فاطمه شجاعی؛ ورودی 97 کارشناسی مهندسی مکانیک
گاهی اتفاقاتی برای اطرافیان ما رخ میدهد که برای ما خوشایند نیست و از طرفی حس همدلی و همیاری هم از درونمان شعلهور میشود. میخواهیم به آنها کمک کنیم اما هنگام عمل، نه تنها دردی را دوا نمیکنیم که دردی هم بر دردهایش میافزاییم. دغدغهها و سوالاتی در رابطه با اطلاع رسانی در حوزۀ زن و خانواده برایمان ایجاد شده بود که برای درست پیمودن مسیر و رفع برخی شبهات، گفتوگویی با حجتالاسلام سیدفرید حاج سیدجوادی انجام دادیم که قسمتی از آن را در اینجا با شما به اشتراک میگذاریم.
حدود اطلاع رسانی به افراد در چه حد میباشد؟ آیا تمام حقوق افراد، نیاز به اطلاع رسانی دارد؟
اطلاع رسانی نسبت به حقوق و حتی ظلمهایی که ایجاد میشود، اگر هجمههای اضافی پیدا نکند، خوب است؛ فرض کنید مطالبی برای اطلاعرسانی ارائه شود، افراد حق دارند مطالبهگری کنند، اما جدا از این یکسری محدودیتها نیز به ناحق اعمال میشود. گاهی هم اطلاعرسانیهای انجام شده، هزینهبردار است، ممکن است بعضی از خواستهها تبدیل به نقطۀ تنش شده و هزینۀ اضافی برای افراد ایجاد کند. در واقع هنر اطلاعرسانی این است که حقیقتی بیان شود و دیگران بهرهمند شوند. و آن اطلاعرسانی که به این بهرهمندی کمکی نکند و حساسیت را بالا ببرد، اطلاعرسانی خوبی نیست. اطلاعرسانی کاری مقدماتی است که باید در جهت تأمین حقوق باشد.
باتوجه به اینکه مسائل بهداشت زنان در آموزههای فقهی و پزشکی، به طور کامل مطرح شده است، آموزش این مطالب برای عموم افراد باید چگونه انجام شود؟
رویکرد فقه به این مسائل از بُعد عبادی و تکالیف است و نه از بعد تربیتی. مسئله تربیتی اش یک مسئله جداست، و نگاه خاص خودش را دارد، که بخشی از آن در قرآن و بخشی در کلام معصومین علیهم السلام است. پس باید آنها را جداگانه بررسی کرد.
رویکرد هرکدام (فقه و قرآن)، متفاوت است. مثلاً فقه به سقط جنین کاملاً حقوقی پرداخته است، به این شکل که سقط جنین در چه شرایطی حق و در چه شرایطی حق نیست؟
اما کارکرد اصلی نشریه، آموزش و تربیت نیست. خاصیت مهم رسانه برجستگی است؛ نوعی به رخ کشیدن. حال به رخ کشیدنِ مسائلی که ذاتاً لازمۀ بیان و پیگیریِ آنها این است که در یک آرامشی اتفاق بیفتد، می تواند مشکلساز باشد. مثلاً در مورد تربیت کودک ناهنجاریهای فراگیر اجتماعی به وجود آمده است، مثل اهمال خانوادهها در سلامت کودکانشان، ممکن است بتوان یک عملیات رسانهای پررنگ انجام داد، اما طبیعتاً مسئلۀ سلامت کودکان مسئلهای است که باید در محیط خانواده پیگیری شود و ممکن است حتی گاهی اوقات با یک کار تبلیغاتی، خانوادهها از آن فراری شوند، چون خیلی پرحاشیه می شود. امکان دارد این برجستگیسازی در خدمت این نباشد که در محیط و بستر مناسب خود مسئله پیگیری و حل شود. بلکه به یک مسئلۀ چالشی و مورد تنش تبدیل شود و هر کسی بخواهد در مورد آن صحبت کند، وارد یک درگیری فرعی شود. یک نشریۀ دانشگاهی فقط ظرفیت برجستهسازی مسائل محیط خودش را دارد و برجستهسازی آن باید در خدمت حل مسائل باشد. نشریه، کارکرد آموزشی و تربیتی نداشته و این به عهده نهادهای دیگر می باشد؛ مانند نهاد آموزش عمومی و نهاد خانواده. اگر هم میخواهیم از رسانه کمک بگیریم، باید سراغ رسانههای تخصصی برویم؛ یعنی رسانهای که تخصصی در حوزۀ سلامت فعالیت میکند.
پیشنهاد شما برای آموزش این نوع مسائل چیست؟
برای بخشی از آن، کارکرد سنتی ما، خانوادهمحور بوده است اما در آموزش عمومی هم بخشی از آن را میتوان پیگیری کرد، که الان در حال انجام است. به بخشی از آن هم میتوان در رسانههای تخصصی پرداخت؛ با ادبیات خاص خودش و توسط افراد متخصص. شاید کافی نباشد اما تا حدی آموزش داده میشود. حتماً جامعۀ ما در آگاهی دربارۀ این مسائل نسبت به ۵۰ سال پیش خیلی جلوتر است، اما آیا به اندازۀ کافی هست؟ خیر، ممکن است در محیطهایی خیلی کم باشد. اما اتفاقاً آن محیطهایی که اطلاعاتشان دربارۀ این مسائل ناکافی است، اصلاً به این ابزارهای جدید دسترسی ندارند و شما نمیتوانید با رسانههای جدید، آن رشد و آگاهیها را برایشان رقم بزنید. لذا باید به ابزارهایی متوسل شوید که در آن محیطها وجود دارد. مثلاً در مناطق حاشیهنشین شهر ما، اگر در یک نشریۀ دانشجویی، یک کانال تلگرامی یا یک صفحۀ اینستاگرامی به این مسائل بپردازید، در مناطقی که واقعاً چالش وجود دارد، مخاطبی پیدا نمیکند. چون آنها اصلاً مصرفکننده این محصولات فرهنگی نیستند. لذا باید از الگویی متناسب با آن جامعه که بیشترین آسیب را متحمل میشود و بر اساس ارتباطات اجتماعی که در آنجا وجود دارد، استفاده کرد. ممکن است یک الگوی کلی هم وجود نداشته باشد. شما میتوانید ببینید که امدادگری اجتماعی هم کاملاً مبتنی بر ارتباطات اجتماعی شخصیسازی شده است و نه بر اساس یکسری ارتباطات رسانهای.
یکی از دلایلی که افراد به سمت روسپیگری میروند، فقر و نابرابری داخل اجتماع بوده است. با توجه به اینکه این موضوع به صورت یک معضل اجتماعی درآمده و تبدیل به یک بحران اجتماعی میشود و میدانیم قربانیان این معضل، افرادی هستند که شاید از نظر حقوق اجتماعی بین اطرافیانشان نادیده گرفته شوند، و اینکه حتی بخواهند کمتر دیده شوند، شما در اینجا سکوت قوانین را چطور میبینید؟ آیا قانون دربارۀ این موضوع، و در برابر حقوق این افراد که با یک معضل مواجه شدند، باید سکوت کند؟ یا اینکه وجود این قوانین به معنی رسمیت بخشیدن به این معضل است و ما داریم این مورد را یک فرآیند عادی در جامعه درنظر میگیریم؟
مواجۀ درست با این مسئله، شبیه آن قضیه است که در مورد رابطۀ پیشگیری و درمان میگویند. در مورد آسیبهای اجتماعی که منتهی به تنفروشی زنان میشوند، باید برای آنها راه حل پیدا کرد. مثلاً در این موضوع پیشگیری در مورد معتادها، یعنی زنانی که دچار اعتیاد میشوند، باید باشد. میخواهم بگویم مسئلهای که باید حل شود و به آنها پرداخته شود، مسائلی از جنس اعتیاد است، از جنس مسائل زنانی است که بیسرپرست هستند، یا فرض کنید خانوادههایی که تجربۀ فرار دختر از خانواده به دلیل بدسرپرستی خانواده را دارند، آن چیزی که الزامات اجتماعی باید به آن بپردازد، و موضوع را حل کند، این زاویه است. بعد از اینکه تا حد قابل قبولی صورت مسئله حل شود، باز ممکن است کسانی فراتر از این، روی بیاورند به اینکه تنفروشی کنند. آنجا میشود برخورد حقوقی قطعی کرد. اولاً تعداد افراد جمعیت آن خیلی کاهش پیدا کرده، و بعد این زمینهها از روی آنها برداشته شده. این فرد با اختیار خود دارد این کار را میکند. آنجا ابزار حقوقی خیلی کارآمدتر است، ولی وقتی که زمینۀ آسیبهای اجتماعی گستردهای وجود دارد که افراد را به این عرصه میکشاند، برخورد حقوقی لازم نیست.
به نظرم ما چالشهای بنیادینی در جامعه داریم، چالش بنیادی هم یعنی چالشهای فراگیری مانند اعتیاد و شاید طلاق، این دو به عنوان چالشهای اساسی، که نقطه زایش جمعیت آسیبپذیر در حوزۀ تنفروشی میشوند، هستند. اگر ما نتوانیم به این مسائل بپردازیم، به نظر من جامعه و نظام حکمرانی خیلی دربارۀ آنها وظیفه دارد. در آن اگر بتواند به وظیفۀ خودش درست عمل کند، آن وقت در حوزهای که میشود لایۀ انحراف جنسی، با قدرت میتواند برخوردهای سخت داشته باشد. اینکه الان ما نمیتوانیم برخوردهای سخت کنیم، به خاطر این است که نتوانستیم آن لایۀ آسیبهای اجتماعی را برطرف کنیم.
با حل نشدن معضلاتی در بعد اجتماع مثل طلاق زوجین و یا اعتیاد، گاهی افراد درگیر روابط ارادی و یا غیر ارادی، در شرایطی قرار میگیرند که وادار میشوند گزینۀ سقط جنین را انتخاب کنند. نظر شما راجع به قانونی شدن مقولۀ سقط جنین چیست؟
قانون سقط جنین داریم، اینکه قانون موردپسند ما هست یا خیر بحث دیگری است. قانونی بودن سقط جنین نشان میدهد مسئله مهمی است و در پرداختن به آن اهمالکاری صورت نگرفته است. قانونی شدن سقط جنین به معنای آزادسازی و رفع هرگونه نظارت و محدودیت از آن خلاف شرع است. قانونی شدن سقط جنین به این معنا که هر فرد با مراجعه به مراکز بهداشت و درمان، درخواست سقط جنین بدهد و آن مرکز بدون در نظر گرفتن عوامل مختلف اقدام به سقط کند، مورد تأیید شرع نیست. در بسیاری از کشورهای دیگر هم از نظر اخلاقی به آسانی مجوز برای سقط جنین به افراد داده نمیشود و کشور ما تنها کشوری نیست که از این حکم پیروی میکند. در خیلی از کشورهای دنیا سقط جنین (به عنوان مثال) هشت ماهه صورت نمیگیرد و به این شکل نیست که هر زمان هر فردی مراجعه به مراکز درمانی داشته باشد و درخواست وی برای سقط مورد تأیید پزشک قرار بگیرد، مگر اینکه سلامت جسمانی خود فرد تحت الشعاع قرار بگیرد. لذا سقط جنین در کشور ما با لحاظ کردن یکسری هنجارهای اخلاقی و شرعی قانونی در نظر گرفته میشود و آزادی مطلق سقط جنین هیچ جایی نداریم. اسلام هم برای جنین حق قائل میشود و شما اجازه ندارید باعث تضییع حق بشوید. سقط جنین موضوع کاملاً اخلاقی و اجتماعی است و وجدان جمعی در یک اجتماع نسبت به این پدیده واکنش نشان میدهد. لذا در همۀ کشورها و در همۀ جوامع انسانی نسبت به این موضوع با نگاه منفی نگریسته میشود. حتی اگر آزادسازی کشتن حیوانات را در نظر بگیرید، که مصداق بارز تضییع حق یک جاندار است، در نتیجۀ این تصمیم انسانها در راستای دفاع از حقوق حیوانات صدای اعتراض خود را سر میدهند.
چه طور میتوان برای جنین حق و حقوقی قائل نشد و به آسانی مطالبۀ آزادسازی آن در اجتماع را کرد؟ یک پزشک متخصص در این جهت تربیت شده که با درنظر گرفتن شرایط مختلف مراجعین تصمیم به سقط جنین بگیرد. این مطالبه درواقع ضد فلسفۀ وجودی پزشک است. تصمیمات مراکز درمانی و پزشکان که در جهت تأمین سلامتی افراد میباشد، کاملاً قابل دفاع است.
مقاله؛ ویژهنامه مشترک نشریات ثمین، ریحانه و طلوع
فایل کامل این نشریه را در اینجا ببینید.