روزبهروز بر آگاهی مسلمانان نسبت به امر وحدت و نقش آن در رشد و تعالی جوامع بیشتر میشود و استکبارگران جهانی نیز به این مسئله واقف هستند و بسیاری از برنامههای ایشان برای نابودی اسلام و مسلمانان بر همین مسئلهی وحدت متمرکز شده. به مناسبت هفتهی وحدت که یکی از ابتکارات امام (ره) بوده، به دنبال پاسخ برخی از سؤالاتی هستیم که پیرامون مسئلهی وحدت و جهان اسلام مطرح میشود.
سؤال اول این است که نسبت وحدت اسلامی و مقولهی حفظ عقاید و هویت تشیع چیست؟
آیا میشود مدلی را ارائه کرد که هم بشود وحدت را محقق کرد و هم از هویت و عقاید خود عقب نکشید؟
برای پاسخ به این سوالات باید مقداری به عقب برگردیم و اهدافی که دین اسلام برایمان ترسیم کرده را بررسی بکنیم. در سورهی بقره، خداوند متعال میفرماید که ولایت مؤمنین به دست خداوند تعالی است و ولایت کفار به دست اولیاء طاغوت. یک جدال تاریخی برای سرپرستی انسانها بین جبههی ولایت الله و جبههی ولایت طاغوت وجود دارد. از طرفی در سورهی حدید، خداوند متعال میفرماید که غایت بعثت انبیا، این است که مردم برای اجرای عدالت و ساختن یک جامعهی عدالت محور قیام بکنند. همینطور که دربارهی حضرت ولی عصر(عج) هم کلیدواژهی «یملَأُ الأَرضَ عَدلًا وَ قِسطاً کَمَا مُلِئَت جَوراً وَ ظُلماً» مطرح شده.
سؤالی که اینجا مطرح میشود، این است که راهبرد انبیای عظام برای تحقق این قیام ناس به قسط چیست؟ در آیهی آخر سورهی حج خداوند متعال میفرماید حضرت ابراهیم (ع) شما را مسلمان نامیده است. مسلمان نامیدن امت آخر زمان به چه علتی روی داده؟ آیهی آخر سورهی حج علتش رو میفرماید:«...لِیَکونَ الرَّسولُ شَهیدًا عَلَیکُم وَ تَکونوا شُهَداءَ عَلَی النّاسِ...». اولاً یک الگوی تمام عیار مانند پیامبر اکرم بهعنوان سرپرست امت آخر زمان انتخاب میشود و ثانیاً امت وسط، یک امت شاهد و الگو پیرامون ایشان جمع میشود که حکم آن کارخانهی انسان سازی را دارد. با این مقدمه، جایگاه اهل بیت (ع) کجاست؟ اهل بیت (ع) میشوند آن میزان و الگوی عملی تحقق دین و محور نسخهی عملی و تطبیق دین بعد از پیامبر. شیعیان و پیروان اهل بیت نیز، میشوند هستهی سخت آن جامعهی الگوی نبوی،که امام میآید و بندهای طاغوت را از دستوپای اینها باز میکند و مستضعفین را با خودش همراه میکند تا هستهی قیام بشوند. درکنار ولایت امام و ولایت مؤمنین، یک تبرّی از طاغوت و مستکبرین عالم باید رقم بخورد تا آن سه پایهی ولایت محقق بشود.
ما باید در امتداد مسئلهی بعثت و ولایت مناسک شیعی را متوجه شویم. یعنی مناسک میشوند ابزار و محرکهایی که خون تازه به جامعهی تشیع و به هستهی آن جامعهی الگو تزریق میکنند تا رقمخوردن قیام ناس به قسط را تسریع بکنند و هرگونه انفصال بین ظاهر و باطن آن مناسک، منجر به تبدیل شدن این مناسک به ظواهر تو خالی میشود که نه تنها دیگر آن کارایی را ندارند، بلکه به ضد خود تبدیل میشوند و عملاً در خدمت ولایت طاغوت قرار میگیرند.
اگر در مناسک شیعی در سطح جامعه، در منظر عموم مسلمانان، به اسم احیای معارف شیعی و بزرگداشت شخصیتهای عالم تشیع، به اعتقادات، مقدسات و هویت اهل سنت توهین شود، خروجی آن چه خواهد بود؟ خروجیاش این میشود که عدهی زیادی از امت اسلام و امت پیامبراکرم که ما از جانب اهل بیت (ع) مسئول بودیم آنها را به دایرهی ولایت الله و ولایت اهل بیت بیاوریم، به واسطهی این بیسلیقگی و بیمسئولیتی ما به سمت ولایت طاغوت هل داده میشوند. اگر ما طبق آیات قرآن مثل پیغمبراکرم مسئول هستیم که آن زنجیرهایی که طاغوتهای زمان به دست اینها بسته بودند را باز کنیم تا بتوانند آگاهانه و با آزادی کامل راه خدا را بشناسند و انتخاب کنند، عملاً با تیزکردن اختلافهای عقیدتی و ارائهکردن قرائت فرقهای از معارف اهل بیت (ع)، آنها را از بهرهمندی از معارف بالای اهل بیت محروم میکنیم و عملاً خودمان میشویم زنجیر بر دست و پای مسلمانها. نتیجهی این، ایجاد کینه در دل برادران مسلمان میشود که به دلیل قوانین جمهوری اسلامی و تسلط ما بر جامعه، در عمل شاید امکان بروز و ظهورش نباشد ولی میبینیم که فاصلهی برادران ما با ما، روزبهروز بیشتر میشود و هر جا مجالش باشد این فاصله خودش را نشان میدهد. مثلاً میبینیم اگر یک شبکهی وهابی بیاید و از معارف یا عقاید اهل سنت دفاع بکند، دور آن شلوغ خواهد شد چون اوست که سردمدار دفاع از هویت اهل سنت شده است.
پس نباید مناسک، عقاید و هویت شیعه را منفک از روح توحیدی تشیع که بر دوش ما مسئولیت تحقق خارجی توحید را میآورد و تعهد تاریخی ساخت آن جامعهی الگو را بر دوش ما میگذارد، فهمید. در نتیجه، ما باید در تعامل با سایر مسلمانان به نحو حداکثری رعایت وضعیت آنها را بکنیم.
البته مسئلهی ظلم و انکار عالمانه و عملی متفاوت است. برای مثال وقتی که خوارج دست به اسلحه شدند امام علی علیه السلام بیمماشات با آنها برخورد کردند. اما اینکه فردی مثل من فکر نمیکند، مثل من متوجه نمیشود، مادامی که به انکار عالمانه، عامدانه و عملی منجر نشده هیچ مجوزی برای من در برخورد با او ایجاد نمیشود. حتی مجوزی برای اینکه بخواهم مدام با او در مورد این اختلاف جر و بحث بکنم نیست. به همین دلیل میبینیم که اهل بیت علیها سلام، پیروانشان را از مجادلات بینتیجهی عقیدتی و عمیقشدن در اعتقادات اهل سنت منع کردند.
روایاتی با این مضمون وجود دارد که «کُفّو ألسِنَتِکُم عَنهُم» زبانتان را در تعامل با اهل سنت کوتاه بکنید. یا فرمودهاند «حَدِّثُوا النّاسَ بِما يَعرِفونَ ، و دَعوا ما يُنكِرونَ». وقتی میخواهید چیزی را از زبان ما اهل بیت به غیر شیعیان انتقال بدهید، مراعات فهم متفاوت آنها را بکنید. اگر خودتان مثلاً اعتقاد به ولایت تکوینی به اهل بیت دارید هیچ الزامی ندارد که همین مرتبهای که میفهمید را به دیگری هم منتقل بکنید. فرمودند «حَدِّثُوا النّاسَ بِما يَعرِفونَ» به اندازهای که میفهمند «على قَدرِ عُقولِهِ» به آنها بگویید. اگر نسبت به چیزی حساسیت دارند و احساس می کنید طرحش باعث میشود که شکاف بین شما تیزتر بشود خب این را مطرح نکنید؛ «و دَعوا ما يُنكِرونَ».
البته مادامی که ظلم نیست. اگر فردی شیعه یا سنی بهواسطهی این اختلاف عقیده، ظلمی را در سطح اجتماع به فرد یا جامعهای انجام بدهد مثل آل سعود که این جنایات را در حق مردم مظلوم یمن انجام دادهاند، نمیشود که به اسم وحدت در مقابل این ظلم یا در مقابل اسلام اماراتی که تن به تطبیع با اسرائیل میدهد سکوت کنیم.
به همین دلیل میبینیم که در نیشابور، از امام رضا (ع) درخواست بیان حدیثی میشود و آن حضرت خودشان را در مقام یک راوی حدیث از پیغمبراکرم تعریف میکنند. به جای اینکه بگویند «انا اقولُ» میفرمایند من به نقل از پدرم، به نقل از جدم تا برسند به امیرالمؤمنین و از ایشان به نقل از رسول اکرم میگویم که «کَلِمَةُ لا إلهَ إلّا اللّهُ حِصنی» و نفرمودند که «ولایت علی ابن ابیطالب حصنی»؛ سطح فهم متفاوت مخاطب را در نقل معارف و دفاع از معارف توحیدی رعایت کردند. البته در انتها فرمودند که «وَ أنَا مِن شُروطِها». یعنی دعوا را یک دعوای تاریخی نکردند؛ بلکه گفتند امروز در تقابل با طاغوت زمان که مأمون است، جهتگیریتان را مشخص بکنید. امروز شرط ورود به دایرهی ولایت الله، پذیرش ولایت علی ابن موسی الرضا، نوادهی رسول الله است. بنابراین هر چه ما تلاش بکنیم که جبههی حول امام حق را تقویت بکنیم تا طاغوت زمان را راحتتر با این توسعهی جبههمان زمین بزنیم در همان مسیری حرکت کردهایم که آیات قرآن برای ما ترسیم کردهاند.
اگر ما به بهانهی اجرای مناسک و تقویت عقاید به بحثهای عقیدتی با غیر شیعیان دامن بزنیم، عملاً حرکت در آن پازلی است که استکبار تعبیه میکند. استکبار جهانی مشتاق است که تقابل ما با او به حاشیه برود و هر مسئلهی دیگری غیر از آن در اولویت قرار بگیرد و هیچ ابایی ندارد که شبکه بزند، از ولایت امیرالمؤمنین دفاع بکند و الله یاریها و یاسرالحبیبها بیایند میداندار بشوند و از ولایت امیرالمؤمنین دفاع بکنند و با کنایه و طعن، مدام ذهن اهل سنت و شیعیان را با این مسائل مشغول بکنند.
آیا این به معنی این است که ما قید معارف ولایی و شیعی را بزنیم؟ خیر. ما باید بر اساس آیات و ارزشهای بلند شرایع الهی که بین ادیان الهی مشترک است، معارف شیعی خودمان را یک بازخوانی جدی بکنیم و ببینیم آیا این فهمی که ما از عناصر مختلف اعتقادیمان و فهمی که از سیر هدایت تاریخی بشریت توسط انبیا داریم، با آن آیات قرآن که در بحث قیام ناس به قسط ترسیم شد، بحث تقابل تاریخی ولایت الله و ولایت طاغوت، راهبرد ساخت جامعهی شاهد و الگو در ذیل ولایت رسول اکرم با روح و باطن قرآنی همخوانی دارد؟
رهبر انقلاب، درکتاب طرح کلی اندیشهی اسلامی در قرآن و دیگر بزرگان ما، مانند شهید مطهری، شهید بهشتی و حضرت امام آمدند یک انقلاب معرفتی ایجاد کردند. این موضوع، ضرورت بازخوانی ما را نشان میدهد علیالخصوص در بازخوانی کلید واژهی ولایت و مفهوم تشیع، که امروز متأسفانه در اذهان طیف گستردهای از ما، از هرگونه تعهد و مسئولیت تاریخی خالی شده است.
برای شیعیان در محافل خودشان با رعایت آداب اسلامی، ذیل بازخوانی معارف شیعی و اهل بیتی در امتداد توحید، محدودیتی در مطرحشدن بحثهای اعتقادی و تاریخی وجود ندارد. مسئله آن جایی اهمیت پیدا میکند که قرار باشد در رسانههای عمومی، در ارتباطهایی که با تودههای مسلمان غیر شیعه داریم، بخواهیم دربارهی مسائل مختلف گفتوگو بکنیم. این جا باید حساسیتهای ویژهای را مراعات کرد. رسانه امروز میتواند بزرگترین عامل تعمیق استضعاف بشریت باشد.
در ارتباط با اهل سنت و غیر شیعیان و البته پیروان شرایع دیگر مانند اهلکتاب، حتماً باید از نقاط مشترک شروع کرد. در سورهی آلعمران، پیامبر با اهل کتاب سخن میگویند که قدم اول این است که بیاییم ظلم و استکبار و عبودیت غیر خدا را در مقام قانونگذاری و در مقام سرپرستی جامعه نفی بکنیم. به اقتضای سطح فهم متفاوت یا هر چه که یک نفر حاضر به همراهی صددرصدی با عقاید ما نمیشود، مجوز نمیشود که او را دیگر در دایرهی مبارزه با ظلم و طاغوت راه ندهیم.
امروز اگر ما بتوانیم از دریای معارف اهل بیت (ع)، معارف توحیدی احادیث و ادعیهی فراوانمان مثل ادعیهی صحیفهی سجادیه و معارف والای حکومتی نهجالبلاغه که نیاز امروزکل جهان اسلام است، استفاده بکنیم و یک الگوی عملی از آن نشان بدهیم، دست امت اسلامی بسیار باز خواهد شد. درحل مشکلات و تقابل با طاغوتها، باید هنر داشته باشیم این معارف توحیدی و حاکمیتی را که از اهل بیت آموختیم به برادران اهل سنتمان برسانیم. آنها هم حتماً استقبال خواهند کرد.
زبان دعای امام سجاد(ع) در صحیفهی سجادیه، بهنحوی است که هر اهل سنتی با آن ارتباط برقرار میکند. مثلاً یکی از ادعیهی صحیفهی سجادیه در صلوات و سلام فرستادن به صحابهی پیغمبر است. آنجا اسمی از صحابی خاصی برده نشده در حالیکه حضرت میتوانستند ورود کنند و زید، عمر و ابوبکر را نام ببرند اما حضرت به این وادی نمیافتند. آن صفات و ویژگیهای صحابهی اهل صدق رسول اکرم را ذکر میکنند. آن ارزشها و معیارها را حضرت بزرگ میکنند بهخاطر اینکه آن برادر اهل سنت هم باید طبق این آرمانها و معیارها خودش را تطبیق بدهد. یعنی فارغ از این که مصداق این ارزشها و آرمانها در ذهن من و در ذهن او چه کسی است، حضرت میخواهند مسیری را طراحی کنند که امروز در مواجهه با طاغوت زمان، همهی ما بیاییم در عمل به آن صفات و ارزشهایی که قبول داریم ولو با مصداق متفاوت در صدر اسلام، عمل بکنیم و یک جبههی واحد را تشکیل بدهیم. این انتقال معارف توحیدی عامه فهم مشترک بین ابناء امت اسلام، علاوهبر رقمزدن یک الگوی عینی میتواند دعوت ناس بغیر السنتکم باشد که این راهبرد هم از اهل بیت است که در مسئلهی لوازم ابراز عقیده فرمودند که شما هرچه میتوانید کمتر با زبانتان دعوت کنید؛ «کُونُوا دُعَاتَ النَّاسِ بِغَیرِ ألسِنَتِکُم». بیایید با الگوی عملی بودن بقیه را به سمت آن چیزی که حق میدانید و با نشاندادن کارآمدی حرفتان چه در مقام یک فرد مسلمان شایسته که در روایات متعدد داریم «کُونُوا لَنَا زَیناً وَلا تَکُونُوا لَنَا شَیناً» و چه در مقام ساختن یک جامعهی الگو. در تاریخ معاصر خودمان هم مثالهایی از آن داریم. در اصل تحقق انقلاب اسلامی. در جنگ تحمیلی بعد از جنگ سی و سه روزه حزبالله دیدیم که خیلی از برادران اهل سنت آمدند با ما همراه شدند و خون دادند و این خون شیعه و سنی در دفاع از حق و در مقابله با طاغوت زمان به هم آمیخته شد.
بنابراین، وحدت به معنی اصطلاح پلورالیسم که از عالم غرب وارد ادبیات ما شده نیست که ما بخواهیم بگوییم همه برحقاند یا یک نوع مداهنه بخواهیم بکنیم و بگوییم شما راست میگویی، ما هم راست میگوییم؛ نه این قطعاً نیست. حق و باطل مرزهایش مشخص است.
ما با کلمهی وحدت بهدنبال یکیکردن مذاهب نیستیم. دنبال برداشتن فاصلههای عقیدتی و مرزها نیستیم. نه دنبال این هستیم که بگوییم همه بر حقاند، نه دنبال اینکه بگوییم همه بیایند مثل آنچه ما فکر میکنیم بفهمند و نه دنبال اینکه ما از عقایدی که داشتیم، از برداشتهایی که از تاریخ داشتیم بر اساس معیارها و موازین، دست برداریم و به برداشت بقیه تن بدهیم. مثل آن چیزی که وهابیت عمدتاً به آن دامن میزند. باید این تفاوتهای تکوینی را بشناسیم تا یک فهم درست و دقیقی اتفاق بیفتد. به مسئلهی استضعاف ملتفت باشیم که واقعاً فراتر و وسیعتر از چیزی است که ما تصور میکنیم. هر چه به سمت آخرالزمان هم برویم با بروز رسانههای جدید این استضعاف تشدید میشود. باید بر پایهی این فهمها، این تفاوتها را مراعات بکنیم و تلاش بکنیم بیشتر با عملمان دعوت بکنیم و در انتقال معارف هم از مشترکات و سطح فهم هرکس شروع بکنیم و جهتگیری آن را بر اساس غایاتی که جبههسازی برای اقامهی عدل و سرنگونی ظلم در سطح جهانی است در نظر بگیریم. نمیشود توقع داشت که همه چیز قبل از ظهور حل بشود. بعد از ظهور حضرت حجت هم طبق آیهی شریفه، بعضی اختلافات حل نمیشود و فقط در قیامت کبری است که روشن میشود. در قیامت صغری که ظهور حضرت حجت است، با روشنشدن مرزهای حق و باطل، «یَدخُلونَ فی دینِ اللهِ أَفواجًا» اتفاق خواهد افتاد. اما باز هم آنجا قرار نیست کسی به زور به آیینی بگراید. این اصلاً با مرام خداوند متعال و مرام توحیدی انبیا ناسازگار است.
ما اگر میخواهیم مناسکمان را در حوزهی بین فرقهای و اسلامی مدیریت کنیم، باید تقویت مناسک وحدتآفرین را جدی بگیریم. باید مناسک و عقاید خودمان را با توجه به روح توحیدی حرکت انبیا و اهل بیت تعریف بکینم. مثلاً غدیر را درست بفهمیم، غدیر را منفک از مسئلهی حاکمیت و سرپرستی امام حق متوجه نشویم، که مسئلهی حاکمیت دین در تمام شئون است، حاکمیت صلحا و مصلحین است، که گرچه من شیعه با آن برادر اهل سنت در مصداق امیرالمؤمنین اختلاف داریم ولی امروز میشود با هم به اشتراک برسیم و برای به سرپرستی رساندن چنین انسانهایی تلاش بکنیم. همچنین ما باید مناسک وحدتآفرین را که ظرفیت توسعهی حداکثری در دل مسلمانها دارد را بهشدت ضریب بدهیم. مثل ظرفیت عاشورای حسینی. در عاشورا میدانیم یک تباین و اصل و ممیز حداکثری بین حق و باطل اتفاق افتاد؛ لذا امثال حر و ظهیر و وهب میآیند درکنار یاران خالص شیعهی اباعبدالله علیه السلام جمع میشوند و در مقابل یزید ملعون قیام میکنند. بنابراین همانطور که حضرت امام در انتهای وصیت نامهشان فرمودند باید این مناسک را در حوزهی نسبتهایمان با اهل سنت و حتی غیر مسلمانها ضریب بدهیم.
نوشته محمدحسین مرادی، ورودی ۹۸ مواد