گفت وگویی با دکتر مهدی گلشنی در خصوص گروه فلسفه علم شریف و اتفاقات اخیر دانشگاه
آغاز حاشیه!
یک هفته قبل از انتخاب واحد ترم بهار، زمانی که لیست دروس ارائه شده دانشکدهها تقریباً نهایی شد، کسانی که در دروس گروه فلسفه علم به دنبال نام دکتر اباذری بودند نتوانستند نامی از او در میان اساتید دروس بیابند؛ ماجرا زمانی عجیب شد که روزنامه شریف خبر حذف نام اباذری از وبسایت گروه فلسفه علم را روی کانال خود کارکرد.
به زودی همین اتفاق جرقه شروع بحثها و دعواها در فضای مجازی شد؛ ابتدا بحثها حول اخراج وی از دانشگاه بود که پس از اندکی معلوم شد اخراجی در کار نیست، در واقع اباذری در این سالها درحال گذراندن مراحل طولانی جذب به هیئت علمی گروه فلسفه علم بود که پس از چند رفت و برگشت میان دانشگاه و وزارت علوم در نهایت با اعلام مخالفت وزارتخانه، جذب او منتفی و همکاری وی با گروه فلسفه علم پایان یافت؛ هر چند تفاوت میان اخراج یک استاد از هیئت علمی با عدم استخدام وی از زمین تا آسمان است، اما خبرِ عدمِ اخراج وی در کف صحنه تاثیر چندانی بر فضای ایجاد شده نداشت زیرا حرف و حدیثها در واقع بر سر اصل کنار گذاشته شدن یک استاد -با مواضع و تفکرات خاص- بود و عملاً تفاوتی نداشت که این کنار گذاشتن بر اثر اخراج است یا بر اثر عدم استخدام؛ البته همین عدم استخدام هم با حاشیهها و ابهامات بیپاسخی همراه بود.
ساعتی بعد کانال روزنامه متنی از مصاحبه خود با دکتر آزادگان -رئیس گروه فلسفه علم- منتشر کرد؛ دکتر آزادگان در این مصاحبه ماجرا را از ابتدای فرآیند تلاش برای جذب اباذری تا اتفاقات اخیر شرح داده و از سطح علمی وی تعریف نموده بود. البته داستان این مصاحبه به این سادگی تمام نشد، دکتر آزادگان همان جا پای فردی را به ماجرا باز کرد که اندکی بعد نامش، موضوع و جهت اردوکشیهای مجازی را تغییر داد. آزادگان ادعا میکرد دخالتهای دکتر گلشنی روی نظر مخالف وزارت علوم موثر بوده، وی حتی از تماس دکتر گلشنی با دفترش خبر داد که گفته بود اجازه نمیدهد دکتر اباذری به شریف برگردد.
بخشی از فضای ایجاد شده به سرعت به سمت انتقاد از دکتر گلشنی رفت و برخی اظهار نظرها عملاً از انصاف هم خارج گشت؛ در این میان بیانیه انجمن علمی گروه فلسفه علم دانشگاه که مصاحبه سال گذشته دکتر گلشنی را عامل جلوگیری از رشد فضای دگراندیشی معرفی میکرد و عدم تایید دکتر اباذری را نتیجه آن مصاحبه میدانست نفتی بر آتش انتقادات از دکتر گلشنی شد. البته پیکان اصلی اعتراض همچنان بر اداره به اصطلاح فرمایشی دانشگاه بود اما دکتر گلشنی به عنوان کسی که نماینده حاکمیت و مداخله کننده در ماجرای جذب اباذری معرفی شده بود مورد هجمه قرار گرفت.
در این میان ما هم تصمیم گرفتیم با نقش آفرینی خودمان فضای شکل گرفته را به سمت ریشهیابی دقیق ماجرا برده و به دور از حواشی، یک پرداخت صحیح و جامع به گروه فلسفه علم داشته باشیم و در عین حال با بازخوانی مسیر طی شده این گروه به دنبال علل اصلی وضعیت این روزهایش بگردیم؛ گروهی که امروزه نقش آفرینی کم فروغی در فضای دانشجویی دارد و برای بسیاری یک مجموعه ناشناخته است.
ابتدا به سراغ دکتر اباذری رفتیم و از ایشان درخواست مصاحبه در خصوص رخدادهای اخیر و در کل وضعیت گروه فلسفه علم کردیم، متاسفانه از طرف دکتر اباذری به این درخواست پاسخی داده نشد که برای ما، نشان از عدم تمایل ایشان برای مصاحبه بود. در گام بعد از دکتر گلشنی درخواست کردیم که با ایشان مصاحبهای داشته باشیم، تقریباً نیمه بهمن ماه بود که ایشان درخواست ما را پذیرفتند و قرار مصاحبه گذاشته شد. تصمیم بر این بود که سوالات تنها درباره اتفاقات اخیر نباشد و حال که دکتر زمان مناسبی را در اختیار ما قرار داده بودند حول ماموریتها و عملکرد مطلوب گروه فلسفه علم و حتی مسیرهای طی شده توسط این گروه تا به حال نیز صحبت کنیم.
فلسفه علم، چرا و چگونه
سوال اول درباره هدف گروه فلسفه علم بود، اینکه این گروه با چه هدفی تاسیس و چه چشم اندازی برای آن ترسیم شده بود و قرار بود چه کارهایی انجام شود؟ دکتر بعد از خواندن سوره عصر و عرض سلام به بچهها اینطور به سوال بالا پیرامون حکمت برپایی فلسفه علم جواب داد: «وقتی در دهه چهل شمسی -دهه 60 میلادی- بنده در دانشگاه برکلی آمریکا بودم که بیشترین برنده جایزه نوبل علمی را داشت مطلقاً در کلاسهای فیزیک نه صحبت از فلسفه بود و نه دین، ولی با توجه به حوادثی که پیش آمد فهمیدند علم پاسخگوی همه چیز نیست؛ این شد که از سالهای نیمه دوم دهه 80 میلادی کمکم برخی از شخصیتهای تراز اول علم مانند چارلز تاونز -برنده جایزه نوبل- صحبتِ دین کردند، و مطرح شد که کار علمی که انجام میشود نوعی عبادت خداست.
از طرف دیگر مکاتب فلسفه علم بروز کردند که اینها هم نشان دادند علم محدود است و پاسخ همه سوالات را نمیتواند بدهد و بر هر علمی اصولی حاکم است؛ آمدیم جلوتر، از سال 2000 به بعد کمکم ائتلاف فیزیکدانها با فلاسفه و زیستشناسان با فلاسفه به راه افتاد که فهمیدند در مسائل بنیادی فیزیک و خلقت عالم و تحولات آن را نمیتوان به تنهایی با فیزیک توضیح داد، البته انیشتین سالها قبل این را گفته بود منتها کسی گوش نکرده بود؛ در سال 2010 این ائتلافهای به وجود آمده رسمی شد و فیزیکدانان و فلاسفه آکسفورد، کمبریج همکار شدند تا مسائل کیهانشناسی و اتمی و غیره را حل کنند؛ در آمریکا هم چهار دانشگاه با هم همکاری کردند تا مسائل فیزیک را به کمک فلاسفه حل کنند.
این نسیم ارتباط فلسفه و علم هنوز به ما نرسیده و دانشکدههای فیزیک ما صریحاً با مطرح شدن بحثهای فلسفی مخالفت میکنند! اثر مثبت این نسیم کمک کردن به پاسخ شبهات ضد خدا بوده و شبهات ملحدین، بهترین جوابها امروزه به امثال هاوکینز و داوکینز که مدعی عدم وجود خدا هستند توسط سرآمدان علم در فیزیک و زیستشناسی و فلسفه داده شده. بنده هم شروع به منعکس کردن این جریان به داخل کشور کردم، به شواهد کتابهایی که هست، این چیزها اصلاً به ما نرسیده بود. الآن هم عقبیم و فقط ادعا میکنیم؛ با غرور فوقالعادهای، دانشکده فیزیک با بحثهای فلسفی که امروزه توسط فیزیکدانهای طراز اول در غرب بیان میشود مخالفت میکند و تحمل طرح آن را ندارند!
در سال 1362 بنده یک سمیناری با پژوهشگاه فیزیک بنیادین و پژوهشکده فلسفه و حکمت در دانشگاه شریف تحت عنوان، فلسفه علم و روشهای تجربی علوم، راه انداختیم. پروفسور رضا از آمریکا آمدند، آیت الله مصباح، علامه جعفری از قم آمدند، خیلی همایش مجللی بود. پس از آن بنده برنامه گروه فلسفه علم را ریختم و به وزارت علوم فرستادم و تصویب شد. سال 1374 گروه فلسفه علم راه افتاد و ما چون اساتید لازم را نداشتیم بعضی اساتید را از دانشگاه اصفهان یا از قم دعوت کردیم که درس بدهند و کمک کنند.
پس از دوران ریاست دکتر اعتمادی و دکتر صالحی، شاهد کارشکنی مداوم در کار گروه فلسفه علم بودیم؛ هیچ نوع کمکی نمیکردند و هر کاری میخواستیم انجام دهیم با مشکل روبرو بودیم؛ بنده حتی تقاضای تاسیس دانشکده علم و دین و فلسفه کردم، گفتند وزارت علوم قبول نمیکند؛ وزیر علوم گفت دانشکده را در دانشگاه علامه طباطبایی راه بیاندازید، گفتیم دانشجویِ علوم باید وارد این رشته شود؛ اینطور بود که هیچ کمکی نکردند؛ بالاخره شروع کردند به کارشکنی بیشتر در مورد من تا اینکه به این نتیجه رسیدند بنده را بعد از 24 سال از ریاست گروه فلسفه علم برکنار کنند و آقای آزادگان را سر کار بیاورند.
آن وقت که من از آقای آزادگان دعوت کردم خیلی استاد کم بود، مدرک فوقلیسانس و دکترا ایشان که در فلسفه تحلیلی بود را ارائه داد و مدرک لیسانسش را ندیده بودم. ایشان را سرکار آوردند و بنا را بر این گذاشتند که تمام بساط را بر هم بزنند. قانون اساتید ممتاز اجازه میداد که بعد از بازنشستگی بتوانم هم رسالهها را هدایت کنم و هم درس بدهم، دانشکده فیزیک هم هیچ یک از این دو را نگذاشتند انجام دهم.
در این حال بود که دکتر آزادگان و دیگران به فکر افتادند عواملی را به کار گیرند که رویکرد گروه را به سمت فلسفه تحلیلی سوق دهد. فلسفه تحلیلی که بیشتر شامل بحثهای کلامی است هیچ کمکی به علم نمیکند، فیلسوف بزرگ انگلیسی، نیکولاس ماکسول، صریحاً میگوید نه فلسفه تحلیلی و نه فلسفه قارهای غرب بلکه فلسفه حکمت طبیعی که میشود همان فلسفه لایبنیتس که ادامه ابن سینا است کمک کننده است؛ فیزیکدانان هم که به سراغ فلسفه آمدند هیچکدام به دنبال فلسفه تحلیلی نرفتند و بحثی که میکنند ادامه همان بحثهای ابن سینا است. آقای آزادگان آمدند که بحث را به طرف فلسفه تحلیلی سوق دهند.
اخیراً هم آقای اباذری را آوردند، که البته در این مورد مطلقاً از من نظر خواهی نکردند و آقای آزادگان و آقای دکتر حسینی خودشان دو نفری تصمیمات را میگرفتند و به حرف کسی گوش نمیدادند؛ پرونده ایشان [دکتر اباذری] در جذب وزارت علوم رد شد! آقای آزادگان دروغ به من میبندند که به او گفتهام نمیگذارم اباذری جذب شود! چه کسی به حرف من گوش میدهد که بگویم میگذارم یا نمیگذارم!
در گروه فلسفه علم که حرف مرا نمیشنوند، وزارت علوم هم خودش باعث بازنشسته شدن من شده با اینکه طبق قانون مصوب وزارت علوم امکان حضور اساتید ممتاز قابل تمدید است اما صریحاً جلسه هیئت امنا را برای این تمدید تشکیل ندادند و حکم بازنشستگی مرا صادر کردند. آیت الله رشاد در شورای عالی انقلاب فرهنگی محرمانه به من گفتند: «به من گفته شده [در مخالفت با بازنشستگی شما] هیچ حرفی نزنم»؛ آن 1200 امضا هم که اساتید و دانشجویان فارغ التحصیل در مورد بازنشسته شدن من جمع کرده بودند را وزیر علوم به آقای فتوحی برگرداند و او هم به آقای رشتچیان ارجاع داد!»
از نوع صحبتهای دکتر گلشنی بر میآمد بازنشستگی خودش را نوعی زد و بند میان افرادی در دانشگاه و وزارت علوم میداند که با اعمال نفوذ عدهای محقق شده و زمینه را برای حذف خودش و رویکردهایش در زمینه فلسفه علم فراهم کرده.
دکتر گلشنی در مورد ماجرای جذب دکتر اباذری ادامه داد: «بعضی افراد که از من درباره صلاحیت دکتر اباذری پرسیدند، گفتم: «ایشان فلسفه هگل را میداند و تدریس میکند، هگل هم به درد علوم نمیخورد». بیایند یک فیزیکدان طراز اول نشان دهند که اشارهای به فلسفه هگل داشته باشد! من این حرفها را زدهام.»
بازخوانی خاطرات
معلوم بود دکتر از کنار گذاشته شدن آرائش بعد از بازنشستگی خیلی ناراحت است، بطوریکه در میانه صحبت چند اشاره به مقالاتی که در مصر و اندونزی و مالزی و حتی غرب حول آرائش چاپ شده نمود و از حذف کاملش بعد رفتن از گروه و نادیده گرفتن آثارش در داخل کشور گله کرد! در ادامه بحث دکتر گلشنی ادعا کرد الآن زمانی است که فلسفه در جهتی پیش میرود که واسطه بین علم و دین شده و به پاسخ شبهات ضد دین بسیار کمک کرده است؛ وی ادامه داد: «محیط اطراف ما امروز یک محیط آشوبناک است و فرهنگ اسلامی در آن حاکم نیست، بچهها گوششان بدهکار به حرفهای دینی نیست، قبلاً اینطور نبود. علت آن هم نفوذ غرب است. غرب فقط با نفوذ فرهنگی خود میتواند ما را نابود کند، نه با چیز دیگر!
کتاب من را میفرستند در مصر، آنجا یکی از علمای مصر تقریظ مینویسد و میگوید من به ائمه جمعه مصر توصیه میکنم این کتاب را بخوانند؛ در همین دو سال اخیر 20 مقاله در اندونزی روی آراء بنده چاپ شده، حتی برای مباحث اقتصادی و حتی وضعیت ناشی از کرونا به برخی صحبتهای بنده استناد میکنند؛ آن وقت در داخل عدهای سرکوفت به من میزنند. وقتی میبینم تاثیر انقلاب در مالزی و اندونزی بسیار بیشتر از ایران بوده غبطه میخورم.»
دکتر صحبتهای خود را تمام کرد و خواست سوال بعدی را مطرح کنیم، ما هم با توجه به ناشناخته بودن کارکردهای فلسفه علم، از دستاوردها و کارکردهای این گروه در دانشگاه پرسیدیم. ایشان اولین دستاورد گروه را تربیت افراد متخصص در حوزه فلسفه علم دانست و بیان کرد: «بسیاری از فارغ التحصیلان دکترا الآن در دانشگاههای امیرکبیر و گروه فلسفه علم اصفهان و فلسفه و حکمت تهران استادند، در جاهای مختلف جذب شدند و آثار خوبی هم داشتند.
اما ما هرچه خواستیم این خوبها را جذب کنیم مخالفت کردند؛ مثلاً گفتند معدل لیسانس فلانی کمتر از 14 است؛ در حالی که معدل ارشد و دکترای بالا از یک دانشگاه خوب داشت. آن کمیته جذبی که زمان آقای رشتچیان تشکیل شده بود هر نیروی خوبی که من خواستم را وتو کرد، حال برای یک آدم انقدر سر و دست میشکنند! خیلی مسخره است!
من با خیلی از خروجیهای گروه طرف هستم و تاثیر گذاری آنها را در برخی دپارتمانهای شهرستان را میبینم، تاثیر گذاری بالا بوده؛ و عجیب برای من این است که تاثیر گذاری آن در دانشگاههای شهرستان بسیار بیشتر از دانشگاههای تهران بوده! آنها آزادهتر هستند.
مثلاً اینجا در دانشکده فیزیک شمشیر بلند کردهاند که اصلاً نگذارند هیچ بحثی [در رابطه با فلسفه علم] بشود، با اینکه بسیاری از این بحثها در سطح برندگان جایزه نوبل است، در سطح صاحب نظران طراز اول فیزیک است. چنان جمود و تکبر فوقالعادهای حاکم است! الآن در دنیای علم چیزی به عنوان کل نگری راه افتاده. کلنگری یعنی فقط به تخصص خودتان اکتفا نکنید، دنیا وسیعتر از تخصص شماست.
من بارها به آقای دکتر فتوحی این حرف را زدم که دانشگاه صنعتی آریامهر و شریف فعلی بر اساس الگویی از امآیتی بنا شد، آن موقع که دانشگاه بنا شد و حتی زمانی که من به آمریکا رفتم امآیتی هیچ چیزی در رابطه با فلسفه نداشت، حال امروزه امآیتی وسیعترین تعداد دروس علوم انسانی را دارد و لیسانس مشترک مهندسی و علومِ انسانی و لیسانس مشترک مهندسی و علومِ پایه میدهد، دانشگاه آکسفورد فوق لیسانس مشترک فیزیک و فلسفه میدهد؛ خیلی ما عقبیم، فقط پُز میدهیم! نوآوریهای ده بیست سال اخیر غرب هنوز به دانشگاههای ما نرسیده است.
بنده جایزه تمپلتون در علم ودین را گرفتم؛ نصف پول آن را -5000 دلار- دادم کتاب بخرند برای گروه فلسفه علم، بیست هزار دلار هم از آقای مهندس ترکان که آن موقع وزیر بودند گرفتیم و آن را هم کتاب خریدیم؛ بعد از رفتن من بلافاصله کتابخانه فلسفه علم را به کتابخانه مرکزی منتقل کردند تا هیچ نشانی از گلشنی نباشد! چرا در این موارد کسی چیزی نمیگوید؟»
معلوم بود دکتر دلِ پُری از وضعیت امروز دارد که در جواب آن سوال ما به طرح این مباحث رسید؛ البته ما هم از طرح این نکات بدمان نمیآمد چون دقیقاً سوالات بعدی ما درباره همین موضوعات بود. به هر حال چون سوال پرسیده شده برایمان مهم بود، بحث که به اینجا رسید مجدداً سوال را مطرح کردیم و از دکتر خواستیم دستاوردهای گروه را ناظر به اهداف اولیه که در زمان تاسیس مدنظر بوده بیان کند؛ دکتر گلشنی هم ادامه داد: «هدف این بود که تفکر در جامعه را تغییر دهد تا بدانند [علوم همچون] فیزیک به تنهایی نیست، فیزیک یک چتر فلسفی بالای سر خود میخواهد، بنده پیشنهادم این بوده که این چتر فلسفی از دین گرفته شود که میشود علم دینی؛ نه این که آزمایش نشود، اتفاقا به همین شکل که آزمایش و نظریه پردازی میشود ادامه پیدا کند، ولی یک جاهایی هست که شما دیگر دسترسی ندارید وخیلی دور است از شما و شما هم دارید نظریات خود را تعمیم میدهید، حال این تعمیم میتواند دینی یا غیر دینی باشد.
هدف ما این [تعمیم دینی علوم] بود؛ خودم تاثیر آن را میبینم. البته در امثال مالزی و اندونزی این تاثیر بینهایت بیشتر از ایران بوده، چون در ایران مادام رقابت و حسادت و چشم و هم چشمی بوده. اما اثر خودش را کرده! من میبینم در جاهای دیگر؛ در دانشگاهی دیگر روی مقاله بنده رساله نوشتهاند، این نشان میدهد مباحث فلسفه علم تاثیر خود را گذاشته است.»
از دکتر خواستیم که دقیقتر در مورد تاثیر فلسفه علم بر فضای مهندسی صحبت کنند، گفتند: «ببینید، مهندسها به علت جهلشان با فلسفه علم مخالفند؛ روسایِ مهندسِ دانشگاه غیر از دکتر اعتمادی و صالحی با فلسفه علم مخالف بودند. ولی اثر خود را گذاشته، برای اینکه خیلیها در کشور آزاده بودند و مطالعاتشان فراتر از کلاسها بود و این مباحث روی ذهنشان اثر گذاشته و دیگر آن تنگ بینی و تنگ نظری در آنها دیگر حاکم نیست.
مهمترین هدفی که ما داشتیم این بود که جواب همه سوالات را به تنهایی از علم نمیتوانند بگیرند. کدام یک از اساتید دانشکده فیزیک ما یا دیگر دانشکدهها به این حرفها توجه دارند؟ در شهرستانها یک مقداری شروع شده و توجه دارند، شاگردهای ما رفتهاند آنجا درس میدهند و به کلی محیط عوض شده. ولی در تهران صریحاً مخالفت میکنند و این مخالفت در حد آزادمنشی نیست! صاف و صریح با دین مخالف است و میداند اگر این صحبتها روی کار بیاید دکان خودش تعطیل است.
آقای دکتر چاووشی در زمان بنده یک تعداد تابلو از ابن هیثم و ابن سینا و ابوریحان و... ساختند و برای هرکدام هم توضیح دادند که کارهای علمی اینها چه بود و به دانشکده فیزیک فرستادند. دانشکده همه را برگرداند! همین طور میخواهید انقلاب را موفق کنید؟ به خدا خیلی دور هستید! من اینها را به عنوان وصیت میگویم چون سالهای آخر عمرم است؛ هیچ کمبود شخصی ندارم و فقط به خاطر کشور میگویم که این راه، راه ضلالت است.»
در گام بعد، از دکتر در مورد فضای آزاد اندیشی در گروه فلسفه علم پرسیدیم؛ در پاسخ توضیح دادند: «در دوره بنده هرکس خواست سخنرانی کند ما دعوتش کردیم. من موافق آزاد اندیشی هستم، اما آزاد اندیشی از نوعی که الآن در غرب حاکم شده!
بدین صورت که یک فیلسوف ملحد با یک فیلسوف خداباور مناظره دارند، قرعه میکشند و به مقدار مساوی صحبت میکنند و حضار تصمیم میگیرند؛ خیلی محترمانه است. به خدا قسم برخوردهایی که با خودم در غرب دیدم در ایران ندیدم. در دانشگاه کمبریج سخنرانی داشتم که پیش از سخنرانی به من گفتند ملحدان هم حضور دارند، گفتم مشکلی نیست، خدای من شاهد است لذتی که من از آن سخنرانی و برخوردهای با آن بردم خیلی کمتر در ایران این لذت را بردم.
سال 1998 در برکلی عضو هیات برگزار کننده یک همایش بودم، کارگاهی پیش از همایش برگزار شد و قرار بود دو نفر عالم یهودی سخنرانی بنده درباره علم در اسلام را نقد کنند؛ اولی که عضو انجمن سلطنتی انگلستان بود گفت من هیچ ایرادی ندارم و کاملا موافقم و فقط یک سوال درباره نظر اسلام پرسید، دیگری هم چند سوال مطرح کرد؛ خیلی آزاد منشانه!»
فلسفه خوب، فلسفه بد
از آنجا که دکتر در میانههای صحبت خود به بلا استفاده بودن رویکرد فلسفه تحلیلی در رسیدن به اهداف گروه فلسفه علم تاکید داشتند، خارج از لیست سوالات ابتدایی خودمان از ایشان خواستیم بیشتر این تفاوت رویکردها را شرح دهند. دکتر هم، چنین بیان کردند: «ببینید، فلسفه تحلیلی مدام لغات را میشکافد -اخلاق چیست و فلان چیست و...- به هیچ جا هم نمیرسد. فلسفه معمولی به تعدادی اصول که مثلاً در فیزیک یا دیگر علوم حاکم متوسل میشود و بر اساس اینها استدلال میکند که این نظریه را بپذیرد یا نظریه دیگر را.
برای مثال این مسئله که ما چند جهان داریم؟ را در نظر بگیرید؛ این سوال از قدیم الایام مطرح بوده و امروز ملحدان به سراغ آن رفتهاند، چرا که امروز به وسیله علما استدلال شده برای به وجود آمدن موجودات هوشیار، بین چهار نیروی طبیعت باید نسبت خاصی باشد و الا جهان به مرحله رخ دادن موجودات هوشیار نمیرسید. یک عده که خدا باورند میگویند خداوند این تنظیم ظریف را انجام داده؛ ملحدان برای اینکه فرار کنند میگویند میلیونها جهان هست و در هرکدام نسبتی وجود دارد، یکی از آنها اتفاق افتاده و اینطور شده؛ بعد خود فیزیکدانان سکولار به ملحدان اشکال میکنند که شما میلیونها جهان نادیده را مطرح میکنید تا از وجود خدا فرار کنید، در حالی که هر دو فرض متافیزیکی است، چرا این قبول میکنید و آن را نه؟
میخواهم بگویم بحثها به شدت فلسفی شده؛ مثلاً آیا جهان هدف دارد یا بیهدف است؟ خیلی الآن این بحث مطرح است؛ یک فیزیکدان برنده نوبل صریح میگوید هرچه پیش میرویم جهان بیهدفتر به نظر میآید. انقدر فیزیکدانان به او اشکال کردند که حرف خود را در مصاحبه تغییر دهد و بگوید هرچه پیش میرویم فهم هدف جهان مشکلتر میشود. این بحثها الآن جدی است.
فلسفه علم ابتدا یک مقدماتی است برای اینکه بدانید در علم کجا محدودیت هست و کجا نیست و بعد وارد فلسفه فیزیک و زیست و اقتصاد و جامعهشناسی و غیره میشوید که در هر کدام تعدادی اصول حاکم است. و این فلسفه علم امروزه ابزاری در دست خداباوران شده؛ آقای جرج الیس که از بزرگترین کیهانشناسان زمان ماست و همکار هاوکینگ ملحد هم بوده صاف و صریح میگوید یک چتر الهیات باید روی سر علم باشد.
این فلسفه علم در راستای دینی کردن علم بسیار به درد خورده؛ بروید در کتابفروشیهای آکسفورد و کمبریج و ببینید چقدر کتابها در راستای خدا باوری نوشته شده! آن وقت نفوذ غربی در داخل باعث شده آن کتابهای الحادی ترجمه شود و این خوبها نشود. امروزه متوجه شدند فلسفه یک نقش خیلی خوبی بین علم و دین دارد و از این جهت دین باوری در میان تعداد زیادی از آدمهای با سواد -البته نه اکثریت- بیشتر شده.
الآن اگر برگردید، در مورد چهارصد هزار سال پیش میتوانید حرف نسبتاً دقیق بزنید، هرچه دورتر بروید حرف غیر دقیقتر و حدثیتر میشود؛ بنابراین مجبورید یک صنف بحثهای فلسفی را وارد کار کنید که ببینید روی هم رفته کدام فرضیه منسجمتر است.
مهندسان چون نمیدانند مخالفت میکنند؛ باید مهندسان ما مانند امآیتی و کلتک که چند درس علوم انسانی میگیرند شود، متاسفانه دانشجوی ما امروز خیلی خام بار میآید.»
با سوالی درباره انتقاداتی که به دوران ریاست ایشان وارد است مصاحبه ادامه یافت، اینکه برخی میگویند سیر مدیریت بیست ساله ایشان منجر شده که در پایان دوره ریاست کسی غیر از افراد فعلی که به آنها نقد دارند برای جایگزینی ایشان نباشد. دکتر مجدداً به رد شدن افراد مورد قبولشان در کمیته جذب معاونت آموزشی اشاره کرده و گفتند: «سند نشان دهند که یک آدم حسابی جلو آمده و من رد کردم! ما درخواست [جذب] نداشتیم؛ حتی گاهی من به آیت الله مصباح نامه زدم که یک نفر را معرفی کنید که بیاید و فلسفه اسلامی تدریس کند. کسی را که معرفی کرده بودند، وقتی آمد بچهها نپسندیده بودند و بلافصله ایشان را عوض کردیم.
من کاملاً به انتقادات گوش میدادم، یک مورد هم روی تعصبات و نظرات شخصی عمل نکردم. بنده اشتباه زیاد کردهام اما این چیزهایی که امروز میگویند دروغ است.»
از دکتر درباره رفتن اساتیدی مانند آقایان سعید زیباکلام و پارسانیا و تهی شدن گروه از این افراد هم سوال کردیم که ایشان توضیح دادند: «علت حذف برخی اساتید نظرخواهی و بازخورد از دانشجویان بود. آقای زیباکلام هم به این علت کنار گذاشته شد که به یک مکتب خاص از مکاتب فلسفه علم میپرداخت و روی آن اصرار هم داشت، ولی بنده معتقد بودم باید تمام مکاتب تدریس شود تا دانشجو بین آنها بهترین را انتخاب کند؛ هرچند برای ایشان احترام قائلم اما به این علت کنار گذاشته شدند.
آن زمان علت حذفها موفق بودن یا نبودن در برآورده کردن هدف آن درس در گروه بود. یک وقت یکی استاد گروه است، یک وقت هم کسی را دعوت کردهایم، خب اگر کسی که دعوت شده بود موفق نبود دیگر دعوت نمیکنیم.
درباره دکتر اباذری هم من مخالف جذب ایشان بودم ولی به گروه فلسفه علم نگفتم این کار را بکند یا نکند و دخالتی در کار گروه فلسفه علم نکردم. موافق جذبشان نبودم چون اولاً ایشان را بابت آثاری که دیده بودم بیشتر یک آدم سیاسی میدیدم تا علمی و ثانیاً فلسفهای که در آن مهارت داشتند خیلی محدود بود و به درد گروه نمیخورد. استدلال اصلی بنده آکادمیک بود.»
در ادامه دکتر گلشنی به بیان راهکارها و پیشنهاداتش برای قرار گرفتن گروه فلسفه علم در ریل صحیح پرداخت و بیان کرد: «در قدم اول حداقل پنج یا شش نفر نیروی باسوادِ ذی صلاحِ متعهد که بدانند به دنبال دکان و مقام نیست، دنبال سیاست و عامل خارجی نیست و اهل علم است و حرف مفید میزند و در جهت هدف گروه که روشن کردن مسائل فلسفی علوم است قدم برمیدارد را با بررسی علما و دانشمندان جذب کنند تا محیط تغییر کند؛ با این وضع فعلی تغییری حاصل نمیشود! غیر از این هم راهی ندارد.»
به عنوان سخن پایانی از دکتر خواستیم پیشنهادات و توصیههایی در رابطه با رویکرد دانشجویان مهندسی نسبت به علم و تعاملشان با فلسفه علم کند؛ ایشان مطابق توصیه بسیاری از فیزیکدانها و فلاسفه دانشجویان مهندسی و علوم پایه را به کسب دیدگاه کلنگر توصیه کردند و متذکر شدند که خواندن رشتههای مهندسی به تنهایی دیدگاه کلنگر ایجاد نخواهد کرد. ایشان گفتند: «اگر دانشجویان یک تعداد دروس علوم انسانی که با دقت انتخاب شدهاند را بخوانند دیگر جهان را تنها با عینک خود نمیبینند. هایزنبرگ میگوید: «جهان را با عینک تخصصی خود نبینید، جهان وسیعتر از آن چیزی است که عینک شما میبینید»؛ این خیلی نصیحت خوبی است. باید جهان را وسیعتر از تخصص خود ببیند و این توصیه کلی من است.
همان طور که رهبری فرمودند و خود من در این هفت هشت سال اخیر قویاً به این نتیجه رسیدم، امید فقط به جوانها است، من ذرهای امید به تشکیلات حکومتی فعلی ندارم چون شایسته سالاری حاکم نبوده و آدمهای مناسب بر مناصب مهم نیستند بنابرین انتظار عقلانیت نداشته باشیم، ولی وقتی دلواپسی بچهها را میبینم خیلی خوشحال میشوم، میبینم اینها تنها کسانی هستند که اگر به هم بپیوندند میتوانند یک بهمن تشکیل دهند و اثرگذار عمده باشند. انشاالله که موفق باشید!»