یادداشتی بر مناظره ایده نظام انقلابی، مسئله نهاد و نهضت
حرف از سوالهایی است که به قدمت تاریخ است اما بشر با همه سوالات تاریخی خود یک جور رفتار نکرده و تقدم و تاخر را در روح زمان برای اندیشیدن به مسائل را نهادینه کرده است. مسئله ما از نوع دوم است از آن دست پرسشهای «بگذار بعداً ببینیم چه می شود».
این لختی افکار انسانها در مواجهه با چنین پرسشهای پسینیای از همان لختی افکار در برابر آیندهپژوهی و پیش بینی سلسله اتفاقات بعدی ناشی میشود.
ابتدا مسئله را طرح کنیم؛ انقلابهای مردمی که جوشش و انفجاری برای تحقق آرمانهای مشخصی هستند، بخش عمده تمرکزشان در مقابله با طاغوتی صرف میشود که ضد ارزش حرکتشان محسوب میشود و کمتر انسانهایی به بعد از پیروزی فکر میکنند و مدام با خود میگویند چه کنیم که این شور و جوشش از بین نرود و این سیل از حرکت باز نایستد. در یک کلام «خب بعدش چه کنیم؟».
انقلاب اسلامی از پاسخ دادن به این سوال ناگزیر است، حتی این پاسخ برای انقلاب اسلامی حیاتیتر از سایر انقلابها نیز هست؛ انقلاب ما هم از لحاظ جهانبینی اخروی و هم از لحاظ جهانبینی دنیوی درصدد است آنچه را ما قبل از خودش واقع شده است نفی کند و طرحی جدید و عصری متفاوت را رقم بزند.
این غایت بزرگ لوازمی نیاز دارد، جوشش دائمی مردم و به همراه داشتن همیشگی فکر و عملِ نهضتی در قلب جوانان جامعه و تصمیمگیران انقلاب لازمه تحقق غایت انقلاب اسلامی است، اگر این اتفاق نیفتد همان داستان همیشگی تاریخ رخ میدهد؛ داستان سلطهگری و تسلط عدهای اندک بر اکثریت جامعه و طبقاتی شدن مردم و دور شدن آنها از تصمیمگیری و انتخاب.
به جایی رسیدهایم که اصل صحبت است؛ حالا چه باید بکنیم که این تداوم اتفاق بیفتد ؟ چگونه این تشیع سرخ و مکتب عدالتخواه تبدیل به یک نهاد و نظام بسته نشود؟
منظور از نهاد این است که یک انقلاب بعد از پیروزی نیازمند چهارچوبهایی از نظم و قاعدهمندی و اقتدار است، و به معنای خاص باید قدرت سیاسی داشته باشد تا بتواند دوام پیدا کند این چهارچوبها را نهاد مینامیم.
مروری بر سؤالات محوری گفتگوی محفل دال داشته باشیم.
-آیا نهاد و نهضت دو حقیقت جدا هستند و جوهر متفاوت دارند یا اینکه هردو زاویه دیدی از یک حقیقت هستند؟
-در برآیند حرکت از نهضت به نهاد چه اتفاقی بیفتد تا این دو زاویه دید به آن حقیقت واحد همافزایی داشته باشند و آن شور و جوشش و آرمانها بدون کم و کاست در کالبد نهاد جا بگیرد؟
-چه ارزش ها و مفاهیم پایه ای را برای نهادهایمان تصور کنیم که دچار آفت نهادهای ضد انقلابی نباشد؟
-تجربه نهادسازی چهل سال گذشته ما چگونه بوده است؟
آقای بادامچی بحث را از دکتر شریعتی وام میگیرد و صورتبندی شریعتی را برای مسئله نهضت و نهاد مطرح میکنند. این صورتبندی کلید واژهای دارد به نام «تشیع صفوی».
میگوید الهیاتی که مربوط به مکتب صفوی است، آرمانخواهی، عدالت، فکر و عملِ آزادیخواه و جامعه بی طبقه توحیدی را برنمیتابد. از سوی دیگر این مکتب پیشینه چند صد ساله دارد و در بین دینداران ما ریشه دوانده است. بنابراین وقتی انقلاب اسلامی که مبتنی بر تشیع علوی است پیروز میشود، گویی آن رخوت تشیع صفوی به رگهای انقلاب متاثر از مکتب اسلام تزریق شده است و به این سبب مانع تغییرات زیربنایی و ساختاری تشیع علوی شده است و نهادهای مطلوب دستگاه الهیات علوی محقق نشده است و از نهضت فقط پرچمی برجای مانده که بالای نهادها و ساختارهای ما زده شده است، یک کار روبنایی کم ارزش.
ورود آقای صفار به گفتگو با طرح ایرادی به صورتبندی شریعتی همراه بود. او معتقد بود که نهضت و نهاد دو جوهر متفاوت نیستند گرچه می توان از دو منظر به آن حقیقت واحد نگاه کرد. همچنین معتقد بود که این صورتبندی مسئله در تحلیل و بررسی نهادسازی چهل ساله مهم مؤثر است.
همچنین دوباره شریعتی را در مسئله تاریخشناسی شیعه نقد کرد و معتقد بود اینکه شیعه تا قبل از صفویه نهضت بود و بعد از آن نهاد شد و از بین رفت، مطابق با واقع نیست. چرا که امکان ندارد نهضت خالص بدون نهاد داشته باشیم.
دوران اهل بیت علیهم السلام را نیز نهضتی درخشان در پوشش شفاف نهادی تفسیر کرد و ساختارهای نهادی اهل بیت را از جمله تبلیغی و مالی و شبکه وکلا که سلسله مراتب دارند و اجرائیاتی دارند و همان قاعدهمندی و نظم و اقتدار را به همراه می آورند یادآور شد، مسئله عزاداری را هم اینگونه میفهمید؛ ساختار ابداع شده برای ماندن ایده نهضتی قیام عاشورا.
در ادامه بحث، آقای بادامچی مسئله را پیش برد و با طرح موضوع «کدام نهاد؟» به این مطلب هم اشاره کرد که هنوز عده قابل توجهی بر این باورند که انقلاب تمام شده و نوبت نظام و ساختار است و این تفکر مانع بزرگی برای پیشبرد انقلابیگری و عمل نهضتی است.
کدام نهاد؟ ما نهادی نساختیم که محصول انقلاب اسلامی باشد. اکثر نهادهای ما همان امتداد یافته نهادهای قبل از انقلاب است و با آنها نمیتوان نهضت را حمل کرد و به دست آیندگان سپرد.
نهادهای نهضتکُش ما، ارزش ها و مفاهیمی مانند تسلیم، انقیاد، سرسپردگی، تقلید و اطاعت را همراه دارند و از مفاهیم بلندی مانند استقلال فکری، طغیان، عدالتخواهی تهیاند؛ «متوسلیانساز» نیستند.
مطلب مورد اشاره بعدی تجربیات تاریخی انقلابیون است. تقریباً همه تجربه ها بیانگراین واقعیت است که نهضت پس از پیروزی به گروگان گرفته میشود و به تعبیری فرزندان خود را میبلعد و به ضدآرمانها بازگشت میکند یا نسبت به آنها بیتفاوت میشود. مانند تجربیات صدر اسلام که نتیجهاش کربلا شد یا دردوران معاصر که مشروطه به رضاخان انجامید یا چرخشی که در این سالها داشتیم.
اینها همه علامتی است که مبنی بر اینکه این خطر وجود دارد.
زمانی مشکل نظام با طبقه مرفه و سرمایه دار بود اما هم اکنون مستضعفین مشکل نظام شدهاند و از آن جایگاه پابرهنگان صاحب انقلاب تبدیل شدهاند به بی سوادهایی که تحت تاثیر عوامل بیگانه گاهی دست به آشوب میزنند.
آقای صفار با اشاره به اینکه شکست و پیروزی صفر و یکی نیست و تحلیل بر این مبنا کاملاً غلط است، این تصویرسازی را که انقلاب فرزندان خود را میخورد و ترمیدور اتفاق می افتد و انقلاب ها حرکت دوری دارند، بر آمده از تفکری ضد انقلابی و راست میداند در عین اینکه ظاهری چپ دارد.
صفار ادامه داد که انقلاب ها به یک معنی بازگشت ناپذیر هستند و خطی را در زمان تصویر میکنند که در تاریخ ماندگار میشود و نظم بعد از آن قطعاً تفاوت خواهد داشت. هرچند که عناصری از آن بازگشت به عقب کنند و بخشی از آرمان ها محقق نشوند. اما قطعاً امر جدید و متفاوت با قبل اتفاق خواهد افتاد.
همچنین در مسیر نهادسازی، واقعیات سردی داریم که علی رغم آن لحظات پرحرارت انقلابی اثرخودش را میگذارد و ناچار از پذیرش آن واقعیات سرد و روزمره زندگی هستیم.
سوال مهمی که در این بین مطرح شد این بود که کدام زوایای نهضت ذاتی آن است و مفاهیم محوری آن چیست و چه مفاهیم و ارزش هایی بستگی به زمان و موقعیت دارد و اصالت به آنها نیست. آیا مفهوم طغیان اصیل است یا مفهوم مصلحت؟
و از هرکدام چه برداشت هایی در راستای حق و چه برداشتهایی در راستای باطل می توان کرد؟
بیان بعدی صفارهرندی ناظر به جمهوری اسلامی در وضع کنونی بود. به این صورت که در حال حاضر به دو دلیل عمده دچار مشکل ساختاری هستیم و توقعمان برآورده نشده است. یکی ناکارآمدی و ضعف و روزمرگیها و دیگری تحقق ناپذیری بعضی آرمانها.
اما مسئله مهم این است که ما چیزی جز همین ساختار جمهوریاسلامی فعلی نداریم . تنها حامل انقلاب همین است و اگر بخواهیم جداسازی بین این دو را تئوریزه کنیم اصل نهضت و آرمانها و همه چیز از بین میرود .
از مسیر همین مناسبات فعلی باید به حالت مطلوب برسیم و ساختار را طوری تغییر دهیم که درخشش نهضتی آن بیشینه شود.
اما مسئله مورد تاکید آقای بادامچی این بود که نهاد دولت محمل انقلاب شده است.
زیر بنای نهضت را دولت تشکیل میدهد. در حالی که این نهاد قابلیت حمل آن آرمانها و ارزشها را به طور کامل ندارد و این بار سنگین را نمیتواند بر دوش بگیرد. بنابراین ناچار به سبک کردن این بار میشود.
از نشانههای این محمل قرار گرفتن دولت هم میتوان به پر اهمیت شدن مسائلی مانند تکنولوژی و تسلیحات و بانکداری در عین کم اهمیت شدن مسائلی مانند امر فکری و فلسفی و حقوقی جامعه اشاره کرد.
مطلب پایانی بادامچی نقدی دیگر بر ساختارها بود و آن اینکه بازخوردی از غیر خودش نمیگیرد. ارتباط مردمیاش کم است و این باعث جدایی مردم از حاکمیت می شود. به سوال خبرنگاری استناد کرد که از امام درباره راهکار انقلابی برای عدم تمرکز قدرت و عدم تسلط گروهی خاص بر بقیه مردم پرسیده بود و پاسخ امام این بود که هر فرد از افراد ملت حق دارد مستقیماً در برابر سایرین زمامدار را استیضاح و سوال کند و مسئول باید پاسخ قانع کننده بدهد. در غیر اینصورت با محرز شدن تخلف او خودبهخود عزل میشود. این است ایده نهادسازی انقلابی.
همچنین با گریزی به بحث مصلحت معتقد بود که مصلحت ساختار، از مصلحت مردم جدا شده و این نوع مصلحت اندیشی مذموم است.
قسمت پایانی بحث صفارهرندی هم به این گذشت که هم اکنون در جمهوریاسلامی می توان این پروژه مهم سیاسی را پیگیری کرد که با بررسی مسیر طی شده در این چهل سال برای ایجاد نهادهای فعلی راهحلی برای نمودِ بیشتر نهضت در این ساختارها بیابیم. نه با کلیشه های از پیش تعیین شده، دائماً درحال تخریب باشیم و از بررسی جزئیات نهادسازی و اینکه چه مسیری تا رسیدن به وضع موجود طی شده است و چه ملاحظاتی دارد بترسیم. اگر تحلیلمان بر اساس مقایسه دو لحظه و دو تصویر متفاوت و منفک از هم باشد به راهکاری منجر نخواهد شد.
آنچه که از این گفتگو واضح شد این است که هنوز درک مشترکی از امر نهضتی انقلاب پیدا نکردهایم. مرحلهی بعد از این درک مشترک، بررسی تجربه نهاد سازی های چهل ساله است. چه آنهایی که اول انقلاب ساخته شدند اما از بین رفتند و چه نهاد هایی که امروز تصمیم گیرنده هستند. باید بیندیشیم که محمل جدیدی برای نهضت را چگونه بسازیم؟ ویژگیهای این محمل و مفاهیم بنیادی آن چیست؟ که برای پاسخ به آن راهی جز بررسی جزییات نهاد سازیمان نداریم.