ویرگول
ورودثبت نام
بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شهید شریف
بسیج دانشجویی دانشگاه صنعتی شهید شریف
خواندن ۷ دقیقه·۴ سال پیش

بیانیه نظری VS بیانیه عملی

"ما این حقایق را بدیهی می‌دانیم که همه انسان ها برابر آفریده شده‌اند و آفریدگارشان حقوق سلب ناشدنی معینی به آنها اعطا کرده است."

"بخشی از بیانیه استقلال آمریکا!"

حمیدرضا عبدالملکی؛ ورودی ۹۸ مهندسی برق

جرج فلوید نماینده‌‌ یا تمثال مردمانی است که از فشارهای تحمیلی نظام سرمایه‌داری تا زیر چکمه‌های سربازان آمریکایی، نمی‌توانند نفس بکشند.

درباره‌ی کدام «نمی‌توانم نفس بکشم» صحبت می‌کنی؟ جرج فلوید یا مردم مظلوم جهان؟ شاید هم ده‌ها هزار سیاه‌پوستی که با غارت منابع، از سرزمین‌هایشان آواره و کارگرِ بی‌مزد مزرعه‌ها و کارخانه‌های آمریکا شدند! (البته اگر مردم هیروشیما که هر‌ ساله با دسته‌گل مقامات آمریکایی ادای احترام می‌شوند را کنار بگذاریم.)

«نمی‌توانم نفس بکشم» چیز تازه‌‌ای نیست؛ از همان ابتدا عبارتی آشنا برای آمریکا و سیاست‌هایش است؛ زیرا روی آن بنا شده است.

جرج فلوید تمثالی از ابتدای آمریکا تا این روز‌های آن است. «نمی‌توانم نفس بکشم» او، عبارتی است که از ابتدا ورد زبان رنگین‌پوستان بوده؛ از ساکنانشان در آمریکا تا مردم کشورهایی که سال‌ها با استعمارِ پیدا و پنهان، شاهد چپاول منابع خود بوده‌اند. فشاری که بر گردن او می‌آید، فشاری‌ است که طی ده‌ها سال بر پیکره‌ی قشر کثیر آمریکایی زیر چکمه‌های نظام سرمایه‌داری تحمیل شده‌ است. فریادهای او، فریاد‌های زنان فلسطینی‌ است، که در سوگ کودکان و جوانان بی‌گناه و مظلوم خود سر‌می‌دهند؛ جوانانی‌ که با سنگ از سرزمین مادری در برابر غول‌های اسلحه‌سازی دفاع می‌کنند. نفس‌های به شماره افتاده‌ی او، سال‌های پایان یافته‌ی رویای آمریکایی را روایت می‌کند که فقط حفظ ظاهر کرده.

رویای آمریکایی، رویایی که از دهه‌ی ۵۰ میلادی شکل گرفت و بعد از ۲۰ سال، افول خود را تجربه می‌کند؛ رویایی که با دیزلی‌لند و تعطیلات آخر هفته شروع‌ شد و امروز به بورلی‌هیلز و فخر‌فروشی بدنه‌ی قلیل ثروتمند به بحران‌زده‌های کرونا و بیکاران رسیده؛ بیکارانی که حتی آمار‌ و ارقام‌شان از تبعیضی پنهان رونمایی می‌کند... شاید حرف نیکسون که «پول همه چیز نیست، بلکه تنها چیز است» تعبیری کامل را از سیاست‌های آمریکا نشان دهد و گواهی برای فرهنگ پول‌سالاری باشد.

رویای آمریکایی تمام نشده است. بله تمام نشده؛ بلکه از تمام مردم، به اقلیت فرصت‌طلب و همیشه برنده رسوخ کرده. لکن سهم مردم محفوظ است؛ و سهم‌شان از این رویا، چیزی جز تماشا و تشویق نیست.

البته قوی‌تر از آتش توپ‌خانه‌ها، آتش فرکانس‌ این شبکه‌ها است که قدرتی شگفت‌آور برای بزک‌کردن رویای سرمایه‌داری در اختیار کاخ‌سفید می‌گذارد.

برای اثبات اینکه آمریکا حتی به قوانین نوشته‌ی خود احترام نمی‌گذارد، و بر اساس میل استبدادی و عطش استعماری‌اش عمل می‌کند، می‌توان گریزی به بیانیه‌ی استقلال آمریکا زد؛ آنجا که همه‌ی انسان‌ها برابر تلقی می‌شوند و حقوق سلب‌نشدنی‌ای مانند آزادی دارند. جالب است که اعتراضات امروز آمریکا کاملاً به‌حق بوده، و حتی وظیفه‌ی مردم طبق بیانیه استقلال شمرده می‌شود: «هرگاه هر شکلی از حکومت پایمال‌کننده‌ی این هدف‌ها شود، حق مردم است که آن‌ها را تغییر دهند یا براندازند و حکومت تازه‌ای بر پا دارند و بنیان آن را بر چنان اصولی بگذارند و قوای آن را به چنان صورتی سازمان دهند، که بیشتر از همه به نظرشان محتمل می‌رسد که به امنیت و سعادتشان بینجامد. البته دوراندیشی حکم می‌کند که حکومت‌هایی که مدت‌هاست استقرار یافته‌اند به دلایل جزئی و زودگذر تغییر داده نشوند. و از همین رو تمام تجربیات نشان داده‌است که انسان‌ها بیشتر راغب‌اند هرگاه بدی‌ها تحمل‌پذیر است، آن‌ها را تحمل کنند؛ تا اینکه با برانداختنِ اَشکالی که به آن‌ها خو گرفته‌اند وضع خود را اصلاح کنند. اما هرگاه رشته‌ی دراز سوء رفتارها و زورستانی‌ها پیوسته به همان سیاق ادامه یافت و از قصدِ کشاندن آن‌ها به زیر یوغ استبداد مطلقه حکایت داشت، حق آن‌ها (بلکه وظیفه‌ی آن‌ها) است که چنین حکومتی را کنار بگذارند و برای امنیت آینده‌ی خود پاسداران تازه‌ای بگمارند».

این تناقضات، شاهدی عینی بر بی‌اساس بودن حرف‌های آمریکا و بی‌عملی آن‌ها به حرف‌ها و حقوق "بی‌بشر"شان است.

اعتراضات آمریکا از گذشته (مانند جنبش‌ وال‌استریت) تا به امروز که شاهد بزرگترین‌شان هستیم، شاید به‌ظاهر بدون نتیجه پایان یابد (که آن هم از فقدان رهبری نشأت می‌گیرد)، ولی ختمی است بر هویت‌ پوشالی و رویای‌ آمریکایی که این اعتراضات به آن معترف است؛ و مهر تأییدی است بر ناکارآمدی نظام سرمایه‌داری.

برخورد پلیس با جرج فلوید، منشور قوانین نا‌نوشته‌ی آمریکا در سیاست‌های داخلی و خارجی‌اش است. آمریکا سال‌هاست پای خود را برگردن ملت‌ها گذاشته؛ از استعمار و ترور گرفته تا انقلاب‌های رنگی و تحریم‌های سیاه‌ و ظالمانه.

هنگامی که حرف از غارت فروشگاه‌ها می‌زنیم، تمدن مردم آمریکا را زیر سوال می‌بریم؛ ولی واقعیت این است که زمانی که مواد‌ مخدر و اسلحه، از کتاب و آموزش ارزان‌تر در اختیار کودکان فقیر و بی‌خانمان قرار گیرد، نتیجه‌ای بهتر در بر نخواهد داشت؛ کودکانی که در مهد دموکراسی، از ابتدا تبعیض و ثروت‌اندوزی می‌بینند. مادامی‌ که پول ملاک اصلی تمدن و آرامش در آمریکا باشد این اتفاقات چیز غریبی نخواهد بود. مردمانی که عمر خود را صرف کمتر کردن عطش رفع‌نشدنی پول می‌کنند...

مهد تمدن به صحنه‌ای مبدل شده برای درخواست ابتدایی‌ترین حق یعنی برابری.

به راستی چرا؟ آیا اعتراضات به گفته‌ی ترامپ ساختگی‌اند؟ یا که تصویر ما از مهد تمدن چیز دیگری‌ است؟ مهد تمدنی که حداقل در مسائل خارجی‌مان و تحریم‌ها گوشه‌ای از آن را دیده‌ایم. و البته که برای کاخ سفید، داخل و خارج یکی‌ است.

در مهد تمدن، افراد و کارخانه‌ها در پی رضایت و رفاه کارگران نیستند؛ بلکه این سود بیشتر است که تعیین‌کننده‌ی سیاست‌هاست: امروز به خاطر کرونا، ۴۰ میلیون آمریکایی (معادل یک چهارم شاغلین آمریکایی) از کار بیکار می‌شوند؛ و فردا به بهانه‌ی سودایی گزاف‌تر به سراغ ربات‌های خستگی‌ناپذیر می‌روند تا بیمه و مالیات کمتر بر دوش‌شان باشد و به تولید بیشتر بپردازند. تفاوتی نیز نمی‌کند اگر کارگران بی‌خانمان شوند؛ یا کودکان و نوجوانانی از آموزش و دانشگاه و تفریح محروم باشند؛ یا آنکه بیمارانی از نداشتن پول دارو بمیرند.

در آخر، آمریکا حتی بدون اعتراضات و تابستان داغ نیز چنین اوضاعی دارد. شاید امروز، این اعتراض‌ها مانند گذشته سرکوب و یا خاموش شوند؛ ولی روز به روز آمریکا را به واقعیتش نزدیک‌تر می‌کنند. حتی این اعتراضاتِ به نوعی کم‌اهمیت، از دیدگاه برخی‌ها، رقیب جدی ترامپ در انتخابات خواهد بود؛ تا جایی که با این اوضاع آشفته‌ی آمریکا، به احتمال زیاد جو بایدن، فردی که در جلب توجه افکار‌ عمومی در حد و اندازه ترامپ نیست، بتواند او را شکست دهد. البته که فیل قمارباز با الاغ سیاست‌مدار تفاوت‌هایی دارد؛ و آن تفاوت‌ در نحوه‌ی اجرای تبعیض‌‌ها است: یکی آشکار و دیگری پنهان.

در پایان و به عنوان جمع‌بندی چه خوش‌مان بیاید، چه نیاید؛ چه خوش‌شان بیاید، چه نیاید، آمریکا دوران افول خود را تجربه می‌کند؛ او شکست‌های تجاری (مقابل چین و روسیه) و دیپلماسی (کره‌‌ی‌ شمالی و عین‌الأسد و غیره) را تجربه کرده؛ و این بار از داخل متحمل شکستی دیگر است. سیاست‌های واشنگتن، نه‌ تنها از بیرون، بلکه از داخل نیز پوسیده است؛ و تجویز‌ سرمایه‌داری برای دیگران، جذابیتی نخواهد داشت.

آمریکانژادپرستیدانشگاه شریفبسیج دانشجویی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید