(با ارائه آقای محمدصادق شهبازی)
اهمیت سخن از آینده:
بدانیم قرار است به کجا برویم و اسیر روزمرگی نشویم، آینده نداشتن باعث درجا زدن می شود. بدون آینده ولو با تجربه کردن چالش های زیاد بیشرفتی حاصل نمیشود.
در دنیا هم در سالهای اخیر (پس از جنگ جهانی دوم که جهان مدرن دچار مشکلات اساسی شد) موضوع آینده مهم شده است به عنوان مثال سندهای چشمانداز جهانی نقش ساخت آینده را ایفا میکنند.
در جنگ میان دو بلوک شرق و غرب هر یک تلاش کردند که مسیر آینده را به نحوری که میخواستند تعریف کنند.
تفاوتهای شرق و غرب در فلسفه تاریخ:
فلسفه تاریخ بلوک شرق که ادعا میکرد آینده قطعی تاریخ در نهایت منجر به جامعه بی طبقه میشود. در شرایطی که مردم از نابرابریها ناراضی بودند این فلسفه تاریخ به مردم، امید یک جامعه برابر را میداد و آن آینده را نیز قطعی میدانست. بسیاری از کشورهایی که به بلوک شرق پیوستند در اصل به دنبال عدالت و... بودند نه این که به لحاظ فکری و ایدولوژیک کمونیست باشند. از طرفی بلوک غرب رویای یک جامعه ثروتمند و توسعه یافته و همراه با آزادی را ترسیم میکرد؛ دعوا و درگیری این دو بلوک رقابت در ساخت رویا را نیز به اوج رساند.
سیر گسترش رنسانس، از رویای رسیدن به مسلمین تا رویا سازی برای دیگران:
- ابتدا کلیسا با الگوبرداری از عینیت موجود در اسلام با بها دادن به هنرهایی چون نقاشی و مجسمه سازی و... رنسانس هنری را ایجاد کرد.
- در مرحله بعدی و با رونق صنعت چاپ رنسانس ادبی ایجاد شد.
- در سومین مرحله بود که لوتر و کالمن و... رنسانس دینی را ایجاد کردند.
- در مرحله چهارم فلسفه منفعلانه مسیحی را به نحوی بازتولید کردند که منجر به ساخت مفاهیمی چون انسان خودبنیاد و... شد.
- مرحله پنجم رنسانس، انقلاب علمی بود.
- در مرحله ششم انقلاب علمی منجر به انقلاب صنعتی شد.
- در مرحله هفتم انقلاب صنعتی و ابزارهای ساخته شده در آن دوره به ویژه ماشین بخار و سلاح گرم موجب انقلاب دریانوردی گشت.
- هشتمین مرحله رنسانس، استعمار سنتی بود که منجر به گرفتن منابع و نیروی کار مناطق دیگر شد.
- در مرحله نهم، با شکل گیری وسایل ارتباط از راه دور استعمار نو شکل گرفت. در همین دوره بود که استعمارگران برای مردم مناطق استعمار شده از طریق بردن برخیشان به اروپا رویا میساختند. آنها برای ادامه سلطه در میان دو طبقه سلطهگر و سلطهپذیر یک طبقه ذینفع سلطه ایجاد کردند؛ طبقهای که همواره بر سلطهپذیران ریاست میکند اما هرگز از لحاظ پیشرفت و ترقی به سلطهگران نمیرسد؛ مثالِ این گروه در ایرانِ امروز هم واردکنندگان و خام فروشان هستند که از ارتباط با غرب سود میبرند.
- دهمین مرحله استعمار فرانو است که با شکل گیری رسانهها و آموزش و برخی سازوکارها مانند ارز جهانی دلار و توافقها و سازمانهای بین المللی و... در خود ملتها تمایل برای پیوستن به غرب را ایجاد میکنند. از طریق رویاهایی که توسط ادبیات و سینما و سپس تکنولوژی برای ملتها ساخته میشود مسیر آینده آنها تعیین میگردد.
انواع آینده:
1. آینده بدیل: آیندههایی ممکن است وحود داشته باشند و رخ دهند.
2. آینده محتمل: آیندهای که با احتمال زیاد رخ میدهد.
3. آینده مطلوب: آنچه که باید باشد!
در تمدن غرب، مثلاً سینمای آن، ژانر پایان تاریخ برای ساخت آینده مطلوب گسترش پیدا میکند. تمام هالییود در تلاش برای القای این گزاره است: «نظم فعلی جهان مطلوب است و نمیتوان آن را تغییر داد و هر تلاشی برای تغییر منجر به بدتر شدن وضعیت میشود». هم روایت گذشته و هم تصویر کردن آینده برای تغییر حال است. نقش ابرقهرمان نیز برای همین است: اول این که خود هرکس میتواند ابرقهرمان باشد، دوماً یا نظام جامعه یا ابرقهرمانهای آن، نظم فعلی را حفظ میکند. در مقابل دین هم در ادبیات خود همین کار را میکند و یک آینده مطلوب را به تصویر میکشد.