۲۲بهمنی که لابهلای کورهپزخونهها سپری شد
چهل و سومین جشن برای بزرگترین پیروزی قرن اخیر. قرن؟ باید پا را فراتر گذاشت و فریاد زد: دیروز، سالروز مردمیترین، عدالتخواهانهترین، آزادیبخشترین و خداباورانهترین انقلاب قرنهای اخیر بود. همان حلقهی اتصال بعثت رسول با ظهور منجی. همان حلقهی اتصال حکومت عدل علی با ظهور منجی. همان حلقهی اتصال عاشورا که عصاره مظلومیت اولیاء الله است با ظهور منجی و همان و همان و همان.
چهل و سومین روزی که همه ما -دانشجو یا کاسب یا خانه دار- با خود میگوییم که عجب بار سنگینی روی دوشمان گذاشتی خمینی! و عجب پر بلا و امتحان است این وادی و عجیبتر آنکه چه سرسخت و پایمردند آنان که با تو و به آرمان تو عقیده دارند و خون، بیارزشترین چیزی است که در راه استواری دین خدا- همان دینی که تو به آن ایمان داری نه دینبازها و عابدانِ به گوشهای خلوت گزیده- میدهند.
امروز اما امانت تویی که سرباز اسلام بودی از همه جهت در معرض آسیب است. البته از همان روز نخست که عصایت را بلند کردی هم بود. تجدد شیطانی غرب که ماحصل زدگی انسانها از دین و خدای تقلبی کلیساست، شب و روز ندارد تا به این امانت مقدس ضربه بزند. چشم ندارد اصلاحگری دنیا و آخرت مستضعفین جهان را ببیند. چشم ندارد ببیند دین خدا جهانی شود و فطرت تکتک هشت میلیارد انسان بیدار شود و در لحظه به لحظهی زندگی و سکناتشان، توحید را اصل قرار دهند و مدام به سوی حق حرکت کنند و تسلیم واقعیات نشوند.
نزاع اصلی امانت تو با خداناباوران است. و خداناباور کسی است که حکم خدا را در ساحات زندگی فردی و اجتماعی پایمال کند. همانها که ممکن است دین لعق علی السنتهم باشد و خدا را فقط در مسجد و صومعه و کلیسا بخواهند. آن هم خدای مطابق با اهداف شکمپرستان و انسان نماهای انسان پرست. مدرنیته با تمام فریبندگیاش به میدان آمده و دارد امانت عظیم را به تاراج میبرند و جنس قلابی به جایش میگذارد. از دموکراسی دم میزند اما غایت، کوتاه ماندن عقل و دخالت ندادن و تحمیق مردم است. در صورتی که جنس اصلی آن قیام به قسط توسط مردم و رهبری کردن همه امورات و اختیارات خودشان به دست خودشان با محوریت انبیا و اولیا الهی است که ولایت و اراده خدا در این اراده مردم تجلی مییابد.
مدرنیته از حقوق زن دم میزند و غایت، بردگی و بهرهکشی جنسی و لگدکوب شدن انسانیت زن است. در حالی که جنس اصلی حیا و عفاف است که چارچوب دین آن را وضع کرده و ضامن سلامت ماندن انسانیتهاست.
امانت تو که همان برپایی دین خدا به دست خود مردم است و به تعبیر دیگر جمهوری اسلامی است، از درون هم در معرض آسیب است. همواره در طول تاریخ منافقان خطرناکتر از دشمنان ظاهر بودهاند و امروز خطر عظیم، منافقاناند که ادعا دارند انقلاب تو را فهم کردهاند اما هیچ چیز از مردم، عدالت، آزادی و در یک کلام از اسلام نمیفهمند و مردم زجر کشیدهیِ انقلابکرده را خسته میکنند و وادار به تسلیم. رویههای منافقانه، همه چیز را عادیسازی و نسبی میکنند و از زندگی انسانها، روح مکتب و مبارزهی دائمی حق و باطل را میگیرند تا زندگی قارونی خود را توجیهپذیر کنند اما کور خواندهاند. چراکه والله متم نوره...
امروز را عید مینامند. اما به تعریف دین، عید روزی است که در آن گناه صورت نپذیرد و چه گناهی بالاتر از بیتوجهی و قضا شدنِ نمازِ توجه و حمایت از محرومین و زاغهنشینان و دردکشان! نمازِ دستگیری از مستضعفینِ ما سالهاست که قضا شده اما هنوز فرصت برای جبران هست و هنوز دستهای نیمه بالا آمده، منتظرند تا ایستادهقامتی، آنها را از زمین بلند کند و عزت و کرامت و اختیار را دوباره به دست گیرد.
برگردیم به دیروز. روزی که جشنمان را در کنار «سرکوره نشینان» و اهالی پاکستانی الاصل آنجا گرفتیم و به انقلاب فکر میکردیم. به بیراهههایی فکر میکردیم که منجر به ایجاد امثال کورهپز خانهها شده و بیشتر از آن، به راهی که در ادامه باید در آن قدم برداریم و کاستیهایش را جبران کنیم.
امروز پای صحبت نجیبزادگانی نشستیم که خواسته و درد اولشان، آموزش و تحصیل علم برای کودکان بود. با اینکه فقر و شکاف طبقاتی از سر و روی محل زندگیشان میبارید اما خواستهی اولشان، تحصیل مهدی کوچولو و آرزو خانومی بود که نگاه امنیتی زده و سرپوش گذارنده مانع شده بود تا اوضاع مردم بیپناه، کمی بهبود یابد. امنیتیبازها میگفتند نباید اینجا رسانهای شود! باید مشکلات را از همان طریق بروکراتیکِ بیعرضه و ناکارآمد پیگیری کنید!
مردم یکییکی مشکلات را بر میشمردند و از نداشتن هویت، دست و پاگیر بودن قوانین اقامت و اوضاع نابسامان زندگیشان میگفتند. از این که بچههایشان و جوانانشان در همین چادرها به دنیا آمدهاند و از چهل سال پیش تا به حال در همین خرابهها امکانات اولیه زندگی را هنوز ندارند. در عین اینکه در حاکمیت هم نمایندهای ندارند تا به اوضاعشان رسیدگی کند. به تازگی هم سروکلهی صاحب زمینها بعد از چهل سال پیدا شده و به مایهی ترس و وحشت بیخانمانیشان شده است.
اما بغضهای آنها و ما بوی امید میدهد. قول و قرارها با نمایندگان که وعده دادند از مهر سال دیگر بچهها سر کلاس بروند و سر و وضع زندگیشان اصلاح شود، از یک سو و از سوی دیگر، پیگیریهای مستمر با تشکیل کمیتهای توسط نمایندگان مجلس و ریش سفیدهای خود مردم و نمایندهی دانشجویان، امید اصلاح را در دلها زنده نگه داشته است.
دیروز یک عید واقعی بود!