها از الگوی «هر چیزی زیبایی خاص خودش را دارد» پیروی میکرده و الان بر اساس «یک الگوی خاص» چیده میشود. سوییتهومها، هم محبوبیت و قدرتشان را از ذائقهی تغییرشدهی ما بدست میآورند و هم در تغییر این الگوی زیباییشناسی موثرند و ما را به سمت الگویی خاص، رهبری و هدایت میکنند. اما آیا الگوهایی که به سمت آنها، مدیریت میشویم؛ «اصل» هستند؟
چطور جنبشی که قصدش ارزشدادن به زنان است، آنها را بیارزش میکند؟
حرکت افکار در فضای مجازی به کدام سمت است؟ آیا نه این است که حرکت، به سمت مشغولیتهای غیر «اصلی» است؟ چند وقت پیش متنی از «جیا تولنتینو» نویسندهی مشهور مجلهی نیویورکر (یک هفتهنامهی آمریکایی) میخواندم. نویسنده در این یادداشت، نگاهی به آمار حیرتآور و نگرانکنندهی جراحیهای زیبایی انداخته و ادعا میکند به گزارش جامعهی جراحان پلاستیک آمریکا، طی سال2018، آمریکاییها شانزده و نیم میلیارد دلار صرف عمل زیبایی کردهاند! او از تاثیر رسانهها بر این افتضاحِ شکلگرفته (که محصول همین سوییت هومهای خوشحال است؛) میگوید:
«به یکی از دوستانم که دکتر زیبایی بود گفتم که نمیتوانم از این احساس خلاص شوم که فناوری مشغول بازنویسی بدنهای ماست با این هدف که بدنمان را با منافع خودش سازگار کند. به عبارت دیگر، چهرههایمان را بر حسب هر چیزی که میزان مشارکت و تعداد لایکها را بالا ببرد بازآرایی میکند. پرسیدم: فکر نمیکنی تصور اینکه مردم برای همیشه مشغول این کار باشند ترسناکه؟»
او در ادامه اینطور تصریح میکند:«دنیایی که زنان بهخاطر هیچچیز بهاندازهی جوانی و زیبایی تحسین نمیشوند و در گرایشی از فمنیسم، به زنان آموزش میدهند که شیءانگاریِ خود، ازآنجاکه سودآور است، نشانه ترقی است؛ چه بسا کسبوکار زیبایی یکی از معدود برنامههای تضمینشده و پربازده باشد که یک زن میتواند در پیش بگیرد!»[1]
رنگهای خوشبختی
همۀ این حرفها را زدیم که یک جمله بگوییم و برویم پی کارمان! آن هم این است: مراقب رهبران افکارمان در فضای مجازی باشیم و بدانیم خوشبختی، رنگهای دیگری هم دارد. سوییتهومها، شاید رنگ خطرناکی باشند. مبهوتشان نشویم!
[1] برای مطالعه ترجمۀ کامل این مقاله به http://tarjomaan.com/neveshtar/9642/#8مراجعه کنید.
نویسنده: مریم محمدی؛ ورودی 98 رشته مهندسی مواد